eitaa logo
انباز
272 دنبال‌کننده
407 عکس
81 ویدیو
25 فایل
انباز: شریک، دوست، مانند و همتا، محبوب و معشوق. جایی کوچک برای فعالیت دینی ایتا: https://eitaa.com/anbaz60 تلگرام: https://t.me/anbaz60 ادمین: @Sajjaddinparast60 پست اول کانال: https://eitaa.com/anbaz60/2 وبلاگ: http://sdinparasti60.parsiblog.com/
مشاهده در ایتا
دانلود
104 آیات 163-170 نساء.mp3
4.95M
ص 104 163-170 🔹 برای درک شهادت خدا به حقانیت قرآن، باید با محتوای قرآن مأنوس باشیم.
106 آیات 1-2 مائده.mp3
4.89M
ص 106 : غرض سوره + آیات 1 و 2 🔹 آیا عمل به همه عقود واجب شرعی است؟ 🔹
107 آیه 3 مائده.mp3
4.92M
ص 107 3 🔹 بیانی متفاوت درباره سیاق آیه اکمال دین 🔹
ادامه از قبل 🔺🔺🔺 پی‌نوشت‌ها: 1️⃣ البته ایشان در نقل و نقد معنای سوم ثار الله، معنای اول ثار را خونی می‌داند که به دنبال انتقامش باشیم، نه هر خونی: «ثالث اینکه ثار به معنی دم باشد و کلام مبتنی بر تنزیل و تقدیر شود. یعنی اگر خدا خون داشت، تو بودی. از قبیل عین الله و جنب الله و ید الله. و این وجه را در جایی یاد ندارم که دیده باشم ولی بعید است؛ چه، ثار به معنی مطلق دم نیست، بلکه آن خون ریخته شده‌ی قابل اقتصاص است، چنانچه بر متتبع مستأنس هویدا است.» (ص 164) همچنین در وجه پنجم همین معنا (دم مطلوب) را مفروض گرفته است. 2️⃣ شفاء الصدور فی شرح زیارة العاشور، انتشارات مرتضوی، چاپ 1376، ص 162 3️⃣ سه مورد در منابع لغوی دیدم که ممکن است شاهدی بر این معنا حساب شوند: یک) ابن اثیر می‌گوید: في حديث محمّد بن مسلمة يوم خيبر «أنا له يا رسول اللّه الموتور الثَّائِر» أى طالب الثَّأْر، و هو طالب الدّم. (النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج‏1، ص: 204). اما به نظر می‌رسد او نمی‌خواهد «ثأر» را به معنای «دم» بگیرد، بلکه از نظر مصداقی بیان می‌کند که خواهان انتقام، همان خونخواه است. چه اینکه از عبارت دیگر او چنین برمی‌آید که گاهی «دم» به معنای انتقام به کار می‌رود: الأوتار: جمع وتر بالكسر، و هو الدّم و طلب الثأر (النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج‏4، ص: 99) دو) ابن سیده می‌گوید: «الثَّأْرُ: الطَّلَبُ بالدَّمِ. و قِيلَ: الدَّمُ نَفْسُه.» (المحكم و المحيط الأعظم، ج‏10، ص: 172) اما همانگونه که ملاحظه می‌کنید معنای دوم را با تعبیر «قیل» آورده که دلالت بر ضعف این معنا نزد خود مؤلف دارد. لسان العرب هم این مطلب را به همین شکل از ابن سیده نقل کرده است. سه) در کتب لغت و ادب، تعبیر «طالب الثأر» کاربرد زیادی دارد. ممکن است گفته شود «معنای در این تعبیر نمی تواند "طلب خون" باشد؛ زیرا در این صورت معنای