eitaa logo
آموزش تخصصی تجوید و حفظ و قرائت قرآن کریم
6هزار دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
7.1هزار ویدیو
416 فایل
✨﷽✨ 📖 رسول اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : ✨حاملان وحافظان قرآن مشمول رحمت خاص خداوند هستند.✨ 📣ادمین و پشتیبانی کانال آموزش حفظ قرآن↩️ @meftah68 گروه حفظ ترتیبی https://eitaa.com/joinchat/3090940015C72c3166202
مشاهده در ایتا
دانلود
📚🕥📚 (ع) به آتش افكندن ابراهيم عليه‏السلام‏ به فرمان نمرود، ابراهيم را زندانى نمودند، از هر سو اعلام شد كه مردم هيزم جمع كنند، و يك گودال و فضاى وسيعى را در نظر گرفتند، بت‏پرستان گروه گروه هيزم مى‏آوردند و در آن جا مى‏ريختند. گرچه يك بار هيزم براى سوزاندن ابراهيم كافى بود، ولى دشمنان مى‏خواستند هر چه كينه دارند نسبت به ابراهيم عليه‏السلام آشكار سازند، وانگهى اين حادثه موجب عبرت براى همه شود، و عظمت و قلدرى نمرود بر قلب‏ها سايه بيافكند تا در آينده هيچ كس چنين جرأتى نداشته باشد. روز موعود فرا رسيد، نمرود با سپاه بى كران خود، در جايگاه مخصوصى قرار گرفتند، در كنار آن بيابان، ساختمان بلندى براى نمرود ساخته بودند، نمرود بر فراز آن ساختمان رفت تا از همان بالا صحنه سوختن ابراهيم را بنگرد و لذت ببرد. هيزم‏ها را آتش زدند، شعله‏هاى آن به سوى آسمان سر كشيد، آن شعله‏ها به قدرى اوج گرفته بود كه هيچ پرنده‏اى نمى‏توانست از بالاى آن عبور كند، اگر عبور مى‏كرد مى‏سوخت و در درون آتش مى‏افتاد. در اين فكر بودند كه چگونه ابراهيم را در درون آتش بيفكنند، شيطان با شيطان صفتى به پيش آمد و منجنيقى ساخت و ابراهيم را در درون آن نهادند تا به وسيله آن او را به درون آتش پرتاب نمايند. در اين هنگام ابراهيم تنها بود، حتى يك نفر از انسان‏ها نبود كه از او حمايت كند، تا آن جا كه پدر خوانده‏اش آزر نزد ابراهيم آمد و سيلى محكمى به صورت او زد و با تندى گفت: از عقيده‏ات بر گرد! ولى همه موجودات ملكوتى نگران ابراهيم بودند، فرشتگان آسمان‏ها گروه گروه به آسمان اول آمدند، و از درگاه خدا درخواست نجات ابراهيم عليه‏السلام را نمودند، همه موجودات ناليدند، جبرئيل به خدا عرض كرد: خدايا! خليل تو، ابراهيم بنده تو است و در سراسر زمين كسى جز او تو را نمى‏پرستد، دشمن بر او چيره شده و ميخواهد او را با آتش بسوزاند. خداوند به جبرئيل خطاب كرد: ساكت باش! آن بنده‏اى نگران است كه مانند تو ترس از دست رفتن فرصت را داشته باشد، ابراهيم بنده من است، اگر خواسته باشم او را حفظ مى‏كنم، اگر دعا كند دعايش را مستجاب مى‏نمايم. 