eitaa logo
یادمان شهداء
104 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
6.5هزار ویدیو
30 فایل
@ منتظر نظرات سازنده شما دوستان هستیم.@
مشاهده در ایتا
دانلود
۹۱۷ من متولد ۱۳۶۲ هستم. سال ۱۳۹۰ ازدواج کردم. به بچه خیلی علاقه داشتم. دخترم سال ۱۳۹۱ دنیا اومد. دختری که شب تا صبح فقط گریه می‌کرد. غروبی که دنیا اومد تا فردا صبحش فقط گریه می‌کرد. همه پرستاران با خانم های دیگه که زایمان کرده بودن، همه با حالت ترحم و دلسوزی بهم نگاه می‌کردن. خلاصه ما اومدیم خونه. دخترم تا ۶ ماه فقط گریه و ناآرامی می‌کرد. دوست داشتم فاصله سنی بچه‌هام کم باشه. یک سال و نیم بعد پسرم دنیا اومد. پسری بسیار آروم و باهوش. دوسال بعد هم دختر دومم دنیا اومد. گفتم دیگه بچه کافیه. دیگه همین سه تا را خوب تربیت کنم خوبه. تو این سال ها من کنار شوهرم کار کشاورزی هم می‌کردم. به خانه داری و بچه داری هم می‌رسیدم. خلاصه گذشت تا با کانال شما آشنا شدم. وقتی سرگذشت ها را میخوندم و دستور رهبری به فرزندآوری که جهاد خانم ها فرزند آوری هست. انگیزم به اینکه یه بار دیگه باردار بشم زیاد شد. شب قدر امسال تمام حاجت هام رو در یه برگه نوشتم گذاشتم لای قرآن. که یکی از حاجت هام داشتن دو قلو بود. گفتم خدایا بهم دوقلوهایی صالح و سالم بده. توی گرمای جنوب روزه هم می‌گرفتم. سرِ زمین کشاورزی هم میرفتم. همون ماه باردار شدم. خودم ایمان داشتم که دو قلو دارم. وقتی رفتم برای صدای قلب بچه، دکتر گفت مبارک باشه دو قلو هستن. زیاد تعجب نکردم چون مطمئن بودم که دو قلو دارم. تمام اقوام هم سرزنش میکردن که چطوری تو این گرونی میخوای بچه بزرگ کنید، اونم دوتا با هم.... یکی از اقوام هم میگفت سقط کن. خیلی حرف شنیدم. ولی گفتم خدا داده، خودش هم کمک میکنه. رفتم زیر نظر دکتر زنان. دکتر آزمایش غربالگری نوشت. آزمایش دادم، گفتن خانم آزمایش شما مشکوک هست، باید بری مرکز استان به یه دکتر دیگه آزمایش رو نشون بدی. رفتم خیلی استرس داشتم. دکتر تا آزمایش دید گفت خانم بچه‌ها ی شما مشکل داره. مشکوک به سندرم داون هستن. باید بری شیراز آزمایش آمینو سنتز بدی. یه لحظه دنیا رو سرم خراب شد. فقط به دکتر گفتم من خودم در چهل سالگی مادرم دنیا اومدم، الانم هیچ مشکلی ندارم. دکتر گفت خود دانی، من نظرم رو گفتم. یه آزمایش دیگه نوشت. من آزمایش دادم. جواب آزمایش از ازمایش اولی بدتر بود. همون موقع گذاشتم تو کیفم اومدم خونه. به هیچ کس هم چیزی نگفتم. دهه اول محرم بود.هر شب میرفتم روضه و دعا میکردم. گفتم خدایا بچه ها ی من نذر حضرت فاطمه و امام زمان عج هستن.ان شاالله بچه‌ها م سالم دنیا بیان اسمشون میذارم فاطمه و مهدی. این چند ماه با استرس گذشت و فشار زیادی رو تحمل کردم که ای کاش این آزمایش رو نمی‌دادم تا از بارداریم لذت می‌بردم. هرچه هم مطمئن بودم بچه ها سالم هستن ولی باز یه استرس و نگرانی داشتم. ۳۷ هفته دردم شروع شد، بخاطر بریچ بودن بچه ها بردنم اتاق عمل و بچه‌های گلم ۲۷ دی دنیا اومدن. الان یکماهه هستن. اینقدر همه دوستشون دارن. همون کسی که می‌گفت، سقط کن. آخر هفته که میاد بیشتر از همه بغلشون میکنه و دوستشون داره. فقط میگه کی بزرگ میشن. که باهاشون بازی کنیم. پسرش میگه یکیشو بدین به ما تا بزرگ کنیم. منم فقط لبخند میزنم. ان شاالله هر کسی در انتظار اولاد هست دامنش سبز بشه و طعم مادری بچشه. از خدا و ائمه بخوایم، حتما بهمون میدن، بخیل نیستن. ❇️ یقین بدانیم که بهداشت ما زیر نظر سهیونیستها است. و وفور نفوزی هاست. 🍃🌸