عبارت "خواستنِ خواستنِ خون" خواهد بود که نادرست است». اما این استدلال نیز تام نیست: اول: چنین کاربردهایی را برمی‌تابند و موارد مشابه دیگری هم در زبان‌های مختلف دارند، مانند آنچه در برخی از معانی حروف جاره در زبان عربی می‌بینیم (ضربتک بالسوط و ضربتک مستعینا بالسوط؛ ذهبت من المدرسة و ابتدأت الذهابَ من المدرسة). دوم: بر فرض پذیرش این نظر، معمول شدن «ثأر» برای مادۀ «طلب»، خود دلیلی بر این تغییر معنا است و استعمال ثار به معنای خون در سیاق های دیگر، نیازمند دلیل دیگری خواهد بود. 4️⃣ الدم: الثار على سبيل المجاز. (معجم المصطلحات البلاغية و تطورها، احمد مطلوب، ص: 527، پاورقی 4) 5️⃣ این معنا از جهتی نزدیک به معنای اولی است که شفاء الصدور آورده، ولی اشکالی که او می‌گیرد، بر توضیحی که آوردم وارد نیست. از جهتی نیز شبیه معنای چهارم او است، ولی چنانکه خود او هم آورده، توضیح لغوی او (ثار = مثئور = قتیل) مقبول نیست، و البته در توضیح ما نیازی هم به این معنا نیست. 6️⃣ این معنا نظیر وجه دوم شفاء الصدور است، اما باز هم توضیح لغوی او نه مقبول است و نه مورد نیاز.
معنای 🌹 مرحوم میرزا ابوالفضل طهرانی در شرح عمیقی که بر زیارت شریف عاشورا دارد، دو معنا برای ذکر می‌کند: «استعمال ثار به معنی ️⃣ و مسلم است و معنی ثانی معنی مصدری است.»2️⃣ همچنین دو استعمال لغوی زیر را نقل می‌کند (که در کتب لغت نیز آمده است): ▫️ ثأَرتُ حمیمی: خونخواهی کردم قریب خود را (یعنی به خونخواهی دوستم اقدام کردم)؛ ▫️ ثأرت فلانًا بحمیمی: خونخواهی کردم به واسطه قریب خود (یعنی با کمک دوستم به خونخواهی کسی برخاستم). در ادامه، پنج وجه برای آورده و در نهایت، وجه پنجم را پذیرفته است: «خامس اینکه ثار به معنی همان دمِ مطلوب باشد و اضافه به الله به جهت آن باشد که مخصوص به مطالبه او و ولی حقیقی او است. و این اوجَهِ معانی است و اضافه، بنابراین، به معنی لام است بر وجه متعارف. و عجب است که هیچ کس را متعرض این وجه ندیدم با کمال استقامت و انطباق بر قواعد و مناسبت با اذواق سلیمه.» (همان، ص 164) 🔍 بررسی: اولا هیچ منبع لغوی نیافتم که «ثأر» را به معنای خونی بداند که می‌خواهیم انتقامش را بگیریم (الدم المطلوب)، بر خلاف نظر میرزای طهرانی. ثانیا استعمال «ثأر» به معنای مطلق خون هم مشکوک است3️⃣ هر چند بعید نیست دست کم معنای مجازی آن باشد، شهادت ادیبی حاذق، همچون صاحب شفاء الصدور نیز سند قابل تأملی است. اما بیشتر چنین به نظر می‌رسد که ماجرا برعکس باشد؛ یعنی گویا «دم» به معنای «ثأر» و انتقام به کار می‌رود، نه ثار به معنای خون.4️⃣ حاصل اینکه با توجه به اینکه معنای مصدری ثار (خونخواهی و انتقام) قطعی