هیچوقت ، هیچوقت ، هیچوقت
گذشتهی آدما رو شخم نزن
اگه میتونی آیندهش رو بساز❤️😍😊
#یوسف/ آیه ۹۲
🔹يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ
🔸خدا شما را مى آمرزد و او مهربان ترين مهربانان است
🌷
#داستان
روزی روزگاری شاهی بود بیکار ومردم آزار. یک روز برای تفریح و خوش گذرانی اعلام کرد: هرکس بتواند دروغی بگوید که من باور نکنم دخترم را به عقد او در می آورم!
از وقتی این خبر در آن سرزمین دهان به دهان گشت، همه دروغ سازان از پیرو جوان به سوی قصر سرازیر شدند.
آنها به حضور شاه می رسیدند و با آب وتاب دروغ خود را تعریف می کردند. ولی شاه آن را باور می کرد و می گفت: چیزی نیست. من این دروغ را باور می کنم، خب ممکن است چنین چیزی اتفاق بیفتد.
در این میان مرد زیرکی برای آنکه شاه دروغ دوست را سرجایش بنشاند، گفت که برایش سبدی بسیار بزرگی بسازند که نتوان آن را از دروازه بزرگ وارد پایتخت کرد.
پس از هفته ها سبد بافته و ساخته شد. مرد زیرک به قصر رفت و به حضور شاه رسید. شاه پرسید: تو چه دروغی با خودت آوردی؟
دروغ بزرگی که از دروازه پایتخت هم تو نمی آید و آن را باور نمی کنی!
شاه بلند خندید گفت: خیال کرده ای! هیچ کس نمی تواند سر من کلاه بگذارد.
مرد زیرک گفت: دروغ من، هم شنیدنی است، هم دیدنی باید کنار دروازه شهر بیایید.
شاه گفت: فردا که خواستم برای شکار از شهر بیرون بروم می آیم و دروغ تو را می بینم و می شنوم!
صبح فردا شاه و گروهی از سوارانش از شهر بیرون رفتند که پشت دروازه سبد بزرگی را دیدند. شاه پرسید: این همان دروغ بزرگ است؟
مرد زیرک جلو آمد و گفت: بله قربان ولی ماجرای این سبد درباره پدر شماست که پیش از این شاه این سرزمین بود.
- چطور مگر؟ چرا پای پدر مرده مرا به میان کشیدی؟
برای آنکه پدر شاه به پدر من بدهکار بود...
مگر می شود؟ پدر توکی بوده که از پدر من طلب داشته؟!
مرد زیرک نگاهی به زمین و نگاهی به آسمان انداخت و آهی کشید و گفت: قربان پدر من مردی بسیار پولداری بوده، آن قدر که نمی توانسته پول هایش را بشمارد. پدر شما هم که شاه بوده، در یکی از سال ها برای اداره کشور بی پول می شود. این شد که می آید واز پدر من قرض می خواهد. پدر من این این سبد را نشان می دهد و می گوید که اگر من هفت پیمانه سکه طلا به اندازه این سبد به شاه قرض بدهم گرفتاری او برطرف می شود؟
پدر شما هم می گوید که بله ... برای همین پدر شما به پدر من بدهکار است. حالا هم من آمده ام که هفت سبد سکه طلا را یعنی به اندازه این سبد از شاه بگیرم.
شاه تا این حرف را شنید، فریاد کشید: این دروغ است پدر من هیچ وقت پولی از کسی قرض نگرفته.
بعد روبه همراهانش کرد و گفت: چه حرف ها، این آدم دیگر از کجا آمده؟ دروغش از دروازه تو نمی آید. در همه این سرزمین یک نفر هم حرف او را باور نمی کند!
مرد زیرک با آرامش لبخندی زد و گفت: پس باور نمی کنید؟ حالا به پیمان خود وفا کنید و دختر خود را به همسری من در آورید!»
کانال داستان های عبرت انگیز👇
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 پدر شهید نقوی از شهدای پدافند: جوانم را برای حفظ ناموس، وطن، خاک و امنیت مملکتم تقدیم کردم
🔴 کمبود شدید پتو در سوز سرمای لبنان؛ خیرین باغیرت برای تامین هزینه و توزیع فوری پتو در لبنان یاعلی بگید
▪️فعالیت های جبهه جهانی شبابالمقاومة در امور لبنان با هماهنگی دفاتر رسمی حزبالله لبنان در قم و بیروت انجام میشود.
◽️جهت کمک به تامین پتو برای مردم بیپناه لبنان و امور اجتماعی مربوطه کمکهای خود را به بنام «جبهه جهانی شباب المقاومة» به این شماره کارت واریز نمایید.
👇👇
۶۰۳۷۹۹۷۷۵۰۰۰۴۳۴۴📞 شماره تماس جهت دریافت سایر کمکها و سوالات شما: ۰۹۱۰۹۳۱۷۸۴۷ 🔸