eitaa logo
🌸 اندکی تامل 🌸
76 دنبال‌کننده
4.4هزار عکس
1.1هزار ویدیو
11 فایل
هدف ازتشکیل کانال بصیرت افزایی و روشنگری و شفافیت سازی در مسائل فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و روزجامعه میباشد. ✔ #کپی_مطالب_آزاد_با_ذکر_صلوات
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_133 خواهر علی سر بلند کرد و باهق هق زدن لب زد: _آقا امین تورو خدا یه کاری براش کنیدمگه بهت
_سپردم بچه ها پیگیری کنن ان شاالله که پیدا میکنن _امید هم هست که پیدا بشه؟ _آره،سپاه اینقدر دیگه قدرت داره که بتونه یه دارو رو جور کنه با حرفاش امیدی نسبت به خوب شدن علی بهم دست داد نفس عمیقی کشیدم و گفتم: _خداکریمه رفتم ، به خواهر علی که از حالتش نگرانی موج میزد گفتم: _میگن که ان شاالله پیدا میشه،نگران نباشید _خوبه ، ولی میترسم تنها همین دارو نباشه _ان شاالله که همینه،با دکتر صحبت میکنم رفتم سراغ دکتر و گفتم: _تنها همین یه دارو هست؟یا چیز دیگه هم نیازه _همین کافیه بقیشو خودمون داریم این خبر رو به خواهر علی رسوندم بعد از حدود 5،6 روز حال علی رو به بهبودی گرفت و من با سرهنگ هماهنگ کردم که برگردم سوریه این یک هفته که خانوادم خبر نداشتن خیلی نگران شدن قطعا اما سرهنگ مخالفت کرد و گفت اعزام بعدی که ده روز دیگه س برو الان برو خونه دیگه خودمم دلم میخواست تا خوب شدن علی بمونم و حرفش رو قبول کردم هیچکدوم از مدارک و.. همراهم نبود بعد از دو سه روز به دستم رسید تا اون موقع هم هماهنگ کردم خونه و بهشون جریان رو گفتم و از زهرا خواستم مقداری برام پول انتقال بده علی حالا راحت تر بدون خس خس کردن حرف میزد رفتم سراغش خواهرش و پدرش پیشش بودن بعد از سلام و علیکی رو به علی گفتم: _من دیگه باید برم اینجا کاری از دستم برات برنمیاد ولی هرموقع خواستم برم سوریه میام پیشت _(لبخندش خشک شد)میخوای اذیتم کنی؟ _چرا؟ _حرف از سوریه میزنی که اذیتم کنی علی خیلی دلش میخواست برگرده سوریه ولی این وضعش باعث میشد تا خیلی وقت نتونه بره _داداش اصلا چنین منظوری نداشتم ببخشی _مشکلی نداره،هرموقع رفتی سلام منو هم به بچه ها برسون _باشه ادامه دارد.... ✍️ط، تقوی 🌐 @andaki_tamol