eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
284 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
4هزار ویدیو
328 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌹🍃🌹🍃🍃🌹🍃🌹🍃🌹 🍃🌹 ✅حکایت معراج تخریبچی شهید عبدالعلی روشنی ✍🏿✍🏿✍🏿 راوی : چند شب از عملیات بیت المقدس 2 میگذشت و چندین بار برای عملیات. و یا پاتک و کاشت بالای رفته بودیم خیلی خسته شده بودیم هوا هم خیلی سرد بود بعضی جاها برف از زانو هم بالاتر بود .بالاخره دم دمای غروب به سمت چپ قمیش رسیدیم به سمت دره رفتیم اون پایین توی فاصله 50 متری کمین عراقی‌ها بود و دایم بدون هدف به سمت ما تیراندازی میکردند ولی چون قرار بود برای جلوگیری پاتک دشمن مین گذاری کنیم بی سرو صدا کارمان را ادامه دادیم تا اینکه تمام مین هایی رو که با خودمون برده بودیم کاشتیم . من به سمت علی روشنی رفتم او هم کارش تمام شده بود. با هم به سمت قله برگشتیم که یکی از تیرهای بی هدف دشمن به جناق سینه علی خورد و از پهلوش خارج شد . علی خیلی سنگین بود شماره پوتینش 52 بود .به هر زحمتی بود علی رو آوردم بالای قله که ناگهان یکی از بچه‌های خودی یه نارنجک به سمت ما پرتاب کرد ولی به کسی آسیبی نرسید بالاخره به کانال رسیدیم. یه برانکار جور کردیم و با سه چهار نفر از بچه‌ها علی رو بلند کردیم که یه نفر گفت: از مسیر اصلی خودتون نرین خیلی دوره اگه از پشت قمیش برین زودتر به بهداری لشکر عاشورا میرسین. برای همین ما هم از مسیر پیشنهادی که اصلا نمیشناختیمش به راه افتادیم چندین بار از سخره ها پرت شدیم ولی راه رو ادامه دادیم علی خیلی درد میکشید ولی دایم زیر لب (س) میگفت. گاه و بیگاه هم منو صدا میزد و از درد شدید صدایش میلرزید و میگفت بچه‌ها شما بروید کار من دیگرتمومه . .... ناگهان برف هم شروع به باریدن گرفت و با محدود کردن دید مشکلمان دوچندان شد . بالاخره به اورژانس رسیدم.. گفتند اینجا دیگر جمع شده و کسی برای مداوا وجود ندارد فقط یه وانت تویوتا داریم که شیشه جلو هم ندارد. من قبول کردم که جلو بنشینم و مسیر را به راننده نشان بدهم چندین بار نزدیک بود به داخل دره سقوط کنیم و چند بار هم روی صخره های رفتیم. واقعا بارش برف در شب تاریک بدون چراغ و شیشه جلوی حرکت ما رو کندکرده بود. بالاخره به اورژانس دیگه ای رسیدیم تقریبا ساعت 2 صبح بود.. از 10 شب از علی خون زیادی رفته بود .اونجا هم به سختی یک پد شکمی پیدا شد و زخم علی پانسمان شد و با یه آمبولانس تا بالای گرده رش رفتیم ولی آمبولانس خراب شد و من به ناچار به سنگر فرماندهی رفتم و همه درحال خواندن بودن که با خواهش و التماس و نهایتا داد و فریاد یه تویوتا فرماندهی رو گرفتم و تا پایین گردرش که اورژانس اصلی لشکر عاشورا بود رسیدیم ساعت 7 صبح بود و علی دیگر رمقی نداشت و فقط زمزمه آهسته ای به گوش میرسید خوب که گوش دادم میگفت یا زهرا ...... اونجا هم همه وسایل رو جمع‌آوری کرده بودند به هر زحمتی بود یکی دو تا سرم تزریق کردن و چون گروه خونی من با علی یکی بود مقداری خون بصورت مستقیم تزریق کردیم. علی به هوش اومد و میتونست حرف بزنه که دکترا گفتن باید سریع ببرینش عقب. ما دوباره راه افتادیم توی مسیر هواپیما های عراقی با بمب خوشه ای مارو بمباران کردن که بصورت