📗#داستان
میگویند که در زمان موسی خشکسالی پیش آمد.
آهوان در دشت، خدمت موسی رسیدند که ما از تشنگی تلف می شویم و از خداوند متعال در خواست باران کن.
موسی به درگاه الهی شتافت و داستان آهوان را نقل نمود.
خداوند فرمود: موعد آن نرسیده
موسی هم برای آهوان جواب رد آورد.
تا اینکه یکی از آهوان داوطلب شد که برای صحبت و مناجات بالای کوه طور رود. به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانید که باران می آید وگرنه امیدی نیست.
آهو به بالای کوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتی به چشمان منتظر دوستانش نگاه کرد ناراحت شد. شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت:
دوستانم را خوشحال می کنم و توکل می نمایم. تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست.
تا آهو به پائین کوه رسید باران شروع به باریدن کرد
موسی معترض پروردگار شد، خداوند به او فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و این پاداش توکل او بود
هیچوقت نا امید نشوید، شاید لحظه اخر نتیجه عوض شود، پس مجددا توکل کنید
🌷🌷🌷🌷🌷
#داستان ضربالمثل« باج سبیل دادن»
در زمانهای قدیم و در عهد سامانیان ریش و سبیل مردان بسیار بلند بود و این را نشانه ای مردانگی میدانستند. به همین دلیل وقتی میخواستند مردی را مجازات کنند ریش و سبیل او را میتراشیدند و وقتی میخواستند زنی را مجازات کنند گیسوان او را میبریدند.
با این حال در این دوران ریش به اندازه سبیل ارزش و اعتبار نداشت. اما کم کم سبیل داشتن از رونق افتاد و ریشهای بلند و انبوه جای آن را گرفتند.
یکی از نکتههای مهم تاریخی در این باب، مخالفت شاه عباس صفوی با ریش گذاشتن بود. ریش در زمان شاه عباس بازارش کساد شد و به اعتبار سبیل اضافه شد.
وی در آغاز سلطنت خود به همه مردان ایرانی دستور داد باید ریشهای خود را بتراشند؛ اما گذاشتن سبیل آزاد بود و خود شاه عباس هم سبیلهای بلندی داشت.
شاه عباس سبیل را نوعی آرایش صورت میدانست و با توجه به بلندی و کوتاهی، به خدمتکاران خود بیشتر و کمتر حقوق میپرداخت. بنابراین درباریان با توجه به کیفیت و تناسب سبیل حقوق و مزایای بیشتری دریافت میکردند.
این نوع اضافه حقوق و مزایا که به خاطر سبیل بود؛ کم کم در اصطلاح عامه به باج سبیل معروف شد، زیرا سبیل دارها به این مقدار پولی که بابت سبیل از شاه دریافت میکردند قانع نبودند و از کد خدایان و روستاییان و طبقات ضعیف جامعه پول و جنس و … به عنوان باج سبیل دریافت میکردند.
🇮🇷🌷🇮🇷🌷🇮🇷
#داستان
شخصی گرسنه بود برایش کلم آوردند...
اولین بار بود که کلم می دید .
با خود گفت : حتما میوه ای درون این برگها است .
اولین برگش را کند تا به میوه برسد
اما زیرش به برگ دیگری رسید . و زیر آن برگ یک برگ دیگر و...
با خودش گفت : حتما میوه ی ارزشمندی است که اینگونه در لفافه اش نهادند . . . !
گرسنگی اش افزون شد و با ولع بیشتر برگها را میکند و دور می ریخت .
وقتی برگها تمام شدند متوجه شد میوه ای در کار نبود!
آن زمان بود که دانست کلم مجموعه ی همین برگهاست...
ما روزهای زندگی را تند تند ورق می زنیم و فکر می کنیم چیزی اونور روزها پنهان شده که باید هرچه زودتر به آن برسیم
درحالی که همین روزها آن چیزی است که باید دریابیم و درکش کنیم . . .
و چقدر دیر می فهمیم که بیشتر غصههایی که خوردیم ،
نه خوردنی و نه پوشیدنی بود
فقط دور ریختنی بود . . . !
زندگی ، همین روزهایی است که منتظر گذشتنش هستیم بنابراین قدر فرصت ها را ثانیه به ثانیه و ذره به ذره بدانیم .