📚🕥📚
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_ابراهیم (ع)
#قسمت_دوازدهم
مبارزات عملى ابراهيم عليهالسلام با بتپرستى
آزر با اين كه ابراهيم را از يكتاپرستى منع مىكرد، ولى وقتى كه چشمش به چهره ملكوتى ابراهيم عليهالسلام مىافتاد، محبتش نسبت به او بيشتر مىشد، از آن جا كه آزر رييس كارخانه بتسازى بود، روزى چند بت به ابراهيم داد تا او آنها را به بازار ببرد و مانند ساير برادرانش آنها را به مردم بفروشد، ابراهيم خواسته آزر را پذيرفت، آن بتها را همراه خود به طرف ميدان و بازار آورد، ولى براى اين كه فكر خفته مردم را بيدار كند، و آنها را از پرستش بت بيزار نمايد، طنابى بر گردن بتها بست و آنها را در زمين مىكشانيد و فرياد مىزد:
مَن يَشتَرىَ مَن لا يَضرُّهُ وَ لا يَنفَعُهُ؛
چه كسى اين بتها را كه سود و زيان ندارند از من مىخرد.
سپس بتها را كنار لجنزار و آبهاى جمع شده در گودالها آورد و در برابر چشم مردم، آنها را در ميان لجن و آب آلوده مىانداخت و بلند مىگفت: آب بنوشيد و سخن بگوييد!!(198)
به اين ترتيب عملا به مردم مىفهمانيد كه: بتها شايسته پرستش نيستند، به هوش باشيد، و از خواب غفلت بيدار شويد و به خداى يكتا و بى همتا متوجه شويد، و در برابر اين بتهاى ساختگى و بى اراده كه سود و زيانى ندارند سجده نكنيد مگر عقل نداريد، مگر انسان نيستيد، چرا آن همه ذلت، چرا و چرا؟! آنها را نزد آزر آورد و به او گفت: اين بتها را كسى نمىخرد، در نزد من ماندهاند و باد كردهاند.
فرزندان آزر توهين ابراهيم به بتها را به آزر خبر دادند، آزر ابراهيم را طلبيد و او را سرزنش و تهديد كرد و از خطر سلطنت نمرود ترسانيد.
ولى ابراهيم به تهديدهاى آزر، اعتنا نكرد. آزر تصميم گرفت ابراهيم را زندانى كند، تا هم ابراهيم در صحنه نباشد و هم زندان او را تنبيه كند، از اين رو ابراهيم را دستگير كرده و در خانهاش زندانى كرد و افرادى را بر او گماشت تا فرار نكند.
ولى طولى نكشيد كه او از زندان گريخت و به دعوت خود ادامه داد و مردم را از بت و بتپرستى بر حذر داشت و به سوى توحيد فرا مىخواند.(199)
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_اسماعیل_و_اسحاق_فرزندان_ابراهیم(ع)
#قسمت_دوازدهم
ابراهيم و اسماعيل عليهماالسلام در قربانگاه
ابراهيم فرزند عزيزش، ميوه دلش و ثمره يك قرن رنج و سختيهايش، اسماعيل عزيزتر ازجانش را به قربانگاه منى آورد، به او گفت: فرزندم، در خواب ديدم كه تو را قربان مىكنم.
اسماعيل اين فرزند رشيد و با كمال كه به راستى شرايط فرزندى ابراهيم را دارا بود، بى درنگ در پاسخ گفت: اى پدر! فرمان خدا را انجام بده، به خواست خدا مرا از مردان صبور و با استقامت خواهى يافت.(261)
اى پدر وصيت من به تو اين است كه:
1 - دست و پاى مرا محكم ببند تا مبادا تيزى كارد بر من رسيد، حركتى كنم و لباس تو خون آلود گردد.
2 - وقتى به خانه رفتى به مادرم تسلى خاطر بده و آرامبخش او باش.
