eitaa logo
آموزش تخصصی تجوید و حفظ و قرائت قرآن کریم
6هزار دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
7.1هزار ویدیو
415 فایل
✨﷽✨ 📖 رسول اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : ✨حاملان وحافظان قرآن مشمول رحمت خاص خداوند هستند.✨ 📣ادمین و پشتیبانی کانال آموزش حفظ قرآن↩️ @meftah68 گروه حفظ ترتیبی https://eitaa.com/joinchat/3090940015C72c3166202
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽📚🕥 (ع) رحلت آرام و شاد ابراهيم عليه‏السلام‏ روزى عزرائيل نزد ابراهيم آمد تا جان او را قبض كند، ابراهيم مرگ را دوست نداشت، عزرائيل متوجه شد و عرض كرد: ابراهيم، مرگ را ناخوش دارد. خداوند به عزرائيل وحى كرد: ابراهيم را آزاد بگذار چرا كه او دوست دارد زنده باشد و مرا عبادت كند. مدتها از اين ماجرا گذشت، تا روزى ابراهيم پيرمرد بسيار فرتوتى را ديد كه آن چه مى‏خورد، نيروى هضم ندارد و آن غذا از دهان او بيرون مى‏آيد، ديدن اين منظره سخت و رنج آور، موجب شد كه ابراهيم ادامه زندگى را تلخ بداند، و به مرگ علاقمند شود، در همين وقت، به خانه خود بازگشت، ناگاه يك شخص بسيار نورانى را كه تا آن روز چنان شخص زيبايى را نديده بود، مشاهده كرد، پرسيد: تو كيستى؟ او گفت: من فرشته مرگ (عزرائيل) هستم. ابراهيم گفت: سبحان الله! چه كسى است كه از نزديك شدن به تو و ديدار تو بى علاقه باشد، با اين كه داراى چنين جمالى دل آرا هستى. عزرائيل گفت: اى خليل خدا! هر گاه خداوند خير و سعادت كسى را بخواهد مرا با اين صورت نزد او مى‏فرستد، و اگر شر و بدبختى او را بخواهد، مرا در چهره ديگر نزد او بفرستد. آن گاه روح ابراهيم را قبض كرد.(237) به اين ترتيب ابراهيم در سن 175 سالگى با كمال دلخوشى و شادابى، به سراى آخرت شتافت. در روايت ديگر از اميرمؤمنان عليه‏السلام نقل شده فرمود: هنگامى كه خداوند خواست ابراهيم را قبض روح كند، عزرائيل را نزد او فرستاد، عزرائيل نزد ابراهيم آمد و سلام كرد، ابراهيم جواب سلام او را داد و پرسيد: آيا براى قبض روح آمده‏اى يا براى احوالپرسى؟ عزرائيل: براى قبض روح آمده‏ام. ابراهيم: آيا دوستى را ديده‏اى كه دوستش را بميراند؟ عزرائيل بازگشت و به خدا عرض كرد: ابراهيم چنين ميگويد، خداوند به اون وحى نمود به ابراهيم بگو: هَل رَأيتَ حبيباً يَكرَهُ لقاءَ حبيبِهِ، اءنّ الحَبيبَ يُحبُّ لِقاءَ حَبيبِهِ؛ آيا دوستى را ديده‏اى كه از ديدار دوستش بى علاقه باشد، همانا دوست، به ديدار علاقمند است.(238) ابراهيم به لقاى خدا، اشتياق يافت و با شور و شوق، دعوت حق را پذيرفت و در سن 175 سالگى به لقاء الله پيوست. پايان داستان‏هاى زندگى حضرت ابراهيم عليه‏السلام ═ೋ❅🖋🦋❅ೋ═ 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥 📖 (ع) 🦋 💠جوشيدن چشمه آب در بيابان بر اثر ضربه عصاى موسى عليه‏السلام‏💠 🌿بنى اسرائيل همراه موسى عليه‏السلام در بيابان خشك و سوزان صحراى سينا همچنان ادامه زندگى مى‏دادند، آنها از جهت آب در مضيقه سختى قرار گرفتند. نزد موسى عليه‏السلام آمده و وضع ناهنجار خود را به او گفتند، و از او استمداد نمودند. 