#پارت_120 سخنرانی تموم و من مات حرفاش بودم واقعا مسائل سنگینی رو توضیح داده بود تقوا سیاسی چیه؟ تقوا اجتماعی چیه؟ توانایی حلشون رو نداشتم به همین خاطر موکول کردم به بعدا روضه شروع شد حواسم رفت سمت مداح که از حضرت زینب میخوند و... خیلی دلم شکست و باز ناخودآگاه اشک از چشمانم سرازیر شد بعد از روضه مداحی خوندن در مورد شهدا و دلتنگی برای کربلا خوب گوش میدادم اما سینه نمیزدم بعد از حدود 40،50 دقیقه سینه زنی مجلس تموم شد و موقع پذیرایی شد با چای و کلوچه پذیرایی کردن بعد از پذیرایی راهی کربلا شدیم و گام بر میداشتیم رو به علی گفتم: _سخنرانی رو حواست بود؟ _آره چطور؟ _حرفاهاش خیلی برام تازگی داشت،ازش معلوم بود خیلی پره _آره پر بود اما اصل مسائلی که توضیح داد رو شهید مطهری گفته توی ده گفتار قسمت تقواش خودش هم گفت که میخوام از زبان شهید مطهری حرف بزنم اگه دوست داری اون کتاب رو بخون چیز خوب و جذابیه _برگشتیم کتاب رو بهم بده بخونم _باشه،ولی یادآوری هم بهم کن _باشه یک دو روزی رو همینطور راه رفتیم و من حواسم به اطرافم بود تا رسیدیم به کربلا عمود 1300 بودیم که دیگه جمعیت متراکم شده بود و به راحتی قبل نمیشد راه رفت یعد از حدود یکی دو ساعت حرم معلوم شد،حرمی که حالا دیگه دید جدیدی بهش داشتم و با احترام بهش نگاه میکردم دیگه نمیتونستم مثل قبل فکر کنم چون توی این دو سه روز خیلی چیزها دیدم که کلا دیدم رو عوض کرد و متوجه شدم واقعا چیز هایی هست که من متوجه هشون نیستم و باید بفهممشون حالا دیگه وقتی قدم برمیداشتم با عنوان زیارت بود و به کمک خودشون روی قولم توی بیمارستان موندم هنوز خیلی نشناخته بودمشون اما شوق زیارت پیدا کردم و تند قدم برمیداشتم تا زود برسم برسم خدمت کسی که محبتش توی دلم بود اما متوجه ش نبودم و این چند روز هر لحظه با دیدن اتفاقات جدید و عجیب پرده ها کنار میرفت و من احساس محبت و دوست داشتنم بیشتر میشد چقدر لذت داشت این حس و حال ادامه دارد..... ✍️ط،تقوی 🌐 @andaki_tamol