3 - مرا در حالى كه پيشانيم روى زمين است و در حال سجده هستم قربان كن كه بهترين حال براى قربانى است، وانگهى چشمت به صورت من نمىافتد و در نتيجه محبت پدرى بر تو غالب نمىشود و تو را از اجراى فرمان خدا باز نمىدارد. ابراهيم دست و پاى اسماعيل را با طناب بست و آماده قربان كردن اسماعيل عزيزش شد، روحيه عالى اسماعيل، پدر را در اجراى فرمان كمك مىكرد، ابراهيم كارد را بر حلقوم اسماعيل مىگذارد، و براى اين كه فرمان خدا سريع اجرا گردد، كارد را فشار مىدهد، فشارى محكم، اما كارد نمىبرد، ابراهيم ناراحت مىشود از اين رو كه فرمان خدا به تأخير مىافتد، با ناراحتى كارد را بر زمين مىاندازد، كارد به اذن خدا به زبان مىآيد و مىگويد: خليل به من مىگويد ببر، ولى جليل (خداى بزرگ) مرا از بريدن نهى مىكند.(262)
ابراهيم از اسماعيل كمك مىخواهد، به او مىگويد فرزند! چه كنم؟
اسماعيل مىگويد: سر كارد را (مانند نحر كردن شتر) در گودى حلقم فرو كن، ابراهيم مىخواست پيشنهاد اسماعيل را عمل كند در همان لحظه نداى حق به گوش ابراهيم مىرسد:
هان اى ابراهيم! قَد صَدَّقتَ الرُّؤيا؛ فرمان خدا را با عمل تصديق كردى
همراه اين ندا گوسفندى كه مدتها در صحراى علفزار بهشت چريده بود، نزد ابراهيم آورده شد، ابراهيم ندايى شنيد كه از اسماعيل دست بردار و به جاى او اين گوسفند را قربانى كن.(263)
خداوند تشنه خون نيست، نمىخواهد آدم بكشد، بلكه مىخواهد آدم بسازد، ابراهيم و اسماعيل با اين همه ايثار و بندگى و ايستادگى در سختترين امتحانات الهى، قهرمانانه فاتح شدند.
قصه ابراهيم و اسماعيل، قصه كشتن و خونريزى نيست بلكه قصه ايثار و استقامت و فداكارى و تسليم حق بودن است، تا ابراهيميان تاريخ بدانند كه بايد اين چنين به سوى خدا رفت، از همه چيز بريد و سر به آستان الله نهاد.
چرا كه تا انسان اين چنين نفسكش و ابليس بر انداز و ايثارگر و مرد ميدان نباشد نمىتواند ابراهيم شود و به امامت برسد، و بر فرق فرقدان كمال تكيه زند و بر ملكوتيان فايق گردد، و خداوند بر او سلام كند، و در قرآن مىفرمايد: سلام بر ابراهيم، ما اين چنين به نيكوكاران توجه داريم، ابراهيم از بندگان با ايمان ما بود.(264)
اين است معنى ايثار، قربانى، انتخاب بزرگ، فداكارى و استقامت و بالاخره همه چيز را براى خدا خواستن و در راه او فدا كردن.
خداوند در قرآن سوره صافات آيه 107 مىفرمايد:
وَ فَدَينَاهُ بِذِبحٍ عَظيمٍ؛
ما قربانى بزرگى فداى اسماعيل كرديم.
واژه عظيم شايد اشاره به اين است كه فداكارى ابراهيم آن قدر بزرگ است كه فداشده آن نيز بزرگ است، نه تنها همان گوسفند كه در آن لحظه نزد ابراهيم آورده شد قربانى شد، بلكه همه سال در مراسم حج، و در تمام دنيا، مسلمانان روز عيد قربان، ميليونها گوسفند يا حيوانات ديگر ذبح مىكنند و به ياد ابراهيم قهرمان ايثار مىافتند، و خاطره ابراهيم را تجديد مىنمايند، به راستى عظيم است، و خداوند اين چنين به بندگان مخلص و فداكارش پاداش مىدهد و نام بزرگ آنان را جاودانه در سينه زرين ابديت مىنگارد و انسانهاى با ايمان تاريخ را بر آن مىدارد كه در برابر ابراهيم اين چنين تواضع كنند و ياد و حماسه او را فراموش ننمايند و سعى كنند كه در خط ابراهيم گام بردارند و ايثار و گذشت و ترور شيطان را از او و همسر و فرزندش بياموزند.
