eitaa logo
تاریخ ایران و جهان باستان
133.2هزار دنبال‌کننده
41.4هزار عکس
5.7هزار ویدیو
15 فایل
ملتی که تاریخ خود را نداند، مجبور به تکرار آن است هر روز با مطالب جالب سیاسی و تاریخی 💐💐 پذیرش تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/4048027657C227a3cbb22
مشاهده در ایتا
دانلود
تاریخ ایران و جهان باستان
#پیشینه_مهریه آنچه از مطالعه تاریخی حقوق زن در ادوار گذشته معلوم می شود این است که مهریه از ابداعات
فرمان داد که هیچ وصلت و ازدواجی بیش از نوزده دینار و نیم نباشد! چون از سبب این حکم سوال نمودند جواب داد: اگر میان زن و شوهر مهر و محبت و موافقت "تفاهم" آشکار باشد، هیچکس ایشان را از یکدیگر جدا نتواند کرد و آنان هیچ چیز از یکدیگر دریغ ندارند. پس در زیادی مهریه نفعی نباشد و طرفین را از تلخی ضرر مهریه‌ی زیاد، آسیبی نرسد. و ضرر مهریه زیاد آن است که اگر تفاهم و علاقه و اتفاق و اتحاد بین طرفین وقوع نیابد چون مهریه بسیار باشد شوهر از ترس طلب زر، زن را طلاق نتواند داد و این سبب خشم و غضب مرد میشود و پیوسته میان آنان خصومت و نزاع و جنگ باشد و هر دو در محنت و رنج و عذاب اوقات گذرانند و فرزندانی که از ایشان متولد میشوند خوب تربیت نشده و برای وطن مفید واقع نگردند. اما چون مهریه اندک باشد، در صورت ناسازگاری، جدایی آسان شود و هر یک از زن و شوهر از جنگ و عربده نجات یابند و جهت خویش جفتی مناسب پیدا میکنند و زندگی را به هدر نخواهند داد. تاریخ حبیب السیر، جلد سوم، ص 167، غیاث الدین خواندمیر 🗞 @Ancients
در دوره 🤔 از ناخن هدهد تا مالیدن روغن گرگ به لباس در دوره قاجار، عبور زنان از زیر شکم فیل به منظور رفع نازایی که گاهی صحنه هایی مضحک را به همراه داشت، (ر.ک: حاجی بابای اصفهانی، ص 58) و یا مالیدن روغن گرگ به لباس زن برای دلسرد کردن شوهرش از او خوراندن زهره گرگ به زن برای رفع نازایی و استفاده از ناخن هدهد برای زمان بندی و چشم خفاش برای خواب بندی جگر میمون اکسیر محبت و ... (ر.ک: قبله عالم، ص 47) کارهایی بود که از سوی زنان در این دوره انجام می شد. این نفهمی و القای خرافات و جادو و جنبل دامن زنان دربار را نیز گرفته بود، به طوری که در سبب ناپدید شدن و یا مرگ فرزندان ناصرالدین شاه نقش مؤثری داشت. (ر.ک: سفرنامه یوشید اماساهارو، ص 2111) افکار و عقاید خرافی در میان شاهان و درباریان سلسله قاجاریه نیز بسیار رواج داشت، گویند: خرافه پرستی فتحعلی شاه مانع از درک صحیح او از شرایط حساس کشور می شد. (ر.ک: مشروطه سازان، ص 90-92) مظفرالدین شاه مردی موهوم پرست و خرافاتی بود که بی تدبیری و ضعیف النفس بودنش از مهمترین دلایلی بود که وی را آلت دست درباریان ساخت و او را با مشکلات بزرگی مواجه کرد.(ر.ک: تهران دارالخلافه در یکصد سال پس، ص 53) : ره افسانه(گفتارهای دین شناختی درباره خرافات، به کوشش سید محمدعلی ایازی و حسن پویا، جلد اول، مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1390) 🗞 @Ancients