است، دو وجه در معنای روشن است: 1. اضافه مصدر به فاعل: کسی که خدا خونخواه او است5️⃣ 2. اضافه مصدر به مفعول‌به: کسی که دنبال خونخواهی خدا است (یعنی می خواهد از دشمنان خدا انتقام بگیرد)6️⃣ با توجه به برخی از مباحث تاریخی (درباره ماجرای کربلا) و مبانی دینی، معنای اول آشکارتر است، ولی معنای دوم هم نادرست نیست. البته اگر اثبات شود «ثار» به معنای «خون» یا «خونی که به دنبال انتقامش هستیم» نیز به کار رفته است، در این صورت معنای مختارِ شفاء الصدور هم درست خواهد بود، بدون اینکه دو معنای ذکر شده را رد کند. اما شاید علت اینکه دیگران این وجه را نگفته‌اند، همین باشد که دیگران، ثار را به این معنا ندانسته‌اند. 🔻🔻🔻 ادامه در بعد
هدایت شده از مطالبِ طلبگی (وافی)
PTT-20210419-WA0055.opus
1.94M
کتاب التصریف جلسه دوم و أمّا الرّباعيّ المجرّد، فهو فعلل كدحرج دحرجة و دحراجا. و أمّا الثّلاثيّ المزيد فيه، فهو على ثلاثة أقسام: الأوّل: ما كان ماضيه على أربعة أحرف: كأفعل، نحو: أكرم يكرم إكراما، و فعّل نحو: فرّح يفرّح تفريحا، و فاعل، نحو: قاتل يقاتل مقاتلة و قتالا و قيتالا. الثّاني: ما كان ماضيه على خمسة أحرف: إمّا أوّله التّاء، مثل تفعّل، نحو: تكسّر يتكسّر تكسّرا، و تفاعل، نحو: تباعد يتباعد تباعدا، و إمّا اوّله الهمزة، مثل انفعل، نحو: انقطع ينقطع انقطاعا، و افتعل، نحو: اجتمع يجتمع اجتماعا، و افعلّ، نحو: احمرّ يحمرّ احمرارا. الثّالث: ما كان ماضيه على ستّة أحرف: مثل استفعل، نحو: استخرج يستخرج استخراجا، و افعالّ، نحو: احمارّ يحمارّ احميرارا، و افعوعل، نحو: اعشوشب يعشوشب اعشيشابا، و افعوّل، نحو: اجلوّز يجلوّز اجلوّازا، و افعنلل، نحو: اقعنسس [يقعنسس‌] اقعنساسا، و افعنلى، نحو: اسلنقى [يسلنقي‌] اسلنقاء. و أمّا الرّباعيّ المزيد فيه، فأمثلته تفعلل كتدحرج [يتدحرج‌] تدحرجا، و افعنلل، نحو: احرنجم [يحرنجم‌] احرنجاما، و افعللّ، نحو: اقشعرّ [يقشعرّ] اقشعرارا. تنبيه: الفعل إمّا متعدّ، و هو الفعل الّذي يتعدّى من الفاعل إلى المفعول به، كقولك ضربت زيدا و يسمّى أيضا واقعا و مجاوزا، و إمّا غير متعدّ، و هو الفعل الّذي لم يتجاوز الفاعل، نحو: حسن زيد، و يسمّى لازما و غير واقع و تعديته في الثّلاثي المجرّد بتضعيف العين، أو بالهمزة كقولك: فرّحت زيدا و أجلسته، و بحرف الجرّ في الكلّ، نحو: ذهبت بزيد و انطلقت به.
فاضل ارجمند آقای احمدیاسر وافی برخی از کتب ادبی را تدریس می‌کند که امروزه کمتر مورد توجه‌اند. با توجه به تسلط علمی و بیان شیوای ایشان، دوستانی که می‌خواهند در ادبیات عربی (که در فهم قرآن و سنت مفید است) تقویت شوند، می‌توانند از این صوت‌ها بهره‌مند شوند.