و در مناسك حج، كه بر حاجيان واجب شده با زدن هفت سنگ به جمره اخرى، سپس با بيست و يك سنگ، سه ستون سنگى (جمره اولى و وسطى و اخرى) را سنگ باران كنند، براى آن است كه در كلاس بزرگ حج، همچون ابراهيم و همسر و فرزندش به ميدان شيطان بروند و مردان و زنان و جوانان، اين چنين شيطان را ترور كنند نه اين كه خود مورد ترور شيطان شوند.
ادامه۰۰۰۰👇👇
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_لوط(ع)
#قسمت_دوازدهم
چگونگى عذاب وحشتبار قوم لوط عليهالسلام
از آن جا كه قوم سركش لوط، فساد را از حد گذراندند، و به جاى پذيرش راهنمايىها و نصيحتهاى حضرت لوط، او را تهديد به تبعيد كردند، و سالها بر اين وضع نكبت بار ادامه دادند و درست به عكس فرمان خدا همه چيز را وارونه نمودند، خداوند نيز مجازات آنها را به تناسب كارهاى وارونه آنها، وارونه كردن زمين قرار داد و به جاى آب باران، آنها را سنگباران كرد، اينك اصل ماجرا را بشنويد:
وقتى كه مهمانان (فرشتگان به صورت جوانان زيبا) در خانه لوط عليهالسلام بودند، لوط عليهالسلام از يكى از آن جوانان پرسيد: كيستى؟ او گفت: من جبرئيل هستم، لوط گفت: چه مأموريتى دارى؟ جبرئيل گفت: مأموريت هلاكت قوم را دارم، لوط گفت: همين الان؟
جبرئيل گفت:
اَلَيسَ الصُّبحُ بِقَريبٍ؛
آيا صبح نزديك نيست؟(293)
در اين هنگام قوم شرور و زشتكار سر رسيدند، و در خانه لوط را شكستند و وارد خانه شدند، جبرئيل با پر خود محكم بر صورتشان زد، به طورى كه چشمشان محو و نابينا شد.(294)
وقتى آنها چنين ديدند دريافتند كه عذاب (همان عذابى كه مكرر لوط به آنها وعده داده بود) فر رسيده است.
جبرئيل به لوط گفت: تو با افراد خانوادهات شبانه (دور از ديد مردم) از شهر بيرون برو جز همسرت كه او بايد در شهر بماند و جزء عذابشدگان است.(295)
دانشمندى در ميان قوم لوط بود، به آنها گفت: عذاب فرا رسيده، نگذاريد لوط و خانوادهاش از شهر بيرون روند، چرا كه او در ميان شما است، عذاب نخواهد آمد، آنها خانه لوط را محاصره كردند تا نگذارند لوط از خانه بيرون رود، ولى جبرئيل ستونى از نور را در جلو لوط قرار داد و به او گفت: در ميان نور بيا، كسى متوجه نخواهد شد، لوط و خانوادهاش به ترتيب از درون نور، از شهر بيرون رفتند، همسر گناهكار لوط از جريان مطلع شد، خداوند سنگى به سوى او فرستاد، و او همان دم به هلاكت رسيد، وقتى كه طلوع فجر شد، چهار فرشته هر يك در يك ناحيه شهر قرار گرفتند، و آن سرزمين را تا هفت طبقهاش جدا كردند و به سوى آسمان بردند. به طورى كه آن سرزمين نزديك آسمان شد كه اهل آسمان صداى سگها و خروسهاى شهر آنها را مىشنيدند.
