آنچه نگفتم
•●❥ ❥●• #قسمت_سیزدهم بارها و بارها حرف طلاق رو پیش کشیدم.. هر بار که سر بحث باز میشد،کیوان یا س
•●❥ ❥●•
#قسمت_آخر
افسوس..
افسوس که فرصت ها رو از دست داده بودم..
نه تنها فرصت برای به موقع مادر شدن رو از دست داده بودم
بلکه دچار خطا شده بودم و دیگه هیچ جایی تو دل کیوان نداشتم..!
برای آخرین بار رفتم سراغ کیوان...
باهاش حرف زدم..
گفتم منو ببخش!
اینهمه گناه میکنیم خدا ما رو میبخشه و به رومون نمیاره...
حالا من فقط یکبار خطا کردم!
نمیگم خطام کوچیک بوده نه..!!
اما قول دادم که تکرارش نکنم...همون یه بارم باور کن هیچ حسی از جانب من در کار نبود..
ببخش کیوان..!
دلم تنگ شده برا صدات..
دلم تنگ شده برا شنیدم اسمم از روی لبات..
دلم تنگ شده برای جان گفتنات..
دلم برات تنگ شده کیوان..
تروخدا ببخش..
کیوان سکوت کرد و لام تا کام حرفی نزد
دیگه طاقت این بی محلی و سکوت رو نداشتم
گفتم پس حالا که نمیبخشی طلاقم بده
من دیگه این وضع رو نمیتونم تحمل کنم..
گفت طلاق میخوای؟!
باشه...فردا میرم دادگاه تقاضای طلاق میدم
فقط تا روز جدایی حق نداری به کسی چیزی بگی..
خیره شدم به گلای قالی...اشک از چشمام سرازیر شد و گفتم باشه!
نمیدونستم چی توی سرش میگذره!
میخواست منو بترسونه یا جدی جدی دیگه میخواست طلاق بده!!!
بالاخره تقاضای طلاق داد..
یه پامون تو دادگاه بود و یه پامون تو خونه...
از ترس اون به هیچکس چیزی نگفتم
بالاخره روز موعود فرا رسید..
لباسامو توی چمدون آماده کرده بودم که بعد محضر برگردم بردارم و برم خونه پدری..
رفتیم محضر..
بزور دو تا شاهد پیدا کردیم
نشستیم تا نوبتمون بشه
دل توی دلم نبود..
رنگ به رخ نداشتم!!
همش با خودم میگفتم کاشکی همه چی یه خواب باشه...
و از خواب بیدار بشم..
اما خوابی وجود نداشت
بعد یکسال تاوان گندی رو که زده بودم باید پس میدادم و آبروم جلوی خانواده ها میرفت..
اسممونو صدا زدن،رفتیم تو..
نشستیم روی صندلی کنار هم..
اول اسم منو صدا زدن
چشمهام بارونی شد و روی گونه ها غلتید؛دستام میلرزید..
به هر جون کندن که بود امضاء کردم و برگشتم سر جام نشستم...
حس خفگی بهم دست داده بود..دلم مرگ میخواست!
چه راحت زندگیمو باخته بودم..
چه راحت از کسی که دوسش داشتم جدا شدم..
همش با خودم میگفتم خدایا من که بهت قول دادم.. من که به عهدم وفا کردم...پس چرا کمکم نکردی...چرا به دل کیوان نداختی منو ببخشه..
پس کو رحمانیتت..کو بزرگیت..پس کجایی خداااا...صدای دل شکستم رو چرا نشنیدی خدا..!!!
نوبت کیوان شد..
رفت که امضا بزنه..
لرزش دستاشو حس میکردم
خودکارو گرفت دستش،برد سمت دفتر..!
یه نگاه به من..
یه نگاه به دفتر..
یه دفعه خودکار رو گذاشت روی میز...
ازش پرسیدن
_چی شد؟! امضا کنید لطفا!
+نمیتونم..
_مگه شما نمیخواستی همسرتو طلاق بدی؟
+چرا..
_خب پس امضا کن دیگه برادر من!
+نمیتونم..!
_چرا آقای محترم؟
+چون دوسش دارم..
زل زد تو چشمام و گفت:
وقتی خدا گفته
"باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ
گر کافر و گبر و بت پرستی باز آ
که این درگه ما درگه نومیدی نیست
صد بار گر توبه شکستی باز آ "
پس من چه کارم..
می بخشمش..