معجزه آسایی نجات پیدا کردیم ولی آمبولانس سوراخ سوراخ شد. بالاخره ساعت 12 ظهر به اورژانس اصلی رسیدیم و اونجا پزشکان خوبی داشت چند کیسه خون به علی تزریق کردند و پزشکان حاضر مارو آرام کردند و گفتند انشاالله دوستتان خوب میشود . وقتی هلیکوپتر آمد و علی رو سوار کردیم دیگر به ما اجازه ندادن همراه دوست و همسنگر عزیزم بروم . به ناچار با علی یه شوخی کردم گفتم یادته تو کربلای 5 تو زخم منو بستی و راهی کردی اینم جای اون ... علی رفت. وبعد از عملیات به سراغ او رفتم. بیمارستان نه..... الله_علیها_ردیف_6_شماره_14 🍃🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @alvaresinchannel
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌷 🌷 25 دیماه 1366 ✅مجروحی که از سرما یخ زد و شهید شد ✍🏿 راوی: تو ی عملیات بیت المقدس 2 فکر کنم من سر تیم بچه های تخریب مامور به گردان پیاده بودم شاید گردان حضرت علی اصغر علیه السلام. فرمانده گردان برادر رضا پور بود شهید حیدری از بچه های تخریب مامور به واحد اطلاعات بود و از اون واحد مامور به گردان پیاده شده بود وقتی رسیدیم بالای خیلی سرد بود تا صبح توی نیم متر برف یخ زده خوابیدیم نزدیکهای صبح رفتم پیش فرمانده گردان که اجازه بگیرم تیم 3 نفره تخریب رو بیارم عقب دیدم مجروح ها رو تو یه سنگ چین کنار هم خوابوندن شهید حیدری مجروح بود به نظرم دستش با جاهای دیگه تیر خورده بود و باند پیچ بود باهاش صحبت کردم گفتم میبریمت عقب با بچه های تخریب گشتیم پتو پیدا کردیم که بیاریمش عقب که پتو پاره شد درد زیادی داشت لازم بود با برانکارد اون مسیر کوهستانی رو بیاد پایین با رضاپور صحبت کردم گفت بچه های تعاون دارن میان بالا گم شده بودند یه گلوله کلت منور زدن دیدم خیلی نزدیکن حداکثر نیمساعت راه داشتن که به ما برسند و قطعا اونا اگه مجروحها رو برمیگردوندند سریعتر به پایین میرسیدند من هم اعتماد کردم و بعد از خداحافظی با حیدری و فرمانده گردان با بچه ها اومدیم پایین وقتی حدود ظهر رسیدیم به غار چیزی شنیدم که پاهام سست شد بچه های تعاون راه رو گم کرده بودند و برگشته بودند به غار که متاسفانه دیگه حیدری شهید شده بود با اینکه اگر حیدری رو میاوردیم پایین و نزدیکهای غروب میرسیدیم به غار و اون شهید میشد هرگز خودم رو نبخشیدم سرمای شدید خستگی و بیخوابی باعث شد اون تصمیم رو بگیرم 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @alvaresinchannel
دلاور مرد اطلاعات عملیات لشگر10 ✍🏿✍🏿✍🏿✍🏿به روایت : علی سلیمانی سعید عزیزی در شناسایی های منطقه شاخ آمدین در کردستان عراق به عمق مواضع عراقی ها رفت و بارها مواضع ارتش دشمن را به دقت و کامل شناسایی کرد و گزارش دقیقی از این شناسایی ها ارائه داد. او بهترین گزارش را می نوشت دقیق و کامل و بی کم و کاست، هنر این را داشت که دقیق بگوید و بنویسد و بفهماند که چه بوده است و چه خواهد شد. سعید در و ارتفاعات در عمق دشمن به شناسایی رفت و به صورت باورنکردنی و معجزه آسا تمام مواضع و پایگاه ها و مقرهای ارتش عراق را پشت ارتفاعات قمیش و دولبشک تا نزدیکی شناسایی کرد و گزارش های بی نظیر و به یاد ماندنی را نوشت. سعید عزیزی یک رفیق شفیق و بامحبتی به پهنای یک اقیانوس بود. مهربان و صمیمی و دل سوز و دوست داشتنی. سعید عزیزی را باید در یک فرصت بسیار وسیع و صفحات گسترده مطالعه کرد و به او پرداخت و از او نوشت و از او آموخت. به دیگران آموخت او چه کسی بود و چه فداکاری و ایثاری به یادماندنی داشت. سعید عزیزی فرزند صابر متولد 1345 مسئول گروه شناسایی اطلاعات عملیات لشکر 10 سیدالشهدا در تاریخ 29/10/1366 در 21 سالگی در منطقه عملیاتی ماووت عراق در عملیات بیت المقدس 2 به شهادت رسید @alvaresinchannel