سپس آن سرزمين را بر سر قوم شرور لوط وارونه كردند، و پس از آن سنگهايى از سجيل (گلهاى متحجر متراكم) كه نزد پروردگار نشانه دار بود، آنها را نشانه گرفت و بر آنها باريد، و به اين ترتيب شهرشان واژگون شد و خودشان با بدترين وضعى تار و مار و متلاشى گشتند.(296)
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_یوسف (ع)
#قسمت_دوازدهم
يوسف بى گناه در زندان، و تبليغات او
زليخا كه بر اثر بى اعتنايى يوسف به خواستههاى نامشروعش، سخت عصبانى بود، با كمال بىپروايى در حضور زنان مشهورى كه آنها را به كاخ خود مهمان كرده بود اعلام كرد: اگر اين شخص (يوسف) به آن چه دستور مىدهم، اعتنا نكند، به زندان خواهد افتاد (و قطعاً او را زندانى مىكنم) آن هم زندانى كه در آن خوار و حقير گردد. (341)
زليخا ديد با اين تهديدها و گستاخىها نيز هرگز نمىتواند يوسف عليهالسلام را تسليم خود سازد، لذا رسماً دستور داد تا يوسف عليهالسلام را زندانى كنند.
ولى بينش يوسف عليهالسلام در مقابل اين دستور، چنين بود كه به خدا پناه برد، و به درگاه او چنين عرض كرد:
رَبّ السِّجنِ اَحبُّ اِلىَّ مِمّا يَدعونَنِى اِلَيهِ...؛
پروردگارا! زندان نزد من محبوبتر است از آن چه اين زنان مرا به سوى آن مىخوانند، اگر مكر و نيرنگ آنان را از من باز نگردانى، به سوى آنان متمايل خواهم شد، و از جاهلان خواهم بود.
خداوند دعاى يوسف عليهالسلام را اجابت كرد، و مكر و نيرنگ زنان را از او بگردانى.
آرى يوسف، زندان شهر را به آلودگى زندان شهوت ترجيح داد، خداوند هم دعاى او را مستجاب كرد و مكر و كيد زنان را از او دور نمود. آرى، خداوند شنوا و دانا است. بنده پاكش را فراموش نخواهد كرد.
قاعده و عدل اقتضا مىكرد كه زليخا تنبيه گردد و او را به زندان بفرستند تا از آن همه بىپروايى دست بكشد، ولى به عكس اين قاعده رفتار شد. آرى، خيلى به عكس اين قاعده رفتار شده است! چه بايد كرد؟ اينك يوسف به جرم درستى و پاكى، به جرم مبارزه با تمايلات نفسانى و پيمودن راه عفت و پاكى به زندان مىرود، تا بلكه زندان او را بكوبد و از كرده خويش پشيمانش كند، ولى غافل از آن كه زندان براى او بهتر است از آن چه كه زنها از او تقاضا داشتند. او به زندان افتاد، و سالها رنج زندان را تحمل كرد ولى از زندان چون مسجدى استفاده كرد. گاهى مشغول عبادت و راز و نياز با خدا بود و زمانى به هدايت و ارشاد زندانيان مىپرداخت.
او به زندانيان مىگفت: من از آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب پيروى كردم، براى ما شايسته نيست كه چيزى را همتاى خدا قرار دهيم، و چنين توفيقى از فضل خدا بر من است... (اى دوستان من! آيا خدايان پراكنده بهترند، يا خداوند يكتاى پيروز؟!) اين معبودهايى كه غير از خدا مىپرستيد چيزى جز اسمهاى بى محتوا كه شما و پدرانتان آنها
را خدا مىدانيد نيستند، خداوند هيچ دليلى بر آن نازل نكرده، حكم، تنها از آن خدا است، كه فرمان داده كه جز او را نپرستيد، اين است آيين استوار، ولى بيشتر مردم نمىدانند.(342)
به اين ترتيب يوسف عليهالسلام تحت تأثير محيط و جو واقع نشد، در همان زندان، بتپرستان را به سوى خداى يكتا دعوت مىكرد، و زندان را مركز ارشاد گمراهان قرار داده بود.
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_داوود_علیه_السلام
#قسمت_دوازدهم🦋
🦋مكافات عمل ناموسى🦋
🌻عصر حضرت داوود عليهالسلام بود. مردى شهوتپرست به طور مكرر به سراغ يكى از بانوان مىرفت و او را مجبور به عمل منافى عفت مىنمود، خداوند به قلب آن بانو القا كرد كه سخنى به آن مرد بگويد، و آن سخن اين بود كه به او گفت: هرگاه نزد من مىآيى مرد بيگانهاى نزد همسر تو مىرود.