🧐 اگر اهل مباحثه یا پیگیری مباحثات باشید (خصوصا در مسائل اجتماعی و سیاسی) لابد دیده‌اید که بعضی از افراد، خطاب به مخالف نظر خود می‌گویند «این نظر شخصی شما است»، «این دیدگاه شخصی شما است»، «این تحلیل شخصی شما است» و مانند آن. گذشته از اینکه چنین تعابیری در واقع مصداق «مغالطۀ بستن راه استدلال» به حساب می‌آیند، گرفتار یک اشکال عمدۀ معرفت‌شناختی هم هستند. این اشکال را می‌توان از رهگذر شناسایی مغالطۀ و مغالطۀ ، با تمرکز بر کلمۀ پیگیری کرد، که مغالطۀ اول را در کلام این دوستان توضیح می‌دهم: 1️⃣ اگر مراد از چنان عباراتی این است که «مطلبی را می‌گویی که خودت آن را باور داری [نه من]»، با چند سؤال مواجه خواهیم بود: اگر افرادی غیر از ما باوری داشته باشند، آیا دلیل بطلان آن باور است؟ اصولا مگر اصل، غیر از این است که هر کسی باید نظری را در گفتگوها مطرح کند که خودش باور دارد؟ (اعم از اینکه آن نظر، نظر مشهور یا دیگران هم باشد یا نه.) و مگر شما که با نظر طرف مقابل مخالفید، نظر شخصی خودتان را نمی‌گویید؟! 2️⃣ اما اگر مراد این است که «مطلبی را می‌گویی که خودت آن را باور داری، نه هیچ کس دیگری»، اولا اشکال قبلی به نحو دیگری مطرح می‌شود: مگر انحصار یک باور در یک شخص، دلیل باطل بودن آن گزاره است؟ ثانیا حتی اگر بطلان چنین باوری را بپذیریم، لازم خواهد بود گویندۀ این سخن، حصر موجود در کلامش را اثبات کند. یعنی باید اثبات کند که در گسترۀ تاریخ و جغرافیا، دست کم تا کنون، هیچ کسی موافق این نظر نبوده و نیست. ❌ روشن است که توان اثبات چنین ادعایی از طاقت بشر عادی خارج است () و اگر هم امکان داشته باشد، ادامۀ گفتگو به امری وابسته می‌شود که در زمان متعارف و معقولی تمام نمی‌شود و بحث درباره مسئلۀ اصلی، بی‌نتیجه می‌مانَد (). 3️⃣ اگر هم معنای دیگری از این تعبیر اراده شده، گرفتار است و نیاز به توضیح و شفاف‌سازی علمی دارد. با توجه به این اشکالات، راه درست و منطقی در ، عبارت است از بر مدّعا؛ چه اینکه مدّعی من باشم یا طرف مقابلم و نظر مخالفم. 💐
شرط فعل شرط نتیجه و الشرط إما أن نتصوره بنحو شرط النتيجة، بأن يشترط البنك على المودع في عقد ما أن يكون مالكا لحصة معينة من الربح على تقدير ظهوره ... و إما أن نتصور الشرط بنحو شرط الفعل أي شرط التمليك لا شرط أن يكون مالكا. (الدليل الفقهى تطبيقات فقهية لمصطلحات علم الأصول، ص: 201) إن متعلق الوصية تارة يكون هو الملكية أو الاختصاص بنحو شرط النتيجة، و أخرى هو التمليك أو الاختصاص بنحو شرط الفعل أو تصرفا آخر غير التمليك. (دروس تمهیدیه) در شرط نتیجه، میت وصیت کرده که «بعد از من، این شیء در ملک فلانی باشد» اما در شرط فعل، میت شرط کرده که «بعد از مرگم، وصی من، این شیء را به ملک فلانی درآورد». در اولی، صرفًا با وصیت و مرگ، فلانی مالک آن شیء می‌شود اما در دومی بعد از وصیت و مرگ، باید وصی هم تملیک کند (یعنی فلانی را مالک آن شیء قرار دهد، به طریقی مثل هبه). یعنی در دومی وصیت به شرط فعل وصی محقق می‌شود و اگر وصی تملیک نکند وصیت محقق نمی‌شود، اما در اولی فعل کسی شرط نیست و به صِرف مرگ، مالکیت مطرح شده در وصیت، محقق می‌شود.
108 آیه 6 مائده.mp3
5.16M
ص 108 6 🔹 معرفی منبعی مفید و نوآورانه از استاد حجت الاسلام صفوی در بحث