🌻موسى عليه‏السلام از درگاه خداوند براى قوم خود تقاضاى آب كرد، خداوند اين تقاضا را قبول نمود و به موسى عليه‏السلام دستور داد كه عصاى خود را بر آن سنگ مخصوصى كه در آن بيابان بود بزند. موسى عليه‏السلام عصاى خود را بر آن سنگ زد، ناگهان آب از آن جوشيد و دوازده چشمه آب (به تعداد قبايل بنى اسرائيل كه دوازده قبيله بودند) با شدت و سرعت جارى شد💦. 🌟موسى عليه‏السلام طبق فرمان خداوند به بنى‏اسرائيل فرمود: از روزى‏هاى الهى بخوريد و بياشاميد و در زمين فساد نكنيد و موجب گسترش فساد نشويد. (522) توقع بى جا 💥بنى اسرائيل در عين آن كه همواره توسط موسى عليه‏السلام مشمول مواهب و نعمت‏هاى الهى مى‏شدند، ولى از بهانه‏جويى دست نمى‏كشيدند. اين بار به آن غذاهاى مَنّ وَ سَلْوى (شيره درخت و گوشت پرندگان) اكتفا نكرده نزد موسى عليه‏السلام آمده و تقاضاى غذاهاى متنوع نمودند و چنين گفتند: اى موسى! از خداى خود بخواه از آن چه از زمين مى‏رويد از سبزيجات، خيار، سير، عدس و پياز براى ما بروياند، ما هرگز حاضر نيستيم به يك نوع غذا اكتفا كنيم. 🌻موسى عليه‏السلام به آن‏ها گفت: آيا شما غذاى پست‏تر از آن چه خدا به شما داده انتخاب مى‏كنيد؟ اكنون كه چنين است وارد شهر (سرزمين فلسطين) شويد، زيرا آن چه مى‏خواهيد در آن جا وجود دارد.(523) 🌿ولى آن‏ها كه حاضر نبودند با حاكمان جبار فلسطين جهاد كنند و در اين راه سستى مى‏كردند، چگونه مى‏توانستند وارد سرزمين و شام شوند، از اين رو گرفتار غضب الهى و ذلت و پريشانى گشتند(524) و چهل سال در بيابان ماندند، اين است وضع ذلت‏بار آنان كه در امر جهاد سستى مى‏كردند، چنان كه در داستان بعد خاطر نشان مى‏شود. 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥📚🎆 📖 (ص) 🌻اسيد بن خضير پسر عموى سعد بن معاذ، به سعد بن عباده گفت: تو دروغ مى‏گويى، به خدا قسم چنين كسى را به قتل مى‏رسانيم، تو منافقى و از منافقان حمايت مى‏كنى. 🌱در اين هنگام چيزى نمانده بود كه آتش جنگ بين دو طايفه اوس و خزرج شعله ور گردد، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر فراز منبر بود و به گفتار آن‏ها گوش مى‏كرد، سرانجام آن‏ها را خاموش نمود 🌻عايشه افزود: اين وضع همچنان ادامه داشت و غم و غصه شديد مرا كلافه كرده بود، يك ماه بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هرگز كنار من نمى‏نشست، سرانجام روزى پيامبر نزد من آمد در حالى كه خندان بود، فرمود: بر تو مژده باد كه خداوند با نزول آيات، تو را از اين اتهام مبرا ساخت و آيات اءنّ الَّذِينَ جائُوا بِالاءِفكِ... (آيه 11 تا 16 سوره نور) را خواند. 🌱به دنبال نزول اين آيات، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آن‏ها را كه چنين تهمتى زده بودند، احضار نمود و حد قذف (حد نسبت ناروا زدن به زن با عفت) را (كه هشتاد تازيانه است) بر آن‏ها جارى نمود.(867) 🌻بايد توجه داشت كه شايعه‏سازان به قدرى اين مسأله را بزرگ كرده بودند كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم چاره‏اى نداشت جز اين كه مدتى تقريبا با سكوت از كنار مسأله عبور كند تا به موقع آن‏ها را رسوا زاد، و چنان كه از آيه 11 سوره نور استفاده مى‏شود، گر چه اين شايعه ظاهر زننده‏اى داشت، ولى در مجموع خير بود، و موجب شناسايى منافقان پليد گرديد. 👇👇👇👇 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: @amozeshtajvidhefzquran