🌿آن مرد بى درنگ به خانه خود بازگشت ديد همسرش با يك نفر مرد اجنبى همبستر شده است، بسيار ناراحت شد و آن مرد را دستگير كرد و به محضر حضرت داوود عليهالسلام به عنوان شكايت آورد و گفت: اى پيامبر خدا! بلايى به سرم آمده كه بر سر هيچكس نيامده است.
داوود: آن بلا چيست؟
🌻 مرد هوسباز: اين مرد را ديدم كه در غياب من به خانه من آمده و با همسرم همبستر شده است.
🌿خداوند به داوود عليهالسلام وحى كرد: به مرد شاكى بگو: كَما تُدينُ تُدان؛ همانگونه كه با ديگران رفتار مىكنيد، با شما نيز همانگونه رفتار خواهد شد.(592)
✨دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر اى نور چشم من به جز از كِشته ندروى
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_سلیمان_ابن_داوود_علیه_السلام
#قسمت_دوازدهم🦋
🦋چگونگى ملاقات بلقيس با سليمان عليهالسلام، و ايمان آوردن او🦋
🌻 قبل از ورود بلقيس به قصر سليمان، سليمان عليهالسلام دستور داده بود صحن يكى از قصرها را از بلور بسازند، و از زير بلورها آب جارى عبور دهند. [و اين دستور به خاطر جذب دل بلقيس، و يك نوع اعجاز بود]
🌿هنگامى كه ملكه سبأ با همراهان وارد قصر شد، يكى از مأموران قصر به او گفت: داخل صحن قصر شو!.
🌻ملكه هنگام ورود به صحن قصر گمان كرد كه سراسر صحن را نهر آب فرا گرفته است، از اين رو تا ساق، پاهايش را برهنه كرد تا از آن آب بگذرد، در حالى كه حيران و شگفت زده شده بود كه آب در اين جا چه مىكند؟! اما به زودى سليمان عليهالسلام او را از حيرت بيرون آورد و به او فرمود: اين حياط قصر است كه از بلور صاف ساخته شده است، اين آب نيست كه موجب برهنگى پاى تو شود.(631)
🌿پس از آن كه ملكه سبأ نشانههاى متعددى از حقانيت دعوت سليمان عليهالسلام را مشاهده كرد و از طرفى ديد كه با آن همه قدرت، او داراى اخلاق نيك مخصوصى است كه هيچ شباهتى به اخلاق شاهان ندارد، از اين رو با صدق دل به نبوت سليمان عليهالسلام ايمان آورد و به خيل صالحان پيوست. چنان كه قرآن از زبان او مىفرمايد:
قالَت رَبّ اءِنِّى ظَلَمتُ نَفسِى وَ اَسلَمتُ مَعَ سليمانَ للهِ رَبّ العالَمِينَ؛
🌻ملكه سبأ گفت: پروردگارا!! من به خود ستم كردم و با سليمان عليهالسلام براى خداوندى كه پروردگار جهانيان است اسلام آوردم.(632)
🌿آرى زبانحال بلقيس اين بود كه: من در گذشته در برابر آفتاب سجده مىكردم، بت مىپرستيدم، غرق تجمل و زينت بودم و خود را برترين انسان در دنيا مىپنداشتم، اما اكنون مىفهمم كه قدرتم تا چه اندازه ناچيز بود، و اصلا اين زرق و برقها، روح انسان را سيراب نمىكند.
🌻خدايا! من همراه رهبرم سليمان به درگاه تو آمدم، از گذشته پشيمانم، و سر تسليم به آستانت مىسايم.
🌿به سوى تو در كنار رهبر حق و با پذيرش رهبر الهى مىآيم، چرا كه راه يافتن به درگاه تو بدون پذيرش رهبر حق، بى نتيجه و كوركورانه است.
اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥
▁▂▄▅▆▇█ اًّلًّسًّلًّاًّمًّ عًّلًّیًّکًّ یًّاًّ اًّبًّاًّعًّبًّدًّاًّلًّلًّهًّ █▇▆▅▄▂▁
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_خضر(ع)
#قسمت_دوازدهم🦋
🦋سلام خضر علیه السلام به علی علیه السلام به عنوان چهارمین خلیفه🦋
👥اميرمؤمنان حضرت على عليهالسلام كه همواره همراه و همراز پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بود و از هر گونه فداكارى در راه پيشبُرد اهداف عاليه اسلام و بزرگداشت صداى وحى كه از زبان محمد صلى الله عليه و آله و سلم بر مىخاست، دريغ نداشت، مىگويد: با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در يكى از راههاى مدينه در حركت بوديم، ناگاه با پيرمرد بلندقامت چهارشانهاى كه محاسن و ريش پرى داشت، ملاقات نموديم. او با كمال احترام به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سلام كرد و احوالپرسى نمود، سپس به من رو كرد، و گفت: السَّلامُ عَلَيكَ يا رابعَ الخَليفَةِ وَ رحمَةُ اللهَ وَ بَرَكاتُهُ؛ سلام و درود و مهر خداوند بر تو اى چهارمين خليفه!
💠در اين هنگام متوجه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شد و گفت: آيا چنين نيست؟
🔹️ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم او را تصديق كرد.
آن گاه پيرمرد، از نزد ما به سويى رفت (عجبا! اين چه منظرهاى بود، او كه از چهره تابناكش، شكوه و شخصيتش آشكار بود، به راستى چرا مرا چهارمين خليفه خواند؟ و چرا پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم او را تصديق كرد؟ چه خوب است معماى اين رازها برايم آشكار گردد.)
💠- اى رسول خدا! اين گفتارى كه آن پيرمرد گفت، چه بود؟ به راستى تو همان هستى كه او بازگو نمود. (اينك گوش كن تا برايت توضيح دهم.)
🔸️پيامبر: او حرف درستى زد و سخن حكيمانهاى گفت: به راستى تو همان هستى كه او بازگو نمود. (اينك گوش كن تا برايت توضيح دهم.)
📗خداوند در قرآن (به فرشتگان) مىفرمايد: من در زمين پديد آورنده خليفه هستم.اولين خليفه و جانشينى كه خداوند در زمين براى خود قرار داد، حضرت آدم عليهالسلام است.
💠در مورد ديگر مىفرمايد: اى داوود! ما تو را در زمين خليفه نموديم، طبق ميزان حق و عدالت بر مردم حكومت كن. از اين رو داوود خليفه دوم است.
🔹️در جاى ديگر مىفرمايد: موسى عليهالسلام به برادرش هارون عليهالسلام گفت: در ميان قوم من جانشين من باش! و امور آنان را اصلاح كن! بنابراين هارون خليفه سوم است.
💠بالاخره در اين آيه مىفرمايد: اعلانى است از طرف خداوند، و رسول او به مردم، در مجمع عظيم اسلامى (حج) كه خدا و رسول او از مشركان بيزارند.
🔸️اعلان كننده و مبلغ از ناحيه خداوند و رسول او، تو هستى! تو وصى و وزير و اداكننده وام من هستى! تو همانگونه مىباشى كه هارون براى موسى عليهالسلام بود - گرچه بعد از من پيامبرى نخواهد آمد - روى اين اساس همان گونه كه آن پيرمرد بلندقامت تو را خليفه چهارم خواند، چهارمين خليفه هستى!
❓آيا مىخواهى بدانى او چه كسى بود؟
على عليهالسلام: آرى، مىخواهم.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم: او برادر تو خضر عليهالسلام بود.
