saz-gham.mp3
1.67M
یلدا که تمام شد خستگی هنوز روی شانه های مادربودتمام شب راصرف مرتب کردن بشقابها وشستن ظروف سپری کرد شایدکمترازدوساعت به خواب رفت بیدارکه شدساعت ۶صبح بودسراسیمه روسری سبز منگوله دارش همراه باچادری که ازحضرت زهرا به یادگار گرفته بودسرکرد در روز اول زمستان به صف نانوایی رفت نانها را بادستانی لرزان وقرمزشده درسبدگذاشت وروانه خانه شد به خانه که رسید ازدردبه خود می پیچید جانی نداشت که بایستد برای خود چای بریزد تصمیم گرفت چای وصبحانه نخورد و به خواب برود
تاحالش بهترشود همینکه چشمانش را روی هم بست فرزندش در راباز کردسرفه ها امانش رابریده بود مادر به محض شنیدن صدای سرفه فرزند پتورا ازروی خود کشید به سمت آشپزخانه رفت وبرایش چای آورد
وقابلمه را روی اجاق گذاشت تا سوپی ازمحبتی مادرانه
بپزد آنروز روز مادر بود قرار بود باکلی هدیه برای او بگذرد واو دست به سیاه وسفیدنزند مادر حتی در روز خود هم دست ازکارنکشید اویک مادر بود که واقعا برای کسب فالوور تلاش نمیکرد برای دیده شدن تلاش نمیکرد حتی برای کسب مدال تلاش نمیکرد
اوفقط برای فرزندش تلاش میکرد
او جانش فرزندش بود مدالش فرزندش بود
افتخارش فرزندش بود شاید بشود گفت آب وغذایش فرزندش بود نگاه فرزندش به او غذابود نوربودامیدبودشاید برای همین است که هروقت گوشیمان رابازمیکنیم
نام مادر دراول تماسها نشسته است
#مادران سرزمین به شما تعظیم میکنم ودرقلبم هزاران مدال رابه شماتقدیم میکنم که شما شایسته ی هزاران بار احترام وهدیه اید
روزتان مبارک❤
#مادر
#روزمادر
#فاطمه_امیری