دلاور مرد اطلاعات عملیات لشگر10 (به روایت : علی سلیمانی) ▫️سعید عزیزی در شناسایی های منطقه «شاخ آمدین» در کردستان عراق به عمق مواضع عراقی ها رفت و بارها مواضع ارتش کانالها و گروه ها دقیقی از این شناسایی ها ارائه داد. او بهترین گزارش را می نوشت دقیق و کامل و بی کم و کاست، هنر این را داشت که دقیق بگوید و بنویسد و بفهماند که چه بوده است و چه خواهد شد. سعید در و ارتفاعات در عمق دشمن به شناسایی رفت و به صورت باورنکردنی و معجزه آسا تمام مواضع و پایگاه ها و مقرهای ارتش عراق را پشت ارتفاعات قمیش و دولبشک تا نزدیکی شناسایی کرد و گزارش های بی نظیر و به یاد ماندنی را نوشت. او یک رفیق شفیق و بامحبتی به پهنای یک اقیانوس بود. مهربان و صمیمی و دل سوز و دوست داشتنی. سعید عزیزی را باید در یک فرصت بسیار وسیع و صفحات گسترده مطالعه کرد و به او پرداخت و از او نوشت و از او آموخت. به دیگران آموخت او چه کسی بود و چه فداکاری و ایثاری به یادماندنی داشت. سعید عزیزی، متولد 1345 مسئول گروه شناسایی اطلاعات عملیات لشکر 10 سیدالشهدا در تاریخ 29/10/1366 در 21 سالگی در منطقه عملیاتی ماووت عراق در عملیات بیت المقدس 2 به شهادت رسید
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 شب های قبل از ارتفاع پوشیده از برف در سلیمانیه عراق عملیات در سرمای 20 درجه زیر صفر به روایت : علی سلیمانی معاون اطلاعات عملیات لشگر10 سه شنبه 22/10/66 ✅ شب قبل گشتی شناسایی رفتیم. صبح ساعت 8 به خاک ریز خودمان رسیدیم. با برادر سعید عزیزی و چند نفر از بچه ها بودیم. تا عمق مواضع و عقبه دشمن را شناسایی کردیم و تا نزدیکی تقریباً رفتیم. بسیاری از مقرهای دشمن را شناسایی و سنگرهای تهیه و تدارکات موتوری و غیره را تک تک شناسایی کردیم و بسیار گشت جالبی بود که در این خصوص خواهم نوشت. بعد از اینکه به مقر مدرسه در شهر ماووت رسیدیم محسن را در مدرسه دیدم. ایشان هم گشت رفته بود. بعد از صرف صبحانه خوابیدیم تا ظهر. برف زیادی باریده است و هوا شدیدا سرد است. شب قبل هم موقع برگشتن حدود غار که رسیدیم برف شروع شد و در مدت کوتاهی تمام کوه پر از برف شده بود و کاملاً سفید پوش گردید. سرمای زیاد به همراه خستگی فراوانی که بچه ها داشتند موجب از پا افتادن چند تا از برادران همراهمان شد که برادر سید نیکخواه کمک فراوانی برای به راه انداختن این برادران انجام می داد. اسامی راه کارها پیشنهادی عملیات که بچه ها اطلاعات عملیات برای شناسایی اعزام شده اند 1- راه کار اول از دست راست = راه کار اول امام علی (ع) 2- راه کار دوم از دست راست = راه کار دوم حضر فاطمه زهرا (س) 3- راه کار سوم از دست راست = راه کار سوم حضرت سید الشهدا(ع) 4- راه کار چهارم از دست راست = راه کار چهارم حضرت زینب (س) 