▪︎¤پايان داستانهاى زندگى حضر عليهالسلام ¤▪︎
👇👇👇👇
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
@amozeshtajvidhefzquran
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_عیسی_(ع)
#قسمت_دوازدهم
🦋هلاكت همسفر ابله عيسى عليهالسلام🦋
💢مرد ابلهى در يكى از سفرها، با عيسى عليهالسلام همسفر شد. او به جاى اين كه از محضر عيسى عليهالسلام درسهاى معنوى بياموزد و خود را از آلودگىهاى گناه پاك نمايد، به جمع كردن مقدارى استخوان از بيابان پرداخت، و هدفش از اين كار، رشد معنوى نبود، بلكه هدفش يك نوع سرگرمى بود. استخوانهاى جمع كرده را به خيال اين كه استخوانهاى انسان مرده است، نزد عيسى عليهالسلام آورد و اصرار پياپى كرد، كه با ياد كردن اسم اعظم، صاحب آن استخوانها را زنده كند.
🌱عيسى عليهالسلام به خدا عرض كرد: اين مرد اين گونه اصرار دارد.
🌱خداوند به او فرمود: او مرد گمراهى است و هدف الهى ندارد.
💢سرانجام عيسى عليهالسلام در حالى كه نسبت به او خشمگين بود، ناگزير به اذن الهى، صاحب آن استخوانها را زنده كرد. ناگهان آن استخوانها به صورت شيرى در آمد و به آن مرد ابله حمله كرد و او را دريد و خورد. معلوم شد آن استخوانها، از شير مرده بوده است.
🌱عيسى عليهالسلام به آن شير گفت: چرا او را دريدى و خوردى؟
شير پاسخ داد: چو تو به او خشم كردى.
عيسى عليهالسلام گفت: چرا خونش را نخوردى؟
شير گفت: زيرا قسمت من نبود.
🌱آرى، آن مرد ابله به جاى اين كه روح مرده خود را در محضر عيسى عليهالسلام زنده كند، به سراغ استخوانهاى پوسيده رفت.
💢اى برادر! غافل نباش، وقتى آب صاف ديدى، آن را در خاك نريز و گل آلود نكن، وگرنه سگ نفس اماره تو را مىدرد، چنان كه شير، آن مرد ابله را دريد.
🌱بنابراين با خاك ريختن بر روى استخوانهاى سگ نفس اماره از صيد شدن به دست او جلوگيرى كن.
هين سگ اين نفس را زنده مخواه
كه عدو جان توست از ديرگاه
خاك بر سر استخوانى را كه آن
مانع اين سگ بود از صيد جان
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی 📖
#حضرت_محمد _(ص)
#قسمت_دوازدهم
🦋شايعه قتل پيامبر، و پيام خدا🦋
🌻 در درگيرى شديد نبرد احد يكى از جنگجويان كافر به نام عمرو بن قميه سنگى به سوى پيامبر افكند كه موجب مجروح شدن پيشانى و شكستن بينى و دندان، و شكافته شدن لب پايين آن حضرت شد، به طورى كه خون چهره نازنين حضرت را پوشانيد، 🌿او خواست آن حضرت را بكشد، يكى از سرداران جوان و رشيد اسلام به نام مصعب بن عُمير كه شباهت زيادى به پيامبر داشت، خود را سپر آن حضرت قرار داد و با حملههاى كوبندهاش از پيشروى دشمن جلوگيرى كرد و در اين ميان به شهادت رسيد.
🌻دشمن خيال كرد كه پيامبر را كشته است، از اين رو با صداى بلند همين خبر را اعلام كرد و موجب شايعه شد.
🌿اين شايعه باعث تضعيف روحيه مسلمانان گرديد، و در مدينه پيچيد و زن و مرد را نگران و گريان نمود، حتى عدهاى از مسلمانان آن چنان خود را، باختند كه از ميدان گريختند،
🌻 در اين هنگام آيه 144 آل عمران نازل شد كه: اگر فرضاً محمد صلى الله عليه و آله و سلم كشته شد، خداى محمد صلى الله عليه و آله و سلم هست، شما شخص و پيوند جسمانى را محور قرار ندهيد، بلكه شخصيت و پيوند مكتبى را محور خود سازيد. 🌿در اين آيه چنين مىخوانيم:
📗وَ مَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَ مَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئًا وَ سَيَجْزِى اللّهُ الشَّاكِرِينَ؛
🌻محمد صلى الله عليه و آله و سلم فقط فرستاده خدا است، و پيش از او، فرستادگان ديگرى نيز بودند، اگر او بميرد يا كشته شود، شما به عقب برمىگرديد؟ (اسلام را رها كرده به دوران جاهليّت و كفر بازگشت مىكنيد؟) و هر كس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضررى نمىزند، خداوند به زودى شاكران مقاوم را پاداش خواهد داد.
