يكی از راههای نجات از گناه، گناهی که آدم به آن عادت کرده است، پناه بردن به #امام_زمان عجل الله است.
ايشان امام زنده ی زمانِ ما هستند امام حی ما هستند؛ آن بزرگوار به انتظار نشسته اند تا كسی دستش را به سمتشان دراز كند تا ايشان او را هدايت كنند.
امامت ایشان اینجاست که شما از ایشان بخواهی و ایشان از شما دستگیری نماید.
بنده به آن بزرگوار پناه بردم، خیلی سریع نتیجه گرفتم.
شماهم به ایشان پناه ببرید به زودی نتیجه می دهد ان شاء الله
|آیت الله جاودان|
اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🌷♻️🌼🍃━━━┓
@amtewi
┗━━━🍃🌼♻️🌷━━━┛
11.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📜 سری داستانهای مهدوی
🕯 قسمت دوم
تفسیر نعمت ظاهر و باطن...
#داستانهای_مهدوی
اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🌷♻️🌼🍃━━━┓
@amtewi
┗━━━🍃🌼♻️🌷━━━┛
4_5987758050751023726.mp3
14.72M
🌼🍃
🍃
🎧 #سخنرانیصوتی
✨چطور از امام زمان محروم شدیم و احساس آرامش می کنیم و اضطرار نداریم؟
#یاصاحبالزمان💚
اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🌷♻️🌼🍃━━━┓
@amtewi
┗━━━🍃🌼♻️🌷━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️امیرالمومنین (ع) فرمود :
《 زمانی بر مردم بیاید که مقرب نباشد جز به سخن چینی ، و جالب شمرده نشود جز فاجر بودن ، و تحقیر نشوند جز افراد با انصاف، در آن زمان دستگیری مستمندان زیان بشمار آید و صله رحم لطف وبزرگواری بشمار آید . 》
📗 نهجالبلاغه/حکمت 102
اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🌷♻️🌼🍃━━━┓
@amtewi
┗━━━🍃🌼♻️🌷━━━┛
🌹🍃
🍃
🔸خانهتکانی کردم دلم را؛
کمی ایمانم خاک گرفته بود،
کمی هم انتظار نصفه و نیمه...
اما تا دلت بخواهد غصّهی روزهای نبودنت، گوشه و کنار دیوارهای دلم رخنه کرده بود.
خانهی دلم را آب و جارو نکردم که باز تنهایی قسمتم باشد.
منتظر مهمانم!
قدم بر چشم دلم بگذار،
یوسفِ نادیدهام!
🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّللِوَلیِّڪَالفَرَجَواَقِمنابِخِدمَـتِه🌷
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🌷♻️🌼🍃━━━┓
@amtewi
┗━━━🍃🌼♻️🌷━━━┛
11.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔆در آستانه نیمه شعبان مسجد مقدس جمکران در حال آمادسازی جهت پذیرایی از عاشقان حضرت اباصالح المهدی(عج)
👈از مراسم غبارروبی مسجد مقدس جمکران تا اجرای خدمات عمرانی به صورت شبانه روزی و تزیین و چراغانی
🌺 #میلاد_امام_زمان
🔆 #روز_امید
نیت بد
در گذشته شخصی بنام رحمت ساقی، آب فروشی می کرد و با کوزه گِلی در بازار به مردم آب می داد و از این راه گذران زندگی و امرار معاش میکرد. به خاطر خوش اخلاقی و سادگی همه اورا دوست داشتند.
تا جایی که آوازه حسن خلق و شیرین زبانیش به دربار شاه هم رسید و شاه دستور داد تا رحمت ساقی را به پیشش حاضر سازند. وزیر رفت و اورا پیدا کرد به حضور پادشاه آورد.
پادشاه هم از رحمت خوشش آمد و به او گفت: از این به بعد جای تو در قصر است و هر روز می آیی و برای مهمان ها آب می دهی و بعد به کنار من می نیشینی و برایم از حکایت های دلچسب ات قصه می کنی.
رحمت ساقی هم خواسته پادشاه را قبول کرد و گفت چشم اطاعت می شود.
فردای آن روز کار رحمت در قصر پادشاهی شروع شد و به تالاری که مملو از مهمان ها بود داخل میشد و بعد از دادن آب به مهمان ها و پایان جلسه در کنار پادشاه مینشست تا برایش قصه و فکاهی بگوید و در پایان روز مزد خود را میگرفت و به خانه می رفت.
بعد از چندی که رحمت محبت پادشاه را کسب نموده به او زیاد نزدیک و مقرب گردید. وزیر از نزدیکی ساقی به پادشاه و جایگاه آن خوشش نیامد و حسادت در وجودش به جوش آمد و یک روز که رحمت بعد اتمام کارش می خواست به خانه برود وزیر به رحمت ساقی گفت: ای رحمت آیا خبر داری که پادشاه از بوی دهان تو شکایت دارد؟
رحمت از این گفته وزیر متعجب شده و سوال کرد حالا چی کار کنم و راه چاره چه است؟
وزیر گفت: زمانی که به قصر آمدی با دستمالی دهان خود را بپوشان.
صبح روز بعد رحمت ساقی دهن خود را با دستمالی پوشاند و مثل هر روز شروع بکار کرد و شاه از این حالت اوتعجب کرد ولی چیزی نگفت. چند روزی به همین منوال گذشت
و روزی پادشاه از وزیرش در مورد حالت رحمت ساقی سوال کرد که چرا دهان خود را می پوشاند؟
وزیر هم جواب داد می ترسم اگرعلت آنرا بگویم غضبناک شوید.
پادشاه گفت نترس به تو امان دادم بگو قصه از چی قرار است؟
وزیر گفت: ساقی از بوی بد دهان شما شکایت دارد شاه از این سخن وزیر تکان خورد و عصبانی شده مجلس را ترک کرد.
روز بعد شاه جلادی را احضار کرد و دستور دادکه شب هر شخصی را که می بینی از قصر خارج می شود و دسته گلی همراه دارد سرش را قطع کن.
ساقی طبق معمول صبح به قصر آمد و به وظیفه ای خود مشغول شد و در وقت رفتن شاه برایش یک دسته گل به عنوان تحفه داد و زمانی که ساقی خواست از قصر بیرون رود در راه با وزیر روبرو شد، وزیر از او سوال کرد این گل را کی به تو داده؟
ساقی گفت: پادشاه .
وزیر با حسادت و خشم گفت گل را برای من بده که من سزاوار به آن هستم نه تو.
رحمت ساقی هم گل را به وزیر داد و خودش راه اش را گرفت و به خانه رفت.
اما هنگامی که وزیر با دسته گلی از قصر خارج میشد جلاد طبق دستو شاه سرش را قطع کرد.
روز بعدی ساقی طبق معمول به قصر آمد تا شروع به کار کند.
پادشاه ساقی را زنده دید اورا نزد خود خواست و از او سوال کرد تو چرا دهان خود را می پوشانی ؟
ساقی جواب داد: وزیر شما گفت که شما از بوی دهان من شکایت دارید وامر کرد تا دهان خود را بپوشانم تا سبب اذیت جناب عالی نشوم.
روز بعد زمانی که می خواستم با گلی که شما برایم تحفه داده بودید از قصر خارج شوم وزیر آنرا از دستم گرفت و گفت من به این سزاوار هستم نه تو.
پادشاه تبسم نموده گفت: بلی او سزاوارتر است نسبت به تو.
حسن نیت هرگز با حسادت یکجا جمع نمی شود
از قدیم ها گفتن که چاکن در چاه است