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥 (ع) استفاده يوسف از فرصت براى اثبات بى گناهى خود ساقى از نزد يوسف خارج شد، نزد شاه آمد و تعبير خواب را با تدبيرى كه يوسف فرموده بود به عرض شاه رسانيد، تو گويى جان تازه‏اى در كالبد شاه دميده شد، همان لحظه به درايت و عقل و بينش حضرت يوسف عليه‏السلام پى برد. در فكر فرو رفت كه چرا بايد چنين دانشمندى در زندان به سر برد، علاقه مخصوص و و صادقانه‏اى نسبت به يوسف پيدا كرد، فورى دستور داد كه يوسف را از زندان بيرون آورده، و نزد شاه بياورند. فرستاده شاه خود را به زندان نزد يوسف رسانيد و پيام خود را ابلاغ كرد. يوسف گفت: من از زندان بيرون نمى‏آيم تا تهمت‏هاى ناجوانمردانه‏اى كه به من زده‏اند از من بزدايند. اى فرستاده شاه برو به شاه بگو، براى كشف حقيقت، درباره آن بانوانى كه در آن جلسه با من چنين و چنان كردند و دست‏هاى خود را بريدند تحقيقاتى كند، بازجويى نمايد، خداى من مى‏داند كه آن بانوان در حق من مكر و حيله كردند. فرستاده فرعون به حضور وى آمد و جريان را گفت. فرعون، بانوان مورد نظر را حاضر كرد كه در ميان آنان همسر عزيز (باعث اصلى قضايا) نيز بود. بازجويى به عمل آمد. در جلسه محاكمه و بازجويى به آنان گفته شد درباره يوسف قصه خود را توضيح بدهيد، حق مطلب را بگوييد، آيا يوسف مجرم است يا شما؟ بانوان به اتفاق در جواب گفتند: ما هيچ گونه بدى و آلودگى از يوسف نديده‏ايم. يوسف مجسمه تقوى و پاكى است. زليخا هم گفت: اكنون به خوبى حق آشكار شد. من در صدد آن بودم كه يوسف را بلغزانم، ولى او در تمام مراحل، پاكى خود را نگه داشت. او آدمى راستگو و درستكار است. يوسف از اين فرصت استفاده كرد، و اين پند را به جهانيان آموخت كه بايد در مواقع حساس، انسان از حق خود دفاع كند و آلودگى‏هايى را كه به او نسبت داده‏اند از ذهن مردم بيرون نمايد. ... ذَلكَ لِيَعلَمَ اَنِّى لَم اَخُنهُ بالغَيبِ... . اين پيشنهاد براى آن بود تا شاه (يا عزيز) بداند كه من در غياب او خيانتى نكرده‏ام، خداوند مكر خائنان را به نتيجه نمى‏رساند. من نفس خود را از گناه تبرئه نمى‏كنم (خودستايى نمى‏كنم)، زيرا نفس سركش، انسان را به بديها فرمان مى‏دهد، مگر آن چه را پروردگارم رحم كند، خداوند آمرزنده و مهربان است اءنّ النَّفسَ لَأَمَّارَةَ بالسُّوءِ اِلّا مَا رَحِمَ رَبِّى. نتيجه اين محاكمه و بازجويى را مردم مصر و كاخ نشينان فهميدند و همه درك كردند كه يوسف عليه‏السلام از هر نظر پاك بوده و از آلودگى‏ها به دور است از اين رو، يوسف را با كمال روسفيدى، از زندان بيرون آوردند. 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥 📖 (ع) 🦋 💠پيروزى عصاى موسى عليه‏السلام و ايمان ساحران‏💠 🌐موسى عليه‏السلام در ملاقات با فرعون، نخست با استدلال و منطق، او را به سوى خداى يكتا دعوت كرد و به همه حاضران نشان داد كه دعوت او بر اساس استدلال محكم و منطق نيرومند است.(476) ولى فرعون، موسى عليه‏السلام را تهديد به زندان كرد و او را مجنون خواند.(477) ✳️اينجا بود كه موسى عليه‏السلام صحنه مبارزه با فرعون را عوض كرد و با تكيه بر قدرت الهى، از طريق معجزه وارد شد و به فرعون گفت: حتى اگر نشانه آشكارى براى رسالتم برايت بياورم، نمى‏پذيرى؟ 