🌸 اندکی تامل 🌸
#پارت_142 چشم باز کردم،ساعت گوشی 7:50 رو نشون میداد بلند شدم و رفتم آبی به دست و صورتم زدم قرار بود
#پارت_143
_شما دارید بی جا حرف میزنید،بنده پیگیری میکنم اما این حرفای شما صحیح نیست
مثل کل صحبت الان هم مودبانه لب باز کردم:
_باید زودتر پیگیری میکردید
مطمئن باشید افرادی هستند که حواسشون به مسئولین هست و نمیزارن با این مملکت هر کاری که بخوان بکنن
شما هم یک اشتباه در انجام وظیفتون کردید که ما وظیفه داشتیم مطالبه
کنیم تا انجام بدید
ان شاالله که دیگه وظیفتون رو خوب انجام بدید
اون وقت ما احترام شما رو روی سرمون میزاریم
دیگه جوابی نداد،خداحافظی کردیم و بیرون زدیم لبخندی که روی
صورت هامون نمایان بود خبر از پیروزی میداد
بعد از اینکه چندین بار اقدام کرده
بودن حالا نیاز بود یه صحبت جدی باهاش بشه که کار رو انجام بده و بدونه ما پیگیریم
سوار ماشین شدم
زهرا رو بهم گفت:
_امین دوستم رو میتونی برسونی؟
_مشکلی نیست
زهرا جلو نشست و دوستش هم صندلی عقب
رو به زهرا گفتم:
_به نظرت حالا دیگه انجامش میده؟
_اونطور که تو باهاش حرف زدی فکر کنم همین امروز انجامش بده
لبخندی زدم و گفتم:
آره وقتی چند بار اومدی جواب سر بالا داد باید صحبت محکم و جدی باهاش بشه تا بفهمه با کی طرفه
ادامه دارد....
✍️ط، تقوی
🌐 @andaki_tamol