پایان
#فاطمه_قاف
#دایرکتی_ها
#کپی_تنها_با_نام_نویسنده_جایز_است
📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛
✍ بر روی خرابه هایِ خاطرات تلخ شما ؛
پلی میسازیم ب نام #تجربه؛برای رسیدن به #معصومیت های از دست رفته 💚👇👇
#آنچــہنگفتم
@anche_nagoftam0
آنچه نگفتم
•●❥ ❥●• #قسمت_آخر افسوس.. افسوس که فرصت ها رو از دست داده بودم.. نه تنها فرصت برای به موقع مادر
#پاسخ_ما 👇👇👇
کیوان، فرشته را می بخشد #امـــا؛
دیوار #غرور مردانه اش ترک برداشته!
و سقف #اعتمادش فرو ریخته ...
#فرشته ی دنیای حقیقی؛
بگذار رازی را با تو در میان بگذارم!
آنچه که باید راجب مردها بدانی...
مردها شبیه به یک خانه ی آجری هستند! خانه ای که آجر به آجرش را با عرق جبین بنا کرده اند تا یک روز، فرشته رویاهایشان پا بر آن نهد و آنوقت او را را تبدیل به خوشبخت ترین زن روی زمین کنند؛ اما...
امان از روزی که این زن، مچ پایش پیچ بخورد و به یک آجر برخورد کند...!
دومینو اتفاق می افتاد!
آجر به آجر این خانه، از آجر عشق تا آجر محبت،از آجر غرور تا آجر دل صاف داشتن! آز اجر صداقت تا آجر همدلی ..... همه و همهههه فرو می ریزد و در نهایت،سقف خانه ( #اعـــتــماد) سقوط می کند !!!
حالا هر چقدر هم زن بیاید و بگوید؛
پایم پیچ خورده! عمدا نبوده!
وقتی خانه ویران شده است...
آن وقت برای احیای این ساختمان باید سالهای سال وقت صرف کنی...
البته که کار نشد ندارد،خصوصا اگر پای #توبه_نصوح در کار باشد، اما..
فرشته جان؛
زندگی #کوتاه است!
مواظب قدم اولت باش...
قدم هایت را با احتیاط در قلب یک مرد بردار، بدون ضربه ای کوچک به دیوار!
بگذار فرشته دنیای حقیقی بمانی!
نه #پرنسس_کذایی_دنیای_مجازی!
و بگذار...
کیوان، کیوان جان بماند!
📛⛔️📛⛔️📛⛔️📛
✍ بر روی خرابه هایِ خاطرات تلخ شما ؛
پلی میسازیم ب نام #تجربه؛برای رسیدن به #معصومیت های از دست رفته 💚👇👇
#آنچــہنگفتم
@anche_nagoftam0
خودمان هم خوب می دانیم که
"قسمت نبود" گفتن ها،
فقط برای تسکینِ دردی است که
شب ها مثلِ خوره به جانمان می افتد...
اصل ماجرا یک کلمه بود؛
"نخواستیم" ..!
[سحر رستگار]
#آنچــہنگفتم
@anche_nagoftam0
🍃💙
هر اتفاقی تلختـر باشه
بیدارترت میکنه …
دقیقا مثل قهوه ....
#آنچهنگفتم 💔🖤
آنچه نگفتم
هرگز تمامت را برای کسی رو نکن
بگذار کمی دست نیافتنی باشی
آدم ها تمامت که کنند،
رهایت می کنند …
#آنچهنگفـتم💔🖤
🍃💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀یه وقتایی ...
دلت باید با خدا خلوت کنه !
وقتایی که ...
خسته ای و کم آوردی !
باید از ته دل بگی،
خدایا جز تو کسی رو ندارم ...
بگذار که خدا خدایی کند !
باورش کن که خدا قدرت مطلق است !
به خدا بگو:
برایم خدایی کن،
خودت درستش کن !
و به روح و جسمم آرامش بده ..❤️
#آنچهنگفــــتم
@anche_nagoftam0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزو میکنم در ناباورانهترین حالت زندگیتون آن اتفاق قشنگی که
فکرش را هم نمیکنید بیفتد...❤️
#دل_نویس🦋
#آنچهنگفتم
@anche_nagoftam0
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی از زیباترین لحظهها، وقتیه که
میبینی یکی لبخند روی لبشه،
و میدونی که دلیل اون لبخند تویی 🙂💙
💫حتما این فیلم رو ببینید💫
#آنچـهنگفـتم
🍃💙
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هرگـز به آدم هـا بـاج ندین✅
#دکتر_انوشه
#آنچـهنگفتـم
🍃💙