‍ مقررات جالب عبور و مرور زنان در اماکن عمومی عهد درعصر رسم بر این بوده است که در خیابانهای تهران زنان از یک طرف و مردان از طرف دیگر عبور کنند. گاهی فریاد آمرانه ماموران نظمیه به گوش می رسید که می گفت «باجی روت رو بگیر»، «ضعیفه تند راه برو». همچنین سوار شدن زن و مرد به یک درشکه اگرچه زن و شوهر و برادر و خواهر بودند ممنوع بود. درشکه چی ها موظف بودند به هنگام سوار کردن زنان کروکی درشکه را بالا بکشند... : عبدالحسین ناهید، زنان در جنبش مشروطه، تبریز، نشر احیاء، 1360، ص 19 🗞 @Ancients
‍ داستانی شنیدنی از آخرین لحظات زندگی ابر دیکتاتور شوروری/ استالین چون بزغاله جان داد! دوران زمامداری استالین در شوروی، تاریکترین دورانی بود که یک ایدئولوژی منحرف می توانست رقم بزند. استالین دوست داشت برای هریک از جنایتهای خویش دلیلی برپایه ایدئولوژی اقامه کند. اورل هاریمن سفیر ایالات متحده امریکا در مسکو از زبان خروشچف درباره لحظات مرگ استالین می گوید: «این اواخر استالین سخت شکاک، زورگو و بی رحم شده بود. او به هیچ کس باور نداشت. او خود قدرت و توانایی کار کردن را از دست داده بود و به ما نیز امکان فعالیت نمی داد. یک روز رئیس گارد محافظان استالین تلفن کرد و گفت استالین بیمار است. ما بی درنگ عازم ویلای خارج از شهر استالین شدیم تا از وی دیدن کنیم. او بیهوش افتاده بود. بعد از سه روز استالین به هوش آمد ما به اتاق او رفتیم؛ پرستار با قاشق چای به دهانش می ریخت. استالین دستهای ما را فشرد و کوشید با ما شوخی کند. او درحالی که می کوشید خنده بر لب آورد با دستی که فلج نبود تابلویی را که بر بالای تخت خواب او قرار داشت به مان نشان داد. بر تابلو تصویر بزغاله ای دیده می شد که دخترکی با قاشق به او شیر می داد. استالین با این اشاره خواست بگوید که به وضع آن دچار آمده است.» : آوتورخانوف، اسرار مرگ استالین، ترجمه عنایت الله رضا، تهران، انتشارات امیرکبیر، 1390، ص 227 🗞 @Ancients
" " ، از نمایندگان مجلس شورا در دوره های ابتدای مشروطیت، مردی عامی بود. روزی در شکایت از این که آبلیمو در بازار به دست نمی آید گفته بود "قحط الرجال آبلیموست!" در آن روزگار، عبارت قحط الرجال بسیار گفته می شد، که درد شناخته شده ملی بود، و دهدشتی که به درستی از معنای عبارت سر در نمی آورد آن را به مفهوم مطلق "نایابی" گرفته بود! عبارت او بی درنگ بر زبان ها افتاد و مصطلح شد و در ریشخند کسانی که به قصد ادیب نمائی قلمبه پردازی می کنند به کار رفت. نیز به مزاح، از آن روز به قحط الرجال نیز قحط الرجال آبلیمو گفتند: " آقا، مگر در مملکت این قدر قحط الرجال آبلیمو است که چنین آدمی را برای این ماموریت حیاتی در نظر گرفته اید؟" : احمد شاملو - کتاب کوچه - حرف آ 🗞 @Ancients
ماجرای مخصوص : در يكي از شب هاي سرد زمستان " محمدعلي شاه قاجار" هوس " باقلا پلو " كرد ." حسنعلي خان امير نظام گروسي" پيشكار و استاندار آذربايجان بيدرنگ دستور به طبخ " باقلا پلو" داد. در اين ميان كسي جرئت نكرد بگويد در زمستان باقلاي تازه در تبريز نيست. آشپز با " مغز پسته سبز" يك باقلا پلويي دست و پا كرد ." محمدعلي شاه قاجار" در سر سفره خيلي تعريف و تمجيد كرد و از " امير نظام" پرسيد ، باقلاي كجا بود كه اين قدر خوشمزه شده بود. " امير نظام" به شوخي گفت: قربان و دست به دست هم داده و اين طور به مذاق مبارك خوشمزه آمده است. آن ها كه خبر داشتند از اين حرف به خنده افتادند ، " محمد علي شاه قاجار" نيز خنديد اما باز هم چيزي نفهميده بود!!! : ماهنامه الکترونیکی بهارستان، شماره اول، صفحه سوم، برداشت آزاد 🗞 @Ancients