🌐 فرعون گفت: اگر راست مى‏گويى آن را بياور. ✳️در اين هنگام، موسى عليه‏السلام عصاى خود را به زمين انداخت. ناگاه ديدند كه آن عصا به صورت مارى بزرگ آشكار شد. سپس موسى عليه‏السلام دستش را در گريبان خود فرود برد و بيرون آورد. همه حاضران ديدند كه دست او سفيد و درخشنده گرديد (به گونه‏اى كه نور خيره‏كننده آن به سوى آسمان كشيده شد. ✳️فرعون به اطرافيان گفت: اين (موسى) ساحر آگاه و ماهرى مى‏باشد!! مى‏خواهد با سحر خود شما را از سرزمينتان بيرون كند، شما چه نظر مى‏دهيد؟ 🌐 اطرافيان گفتند: موسى و برادرش (هارون) را مهلت بده و مأمورانى را در تمام شهرها بسيج كن تا به جستجوى ساحران بپردازند و هر ساحر آگاه و زبردستى ديدند نزد تو بياورند. ✳️فرعون، همين كار را كرد و همه ساحران براى روز معينى جمع‏آورى شده‏(478)و به مصر آمدند. 🌐از محمد بن اسكندر نقل شده كه از ميان آن‏ها هفت هزار ساحر(479) را برگزيدند و از ميان هفت هزار ساحر، هفتصد ساحر و از هفتصد ساحر هفتاد ساحر را كه از همه استادتر و زبردست‏تر بودند انتخاب نمودند.(480) ✳️روز موعود فرا رسيد. دهها هزار - بلكه صدها هزار - نفر براى تماشا اجتماع كردند. فرعون و اطرافيان در جايگاه مخصوص قرار گرفتند، در اين هنگام ساحران با غرور مخصوصى به موسى عليه‏السلام گفتند: يا تو آغاز به كار كن و عصا را بيفكن و يا ما آغاز مى‏كنيم و وسايل خود را مى‏افكنيم. 🌐موسى عليه‏السلام با خونسردى مخصوصى پاسخ داد: شما كار خود را آغاز كنيد. ✳️ساحران طناب‏ها و ريسمان‏ها و عصاهاى خود را به ميدان افكندند و با چشم‏بندى مخصوص، سحر عظيمى را نشان دادند. 🌐صحنه‏اى كه ساحران به وجود آوردند بسيار وسيع و هولناك بود(481) و به قدرى به پيروزى خود مغرور بودند كه گفتند: بَعزَّة فرعونَ اءِنَّا لَنَحنُ الغالِبُونَ؛(482) به عزت فرعون، قطعا ما پيروز هستيم. ✳️وسايلى كه ساحران به ميدان افكندند به صورت مارهاى بسيار بزرگ و گوناگونى در آمدند و بعضى سوار بر بعضى ديگر مى‏شدند و خلاصه غوغا و محشرى بر پا شد.(483) 📌 ادامه داستان در پیام بعدی👇 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥 📖 🦋 🦋گفتگوى خدا با داوود عليه‏السلام‏🦋 ✨خداوند به حضرت داوود عليه‏السلام وحى كرد: چرا تو را تنها، دور از مردم مى‏نگرم؟ 🌿 داوود: من به خاطر تو از آن‏ها دورى گزيدم، آن‏ها نيز از من دور شدند. ✨خداوند چرا تو را خاموش مى‏نگرم؟ 🌿 داوود: خوف و خشيت از مقام تو، مرا خاموش نموده است. ✨خداوند چرا تو را آن گونه مى‏نگرم كه همواره مشغول عبادت من هستى؟ 🌿 داوود: حب و عشق تو مرا به عبادت مشغول ساخته است. ✨خداوند چرا تو را فقير مى‏نگرم، با اين كه به تو از نعمت‏ها، عطا كرده‏ام؟ داوود: اداى حق تو، مرا فقير ساخته است. ✨خداوند چرا تو را اين گونه خاشع و فروتن مى‏نگرم؟ 🌿داوود: عظمت و جلالت كه قابل توصيف نيست، مرا ذليل و فروتن كرده است. ✨خداوند تو را به فضل و رحمت خود بشارت مى‏دهم، و آن چه را دوست دارى در روز ملاقات (قيامت) براى تو فراهم است، از مردم فاصله نگير، در اخلاق نيك با آن‏ها محشور باش و از اخلاق زشت آن‏ها دورى كن، كه در اين صورت، در قيامت به آن چه خواستى، از جانب من به آن نايل مى‏شوى.