🗓 سهشنبه ۶ دی ماه ١۴٠١
#اینگونه_بود ...
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
▫️آقا بعد از تجدید وضو، مثل همیشه در بین راهرفتن، مشغول خواندن نماز نافله شدند
▫️احساس کردم در صدایشان لرزشی هست
▫️سرم را به سمتشان چرخاندم
▫️همانطورکه سرشان پایین بود و نماز میخواندند
▫️مثل ابر بهار از چشمهایشان اشک میبارید
▫️ترسیدم
▫️نمیدانستم چه اتفاقی افتاده است؟
▫️تا نمازشان تمام بشود، دلم هزار راه رفت
▫️بعد از نماز، آقا زیر لب گفتند: «اینها چه کردند با دختر پیغمبر...؟»
▫️و باز اشک بود که از محاسن سفید روی زمین فرو میریخت...
📚 در خانه اگر کس است، ص۵٩
🔻مناسبتها:
🔹 شهادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام؛ ١١ق. (تعطیل)
#اینگونه_بود ...
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
▫️ رفته بودم بگویم: «برای بچهام که سخت مریض است، دعا کنید.»
▫️ در را باز کرد، چای آورد و نشست به ذکر گفتن.
▫️ اینپا و آنپا کردم که حرفی بزند یا سؤالی بپرسد؛ خبری نشد.
▫️ از دلم گذشت که حتماً ذکر او مهمتر از حرف من است.
▫️ من یک آدم درماندهام که مشکلم را به امید کمک آوردهام اینجا؛
▫️ اما او به ذکر مشغول است.
▫️ سرش را بلند کرد و گفت: «ذکر ما مگر چی هست؟»
▫️ از شرمندگی خیس عرق شدم و آمدم بیرون.
▫️ شب که شد، حال بچه خوب بود.
📚 به شیوه باران، ص۴٨