eitaa logo
آن‌سو؎خآڪ‌ریز‌هآ📻↻
105 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
54 فایل
پـسࢪفـاطمـہ‌ببخش‌وݪے تو‌خودٺ‌از‌خـدا‌ٺمنّـا‌ڪن ما‌بعیـد‌اسٺ‌مـرد‌ࢪاه‌شـویم ࢪاه‌بࢪگـشٺ‌را‌خودت‌وا‌ڪن سخنےاگرهست: https://harfeto.timefriend.net/16579565076609 ڪپے‌از‌‌مطاݪب‌‌ڪانال‌آزاد‌مے‌باشد(: @m_ansari9 @Ammajj @sarbazz_23
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴بیانیه سپاه پاسداران در پی حادثه تروریستی کرمان 🔹جنایت تروریستی در مسیر برگزاری گرامیداشت سالگرد سردار حاج قاسم سلیمانی در شهر کرمان، اقدامی کور و کینه‌توزانه برای القای ناامنی در کشور و انتقام از عشق و ارادت ملت عظیم‌الشأن ایران به ویژه نسل جوان غیور و غیرتمند به آن شهید است. 🔹حادثه هولناک تروریستی کرمان نشان داد شهید سلیمانی زنده‌تر از قاسم سلیمانی و برای دشمنان خطرناک‌تر است و آنان قادر نخواهند بود شکست‌هایی که از اسطوره مقاومت و قهرمان ملت ایران متحمل شده‌اند را جبران کنند. 🔹بی‌تردید خون‌های پاک شهدای جوار مزار حاج قاسم عزیز، انرژی جدیدی بر کالبد مکتب سلیمانی و ارادتمندان شهید قدس تزریق و آنان را برای مجازات قطعی و عادلانه جنایتکاران مصمم‌تر کرده است.
از زائرانت هم هراس دارند...🥀💔
هدایت شده از هوالشهید🇵🇸🇮🇷
می‌گفت:«با مامان و بابا تو مسیر برگشتن بودیم؛ مامان خسته شد و نشست روی جدول خیابون.» علیرضا که به اینجای حرف‌هاش رسید، مادر گریه‌اش گرفت و رفت بیرون. طاقت نیاورد... پسرک چشم‌ش راه گرفته به جایی نامعلوم و دارد توی ذهن‌ش بازسازی می‌کند. -‌ «مسابقه گذاشتیم با بابام، دویدیم که برویم موکب برای مامان شربت بیاریم...» مکث می‌کند. چشم‌ش دارد همین چند ساعت پیش را می‌بیند! - «... صدای انفجار اومد، موج زد، چشم‌هام بد جور سوخت، افتادم زمین...» پاچه‌ی شلوارش را آرام زد کنار. سوختگی و خراشیدگی خودش را نشان داد. همراه مادرش آمده بود بیمارستان. از پدرش اما حرفی نزد. رفتم بیرون تا حالی از پدر علیرضا بپرسم؛ اشک روی صورت زن می‌ریخت پایین: -‌ «بابای علیرضا رو گم کردیم... علیرضا خبر نداره، بهش گفتم بابا جایی دیگه بستری هست!» از پیش آن‌ها می‌روم. بیرون از بیمارستان مسئول بخش را می‌بینم. علیرضا را به‌ش می‌شناسانم تا از پدرش خبری بگیرم؛ -‌ بهشون گفتیم گم شده! چون الان موقعیتِ دادن خبر شهادت باباش نبود...!»