(599) 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥 📖 🦋 🦋عشق و دلدادگى سليمان عليه‏السلام به خدا🦋 🌻روزى حضرت سليمان عليه‏السلام گنجشك نرى را ديد كه به همسرش مى‏گفت: چرا خود را از من دور مى‏كنى، من اگر بخواهم قبه قصر سليمان عليه‏السلام را به منقار مى‏گيرم و آن را به درون دريا مى‏افكنم! 💛سليمان عليه‏السلام از سخن او خنديد، سپس آن گنجشك را احضار كرد، به گنجشك نر فرمود: تو چگونه مى‏توانى قبه قصر سليمان را به منقار بگيرى و به دريا بيفكنى؟! 🌻گنجشك گفت: نه، اى رسول خدا! چنين توانى ندارم! ولى مرد گاهى نزد همسرش خود را بزرگ جلوه مى‏دهد و لاف و گزاف مى‏گويد، و به گفتار انسان عاشق سرزنش نيست. 💛حضرت سليمان عليه‏السلام به گنجشك ماده گفت: چرا خود را در اختيار همسرت قرار نمى‏دهى، با اين كه او تو را دوست دارد؟ 🌻 گنجشك ماده در پاسخ گفت: اى پيامبر خدا او عاشق نيست بلكه ادعاى عشق مى‏كند، زيرا جز من، به غير من نيز عشق مى‏ورزد. 💛اين سخن اثر عميقى در قلب سليمان نهاد، به طورى كه گريه شديدى كرد، و از مردم دورى نمود و چهل روز در درگاه خدا ناليد و از او خواست تا قلبش را از محبت و عشق به غير خدا باز دارد، و عشقش را با عشق به غير خدا مخلوط نسازد.(638) اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥 📖 (ع) 🦋ملاقات عيسى عليه‏السلام با سه گروه عابد🦋 💛روزى عيسى عليه‏السلام در مسير راه خود، با سه نفر ملاقات كرد و ديد بدنى ضعيف دارند و رنگشان پريده است. پرسيد: چرا چنين شده‏ايد؟ 🌱 گفتند: ترس از خدا و آتش دوزخ ما را به چنين حالى افكنده است. گفتند: ما خدا را دوست داريم، عشق به خدا ما را چنين نموده است. 💛عيسى عليه‏السلام دوبار فرمود: اَنتُم المُقَرَّبُونَ؛ مقربان درگاه خدا شما هستيد. 🌱عيسى عليه‏السلام فرمود: بر خدا سزاوار شد كه به خائف درگاهش، امان بدهد و او را از عذاب دوزخ حفظ كند. 💛سپس از آن جا گذشت و در مسير راه به سه نفر ديگرى برخورد كه حال و رنگشان، پريشان‏تر و پژمرده‏تر از سه نفر اول بود. پرسيد: چرا چنين شده‏ايد؟ 🌱 گفتند: اشتياق به بهشت ما را به اين صورت در آورده است؟ عيسى عليه‏السلام فرمود: به خدا سزاوار است، به آن چه اميد داريد شما را عطا فرمايد. 💛سپس از آن جا گذشت و با سه نفر ديگر روبرو شد. ديد حال آن‏ها از دو دسته قبل پريشان‏تر و فرورفته است و در صورت آن‏ها نشانه‏هاى نور ديده مى‏شود، پرسيد: چرا چنين شده‏ايد؟ 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥📚🎆 📖 (ص) 🦋مجروحى، مجروح ديگر را حمل مى‏كند!