eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
283 دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.3هزار ویدیو
291 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
💕 🌴 جمع باصفای شهدا و غیورمردان لشگر پرافتخار محمّد رسول الله(ص) در کنار سردار خیبر، فرمانده لشکر27 ، شهید محمد ابراهیم همت ⏳سال ۶۲ قبل از 💠 در این عکس تاریخی، به جز دو تن، همگی به رسیدند... 🌷 : ▫️ : معاون گردان مقداد ▪️ : فرمانده تیپ ۱ عمّار ▫️ : فرمانده گردان عمّار ▪️ : فرمانده سرافراز لشگر ۲۷ ▫️ : فرمانده گردان مقداد ▪️ : معاون گردان کمیل ▫️ : فرمانده گردان ابوذر ▪️ : معاون گردان انصار 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 🌷شهید فرمانده از لشکر محمد رسول الله(ص) بود که در تاریخ دوازدهم اسفند ماه 1362 در به شهادت رسید ┄┅☫🇮🇷 دفاع مقدس 🇮🇷☫┅┄ 🌴 روایتگر رویدادهای جنگ تحمیلی .... و حال و هوای رزمندگان جبهه ها
🌷 یادم است من همیشه با کسانی از فامیل و آشنا و حتی غریبه ها که فکرهای مخالف داشتند، جر و بحث می کردم. چه قبل از ازدواج چه بعدش. اما ابراهیم می گفت باید بنشینیم با همه‌شان منطقی حرف بزنیم. می گفتم: ولی این ها همه‌اش آدم را مسخره می کنند. می گفت: ما در قبال تمام کسانی که راه کج می روند مسئولیم. حق هم نداریم با آن ها برخورد تند بکنیم. از کجا معلوم که توی انحراف این ها تک تک ماها نقش نداشته باشیم؟ گفتم: تو کجایی اصلا که بخواهی نقش داشته باشی؟ تو را که من هم نمی بینم. گفت: چه فرقی می کند؟ من نوعی. با برخورد نادرستم، سهل انگاری ام، کوتاهی هام. به نقل از همسر شهید
🌷 در جلسه، حاج همت از طرفی به علت میزان خارق‌العاده‌ی انهدام نیروی دشمن مخصوصا تانک‌های ارتش عراق توسط بچه‌های تیپ‌مان خیلی خوشحال بود، و از طرف دیگر، از بابت مفقود شدن جانشین فرماندهی تیپ، شهید اسماعیل قهرمانی، بسیار محزون و ناراحت بود. حُسن بزرگ همت این بود که به ندرت غم و غصه‌هایش را در جمع بچه‌های زیردست بروز می‌داد؛ در عوض، مدام بر دستاوردهای مثبت عملکرد آن‌ها تاکید می‌کرد. این‌جوری سعی می‌کرد به قدر مقدور، از تضعیف روحیه و ایجاد حالت یاس و دل‌مردگی در جمع بچه‌هایش جلوگیری کند. برای ما که اولین بار بود داشتیم کار کردن همت را در جایگاه فرمانده تیپ ۲۷ تجربه می‌کردیم، مشاهده‌ی آن همه صلابت روحی و برخورد مثبت و مسئولانه با مصائب اجتناب‌ناپذیر جنگ، واقعا اطمینان‌بخش و آموزنده بود. همگی خوب می‌دانستیم که حاجی چقدر به "قهرمانی" علاقه داشت؛ از بهار سال ۱۳۵۹ در جبهه‌ی "پاوه"، تا آن صبحی که قهرمانی به سمت کانال پرورش ماهی رفت و دیگر برنگشت، حاج همت دوش به دوش آن بزرگوار جنگیده و همین تجربه‌ی سه سال نبرد با ضدانقلاب در کردستان و ارتش عراق در غرب و جنوب، آن دو را سخت به همدیگر دل‌بسته کرده بود. خوب، به رغم تمامی این واقعیت‌ها، همت با مصیبت مفقود شدن قهرمانی بردبارانه کنار آمد. حاجی بود دیگر؛ دنیایی حُزن و غصه را توی دلش تلنبار می‌کرد و هر چه سرخوشی و امید و شادمانی بود، در چهره‌اش به نمایش می‌گذاشت. همین خصلت‌ها، از او در نظر بسیجی‌ها، حاج همت ساخته بود. در آن جلسه، حاجی یک لحظه از قهرمانی یاد کرد و آه عمیقی کشید. همین؛ ولی خدا گواه است که با آن آهی که کشید، چنان دل حضار را سوزاند که توی چشم همه‌ی ما اشک جمع شد. به نقل از کتاب
‌‌🕊🌷 👈 زمان بازرگان به ما بر چسب چریک زدند، 👈 زمان بنی صدر هم برچسب منافق! 👈 الان هم بر چسب خشک مقدسی و تحجر؛ 👈 هر قدمی که در راه خدا و بندگان مستضعف او برداشتیم، برچسب بارانمان کردند. 👈 حالا روزی ده برچسب دشت می‌کنیم، اما بسیجیان دلسرد نباشید، حاشا که بچه بسیجی میدان را خالی کند! ‌‌🕊🌷 | 🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