امیرالمؤمنین علی علیه السلام و سپاهیانش، سوار بر اسبها، آهنگ حركت به سوی نهروان داشتند. ناگهان یكی از سران اصحاب رسید و مردی را همراه خود آورد و گفت: «یا امیرالمؤمنین این مرد «ستاره شناس» است و مطلبی دارد، می خواهد به عرض شما برساند». ستاره شناس: «یا امیرالمؤمنین در این ساعت حركت نكنید، اندكی تأمل كنید، بگذارید اقلا دو سه ساعت از روز بگذرد، آنگاه حركت كنید». «چرا؟» - چون اوضاع كواكب دلالت می كند كه هر كه در این ساعت حركت كند از دشمن شكست خواهد خورد و زیان سختی بر او و یارانش وارد خواهد شد، ولی اگر در آن ساعتی كه من می گویم حركت كنید، ظفر خواهید یافت و به مقصود خواهید رسید». - این اسب من آبستن است، آیا می توانی بگویی كره اش نر است یا ماده؟ - اگر بنشینم حساب كنم می توانم. - دروغ می گویی، نمی توانی، قرآن می گوید: هیچ كس جز خدا از نهان آگاه نیست. آن خداست كه می داند چه در رحم آفریده است. محمد، رسول خدا، چنین ادعایی كه تو می كنی نكرد. آیا تو ادعا داری كه بر همه ی جریانهای عالم آگاهی و می فهمی در چه ساعت خیر و در چه ساعت شر می رسد. پس اگر كسی به تو با این علم كامل و اطلاع جامع اعتماد كند به خدا نیازی ندارد. بعد به مردم خطاب فرمود: «مبادا دنبال این چیزها بروید، اینها منجر به كهانت و ادعای غیبگویی می شود. كاهن همردیف ساحر است و ساحر همردیف كافر و كافر در آتش است». آنگاه رو به آسمان كرد و چند جمله دعا مبنی بر توكل و اعتماد به خدای متعال خواند. سپس رو كرد به ستاره شناس و فرمود: «ما مخصوصا برخلاف دستور تو عمل می كنیم و بدون درنگ همین الآن حركت می كنیم». فورا فرمان حركت داد و به طرف دشمن پیش رفت. در كمتر جهادی به قدر آن جهاد، پیروزی و موفقیت نصیب علی علیه السلام شده بود. : داستان راستان،شهید مطهری،جلد اول. 🗞 @Ancients
حکایتی از علاقه به ! "اما مضحک ترین همه این داستان ها مشعر بر سلیقه بی ریا، ولی غیرعادی حکایت آن شیرماده ای است که در باغ وحش دوشان تپه بچه زایید و شاه(ناصرالدین شاه) برای خاطر مادر آن ها به قدری دچار اضطراب می نمود که چون خود در تهران پابند کار تعزیه داری بود مقرر فرمود خط تلگراف مستقیمی موقتا از پایتخت تا جلو قفس شیر بکشند و آخرین خبر سلامت حیوان را به استحضار برسانند و سرانجام یک منشی بی پروا را که تلگراف کرده بود حال حیوانات بد نیست به این دلیل اخراج کرد که شیر حیوان نیست،بلکه آن کسی در واقع حیوان است که شیر را با چنین نامی خطاب کند. :ایران و قضیه ایران نوشته لرد کرزن صفحه 524 🗞 @Ancients
‍ مقررات جالب عبور و مرور زنان در اماکن عمومی عهد درعصر رسم بر این بوده است که در خیابانهای تهران زنان از یک طرف و مردان از طرف دیگر عبور کنند. گاهی فریاد آمرانه ماموران نظمیه به گوش می رسید که می گفت «باجی روت رو بگیر»، «ضعیفه تند راه برو». همچنین سوار شدن زن و مرد به یک درشکه اگرچه زن و شوهر و برادر و خواهر بودند ممنوع بود. درشکه چی ها موظف بودند به هنگام سوار کردن زنان کروکی درشکه را بالا بکشند... : عبدالحسین ناهید، زنان در جنبش مشروطه، تبریز، نشر احیاء، 1360، ص 19 🗞 @Ancients