5- راه کار پنجم از دست راست راه کار پنجم حضرت علی اصغر (ع) 6- راه کار ششم از دست راست راه کار ششم حضرت قمر بنی هاشم(ع) راه کار اول که راه کار امام علی (ع) است را برادرمان علی خانی هدایت می کند. این برادران زمان رفت و آمدشان برای گشت شناسایی 4 ساعت است. راه کار دوم که راه کار حضرت فاطمه زهرا (س) است را برادر یشلاقی (امیر یحیوی)که از برادران قبلی تخریب است هدایت می کند. این عزیزان هم زمان رفت و برگشتشان 5 ساعت و 10 دقیقه است. راه کار سوم را که راهکار حضرت سیدالشهدا (ع) است را برادرمان اسدالهی هدایت می کند و این عزیزان هم زمان رفت و برگشتشان 4 ساعت زمان می برد. راه کار چهارم راه کار حضرت زینب (س) است که برادرمان فیوج هدایت می کند و مدت رفت و آمد این عزیزان هم در این راه کار مدت 5 ساعت است. راه کار پنجم راه کار حضرت علی اصغر (س) است که برادرمان موسوی انجام می دهد و مدت 5 ساعت و 30 دقیقه کار می کنند. راه کار ششم که بعداً باز شده است و راه کار نفوذ به داخل پشت مواضع عراقی ها و شناسایی دولشبک از پشت می باشد به نام راه کار حضرت قمربنی هاشم (ع) است که برادرمان سید نیک خواه کار می کند و مدت 6 ساعت زمان می برد. باید این توضیح را بدهم که شاکله اصلی این راه کارها و شناسایی ها را برادرمان سعید عزیزی پی ریزی نموده و طراحی کرده اند و همه را کمک می نمایند. 🔸این گزارش دستنوشته برادر علی سلیمانی است از ماموریت شناسایی عملیات بیت المقدس2 🔹🔸@alvaresinchannel
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌷 🌷 🍃🌷 مجروحی که از سرما یخ زد و شهید شد 🌷🌷 ✍🏿 راوی: تو ی عملیات بیت المقدس 2 فکر کنم من سر تیم بچه های تخریب مامور به گردان پیاده بودم شاید گردان حضرت علی اصغر علیه السلام. فرمانده گردان برادر رضا پور بود شهید حیدری از یچه های تخریب مامور به واحد اطلاعات بود و از اون واحد مامور به گردان پیاده شده بود وقتی رسیدیم بالای خیلی سرد بود تا صبح توی نیم متر برف یخ زده خوابیدیم نزدیکهای صبح رفتم پیش فرمانده گردان که اجازه بگیرم تیم 3 نفره تخریب رو بیارم عقب دیدم مجروح ها رو تو یه سنگ چین کنار هم خوابوندن شهید حیدری مجروح بود به نظرم دستش با جاهای دیگه تیر خورده بود و باند پیچ بود باهاش صحبت کردم گفتم میبریمت عقب با بچه های تخریب گشتیم پتو پیدا کردیم که بیاریمش عقب که پتو پاره شد درد زیادی داشت لازم بود با برانکارد اون مسیر کوهستانی رو بیاد پایین با رضاپور صحبت کردم گفت بچه های تعاون دارن میان بالا گم شده بودند یه گلوله کلت منور زدن دیدم خیلی نزدیکن حداکثر نیمساعت راه داشتن که به ما برسند و قطعا اونا اگه مجروحها رو برمیگردوندند سریعتر به پایین میرسیدند من هم اعتماد کردم و بعد از خداحافظی با حیدری و فرمانده گردان با بچه ها اومدیم پایین وقتی حدود ظهر رسیدیم به غار چیزی شنیدم که پاهام سست شد بچه های تعاون راه رو گم کرده بودند و برگشته بودند به غار که متاسفانه دیگه حیدری شهید شده بود با اینکه اگر حیدری رو میاوردیم پایین و نزدیکهای غروب میرسیدیم به غار و اون شهید میشد هرگز خودم رو نبخشیدم سرمای شدید خستگی و بیخوابی باعث شد اون تصمیم رو بگیرم 🌷 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 @alvaresinchannel