👇👇👇👇
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
@amozeshtajvidhefzquran
Shab17Ramazan1397[03].mp3
20.07M
⬆️⬆️⬆️
📝#دعای_ابوحمزه_ثمالی
#قسمت_دوازدهم
🎤حاج میثم#مطیعی
هدیه به چهارده معصوم
#ماه_رمضان
#امام_زمان
👇👇👇👇
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
@amozeshtajvidhefzquran
10.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.•🌼•.
#معجزات_قرآنی
#قسمت_دوازدهم
✨ جزء ۱۸ سوره مبارکه مومنون آیه ۱۴
✨جزء ۱۷ سوره مبارکه حج آیه ۵
💠ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ ۚ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ《۱۴》
💠يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ《۵》
💎آنگاه نطفه را علقه و علقه را گوشت پاره و باز آن گوشت را استخوان ساختیم و سپس بر استخوانها گوشت پوشانیدیم (و پیکری کامل کردیم) پس از آن (به دمیدن روح پاک مجرد) خلقتی دیگرش انشا نمودیم؛ آفرین بر (قدرت کامل) خدای که بهترین آفرینندگان است.《۱۴》
💎ای مردم، اگر شما در (روز قیامت و قدرت خدا بر) بعث مردگان شک و ریبی دارید (برای رفع شک خود بدین دلیل توجه کنید که) ما شما را نخست از خاک آفریدیم آن گاه از آب نطفه، آن گاه از خون بسته، آنگاه از پارهای گوشت با آفرینشی تمام و ناتمام، تا (در این انتقال و تحولات قدرت خود را) بر شما آشکار سازیم《۵》
آیا جنین تکه گوشت جویده شده است؟
#آموزش_حفظ_قرآن
#امام_زمان
✾•┈┈••📚☆✦❀✦☆📚••┈┈•✾
🆔اکنون شما هم به کانال
✨«#آموزش_تجوید_و_حفظ_قرآن»
✨بپيونديد:
👉@amozeshtajvidhefzquran👈
10.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.•🌼•.
#معجزات_قرآنی
#قسمت_دوازدهم
✨ جزء ۱۸ سوره مبارکه مومنون آیه ۱۴
✨جزء ۱۷ سوره مبارکه حج آیه ۵
💠ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ ۚ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ《۱۴》
💠يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَغَيْرِ مُخَلَّقَةٍ《۵》
💎آنگاه نطفه را علقه و علقه را گوشت پاره و باز آن گوشت را استخوان ساختیم و سپس بر استخوانها گوشت پوشانیدیم (و پیکری کامل کردیم) پس از آن (به دمیدن روح پاک مجرد) خلقتی دیگرش انشا نمودیم؛ آفرین بر (قدرت کامل) خدای که بهترین آفرینندگان است.《۱۴》
💎ای مردم، اگر شما در (روز قیامت و قدرت خدا بر) بعث مردگان شک و ریبی دارید (برای رفع شک خود بدین دلیل توجه کنید که) ما شما را نخست از خاک آفریدیم آن گاه از آب نطفه، آن گاه از خون بسته، آنگاه از پارهای گوشت با آفرینشی تمام و ناتمام، تا (در این انتقال و تحولات قدرت خود را) بر شما آشکار سازیم《۵》
آیا جنین تکه گوشت جویده شده است؟
#آموزش_حفظ_قرآن
#امام_زمان
✾•┈┈••📚☆✦❀✦☆📚••┈┈•✾
🆔اکنون شما هم به کانال
✨«#آموزش_تجوید_و_حفظ_قرآن»
✨بپيونديد:
👉@amozeshtajvidhefzquran👈