از" کریم خان زند" صاحب می نویسد:تاجری هندی در شیراز مرد و ثروتی در حدود صد هزار تومان از خود برجای گذاشت بی آنکه وارثی داشته باشد.بزرگان دولت بدو گفتند که این تاجر در ایران وارثی ندارد و طبق روش سلاطین می باید اموالش را به ضبط "خزانه عامره" دهند.کریم خان که چنین عملی را شایسته مقام سلطنت نمی دانست،بلکه چنین پیشنهادی را نیز توهین آمیز تلقی می کرد خشمگین شد فریاد برآورد:که ما مرده شور نیستیم،اموالش را نگه دارید و تحقیق کنید و به وارثش سپارید. : نوائی عبدالحسین،ص 272-273 🗞 @Ancients
؟؟!!! چرا امیر کبیر را سنت شکن می گویند. آن هنگام که امیر کبیر را به سمت کاشان تبعید نمودند،روس ها خواستند دخالتی کنند و در راه نجاتش قدمی بردارند اما موفق نشدند. امیر کبیر تا آخرین لحظه نیز دست از یکدندگی بر نداشت و حرف خود را می زد. او به کارها و کارنامه ی خود اعتقاد کامل داشت و به همین دلیل بر آنها اصرار می ورزید .تاریخ خود شاهدی بر صحت اعمال امیر است. در مسیر کاشان بود که امیر کبیر ،صاحب منصب مامور انتقالش را خطاب قرار داد و این جمله ی معروف را بر زبان آورد: «من اشتباه کرده بودم که تصور می کردم می خواهد،خیر مملکت ، می خواهد»! این سخن امیر کبیر معنایی بسیار ژرف داشت که بسیار فراتر از گذشته است. زمانی که حاج میرزا آقاسی مورد خشم قرار گرفت،مستقیما به حرم شاه عبدالعظیم رفت و در آنجا بست نشست اما متاسفانه امیر کبیر این امکان نیز برایش فراهم نبود! آخر خود امیر سنت بست نشینی را شکسته و منسوخ کرده بود. اما ماجرا چه بود؟ هر خلافکار و مجرم و تبهکار و....هنگامی که مورد تعقیب قانون قرار می گرفت و می خواستند او را به پای محاکمه بکشانند به راحتی به یکی از حرم های مقدس رفته و در آنجا بست می نشست.هیچکس قادر نبود وی را از حرم خارج کند و به قانون تحویل دهد. این یک سنت بود که بست نشینی نامیده می شد! امیر کبیر هنگام وزارت جهت از بین بردن این سنت، ابتدا با امام جمعه و شیخ الاسلام صحبت نمود و نقشه ی خود را با آنها در میان گذاشت.او می خواست از نظر دینی قضیه را بسنجد و زیر نظر آنها و با موافقت آنها تصمیمش را به اجرا بگذارد.امیر کبیر نمی خواست بعدا دشمنی روحانیون شیعه را با خود برانگیزد و شاهد فتواهای مرتد بودن و کافر بودن خود باشد! سرانجام در سال1850 م امیر کبیر رسما فرمان شکستن بست ها و سنت بست نشینی را صادر نمود و به مامورین دولت اجازه داد تا مجرمین و تبهکاران را از داخل بست ها به بیرون کشیده و به پای میز عدالت بکشانند. به قطع آن هنگام که رگهای امیر را در حمام فین بریدند، رگهای ایران را بریدند، رگهای قانون و عدالت را بریدند و آب حیاتی در کالبد بی قانونی دمیدند. : ،باستانی پاریزی،ص630-633 🗞 @Ancients
کوتاه ترین : در یکی از جنگها فرمانده لشکر که اسمش "ماکان" بود کشته شد فردی خواست خبر کشته شدن اورا بدهد نوشت: "امّا ماکانَ فَصارَ کَاسمِهِ والسَلام." توضیح:ماکان در عربی بمعنای"نبود" می باشد! یعنی ماکان عین اسمش شد. : 🗞 @Ancients