🕌 یک نماز جماعت باحال ، 🕌 با بچه های باحال روستای لُنگُر 🔮 @amoomolla #شوشتر #لُنگُر #عموملا #نماز

📺 سریال زیبای تا به تا ( زی زی گولو ) 💿 این قسمت : ورزش صبحگاهی 🎥 @kartoon_film 🇮🇷 @amoomolla 💿 #قصه_های_تا_به_تا 📀 #زی_زی_گولو #فیلم #سریال

🇮🇷 برگزاری جلسات مهدویت 🇮🇷 برای همه سنین ، 🇮🇷 خواهران و برادران روستای لُنگُر 🇮🇷 توسط عموملا ، دوست بچه ها @amoomolla

🇮🇷 #درخواستی 🇮🇷 فیلم سینمایی شکلاتی ها 🇮🇷 قسمت اول @amoomolla

🌸 ذهن و قلب کودک ، 🌸 مثل آینه ، شفاف است . 🌸 و هر گونه محرکی را در خود منعکس می‌سازد . 🌸 کودک ، هرگونه ادراکی را ، 🌸 که در حد توانایی ذهنی‌اش باشد ، 🌸 به سرعت جذب می‌کند . 🌸 بنابرابن ؛ 🌸 کودکان در این سن ، بهتر می توانند 🌸 مفاهیم دینی را حفظ کنند و یاد بگیرند . 🔮 @amoomolla

🎥 پویانمایی زیبای رستوران جنگلی 📼 این قسمت : تلخ و شیرین ، سرد و گرم 🎞 @kartoon_film 🇮🇷 @amoomolla 📀 #کارتون #انیمیشن #پویانمایی 💿 #رستوران_جنگلی

🕋 پدر و مادرای عزیز ! 🕋 مراقب آثار دعوا ، مشاجره و فحاشی های خود ، 🕋 روی روح و روان بچه هایتان باشید ؛ 🕋 که دیگر بعدها ، پشیمانی سودی ندارد . 🔮 @amoomolla

🌹 جلسات تربیتی عموملا 🌹 در روستای لُنگُر 🌹 موضوع : امام زمان شناسی 🔮 @amoomolla

🇮🇷 #درخواستی 🇮🇷 فیلم سینمایی شکلاتی ها 🇮🇷 قسمت دوم 🔮 @amoomolla

سلام علیکم ممنون از همراهی و حمایت هاتون چشم ادامه پسر گربه ای رو هم میذاریم

🐈 داستان تخیلی پسر گربه ای 🐈 🐈 🐈 🐈 قسمت ۵۶ 🐈 🐈 🐈 🇮🇷 فرامرز ، سلاح هایشان را برداشت 🇮🇷 و در قفس گربه ها گذاشت . 🇮🇷 سپس دوباره به طرف آنها رفت 🇮🇷 و دستش را به نشانه دوستی ، دراز کرد . 🇮🇷 آن چند نفر ، از این کار فرامرز تعجب کردند . 🇮🇷 و به او دست دادند . 🇮🇷 سپس فرامرز با لبخند ، 🇮🇷 و به زبان انگلیسی و فارسی به آنها فهماند : 🐈 که من ایرانی هستم 🐈 من مسلمان هستم 🐈 من شیعه هستم 🐈 ما و شما ، با هم دوست هستیم 🐈 و نباید با هم دعوا کنیم . 🇮🇷 سپس خداحافظی کرد 🇮🇷 و گربه هایش را برداشت و رفت . 🇮🇷 به طرف آدرسی که داشت ، رفت . 🇮🇷 یک ساختمان خیلی بزرگ و چند طبقه بود . 🇮🇷 در پارک ، روبروی آن ساختمان نشست . 🇮🇷 چشمانش سنگین شده بودند . 🇮🇷 خواب بر او غلبه کرد . 🇮🇷 و همان جا در پارک ، خوابید . 🇮🇷 با سر و صدای بچه ها ، بیدار شد . 🇮🇷 بچه ها ، در حال بازی کردن با گربه ها بودند 🇮🇷 فرامرز ، لبخندی به بچه ها زد 🇮🇷 و نگاهی به ساختمان کرد . 🇮🇷 به فکر فرو رفت و با خود گفت : 🐈 چطور میتونم برم اون تو ؟ 🇮🇷 فرامرز ، خیلی گرسنه بود . 🇮🇷 یادش آمد که نماز صبحش را نخوانده 🇮🇷 در همان پارک ، وضو گرفت و نماز خواند . 🇮🇷 و به دنبال غذا رفت . 🇮🇷 مردان سفید پوستی که ، 🇮🇷 در شب گذشته از فرامرز کتک خوردند ، 🇮🇷 در جستجوی فرامرز بودند . 🇮🇷 فرامرز ، در حال گشتن در زباله ها بود . 🇮🇷 پس از کمی جستجو ، 🇮🇷 برای خودش و گربه هایش ، غذا آورد . 🇮🇷 سپس ، آن مردان سفید پوست رسیدند 🇮🇷 و با عده بیشتری ، به فرامرز حمله کردند . 🇮🇷 فرامرز ، هنوز چیزی نخورده بود 🇮🇷 که متوجه حمله آنان شد . 🇮🇷 فرامرز ، لقمه اش را انداخت . 🇮🇷 در قفس را باز کرد و گفت : 🐈 بیا بریم بچه ها 🐈 تا ادبشون نکنیم دست بردار نیستن 🇮🇷 گربه ها به سلاح های در قفس اشاره کردند 🇮🇷 فرامرز گفت : 🐈 نه بابا ! اینا خیلی ضعیفن 🐈 بدون سلاح هم ، از پسشون بر میایم . 🐈 ادامه دارد ... 🐈 📚 نویسنده : حامد طرفی 🔮 @amoomolla

🇮🇷 یک اردوی ساده و کم هزینه در مسجد #شوشتر #روستای_لُنگر 🔮 @amoomolla