🦋 🌿يكى از ياران پيامبر مى‏گويد: من از جمله مجروحان بودم، ولى زخم‏هاى برادرم از من سخت‏تر و شديدتر بود، تصميم گرفتم هر طور كه هست خود را به پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم برسانيم، چون حال من كمى از برادرم بهتر بود، هر كجا برادرم باز ميماند، او را به دوش مى‏كشيدم و بالاخره با زحمت خود را به لشكر رسانديم. به اين ترتيب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و ارتش اسلام در محلى به نام حمراء الاسد (هشت ميلى مدينه) رسيده و در آن جا اردو زدند 🦋گزارش معبد🦋 🌿 خبر حركت ارتش اسلام به لشكر دشمن رسيد، به خصوص كه شنيدند حتى مجروحين مسلمان همراه لشكرند، همين خبر كه حاكى از نهايت مقاومت مسلمانان بود، دشمن را به وحشت انداخت. 🌱در اين بين معبد خزاعى كه يكى از مشركان بود و از مدينه به سوى مكه مى‏رفت، در سرزمين روحاء به لشكر ابوسفيان رسيد، ابوسفيان در مورد چگونگى لشگر اسلام از او سؤال كرد، او گفت: محمد صلى الله عليه و آله و سلم را ديدم با لشكرى بسيار كه تا كنون، همانند آن را نديده بودم، در تعقيب شما هستند و به سرعت پيش مى‏آيند. 🌿ابوسفيان با نگرانى و اضطراب گفت: چه ميگويى؟ ما آن‏ها را كشتيم و تار و مار كرديم... 🌱معبد گفت: من نمى‏دانم شما چه كرديد؟ همين قدر مى‏دانم كه لشكر عظيمى در تعقيب شما است. 🌿در اين وقت، لشكر دشمن تصميم قاطع گرفت كه عقب‏نشينى كند و به دنبال اين تصميم به سوى مكه گريخت. 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
ولی آن مردم و پادشاه به دستور ادریس عمل نکردند و از دستورات خداوند و ادریس سرپیچی کردند. به همین خاطر ادریس از خدا خواست تا شهر را ترک کند و همینطور از خداوند درخواست کرد تا وقتی که به آن شهر باز می گردد، باران را قطع کند. خداوند به ادریس فرمود؛ در این صورت آن شهر ویرانه می شود و انسانهای زیادی هلاک می شوند. امّا ادریس به این عذاب راضی بود. آنگاه با چند تن از یارانش به غاری پناه بردند. غذای آنها به اذن پروردگار تأمین می شد. تا اینکه شهر بر اثر خشکسالی ویران گشت و پادشاه و همسرش نیز از بین رفتند. بیست سال بود که بارانی نباریده بود، کم کم حالت توبه و پشیمانی درمردم ظاهر شد و به عبادت خدا روی آوردند و سجده بر خاک گذاشتند. و به دعا و نیایش پرداختند. 👇👇👇👇 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: @amozeshtajvidhefzquran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.•🌼•. ✨ جزء پانزدهم سوره مبارکه کهف آیه ۱۸ 💠وَتَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظًا وَهُمْ رُقُودٌ ۚ وَنُقَلِّبُهُمْ ذَاتَ الْيَمِينِ وَذَاتَ الشِّمَالِ ۖ وَكَلْبُهُمْ بَاسِطٌ ذِرَاعَيْهِ بِالْوَصِيدِ ۚ لَوِ اطَّلَعْتَ عَلَيْهِمْ لَوَلَّيْتَ مِنْهُمْ فِرَارًا وَلَمُلِئْتَ مِنْهُمْ رُعْبًا《۱۸》 💎آنها را بیدار پنداری و حال آنکه در خوابند و ما (برای رفع خستگی) آنان را به پهلوی راست و چپ می‌گردانیدیم و سگ آنها دو دست بر در آن غار گسترده داشت، و اگر بر حال ایشان مطلع شدی از آنها گریختی و از هیبت و عظمت آنان بسیار هراسان گردیدی. حکمت خوابیدن به پهلوی راست و چپ ✾•┈┈••📚☆✦❀✦☆📚••┈┈•✾ 🆔اکنون شما هم به کانال ✨«» ✨بپيونديد: 👉@amozeshtajvidhefzquran👈