✍🏿 شامگاه نهم آبان ۱۳۵۹، پنج روز پس از سقوط خرمشهر در حالیکه ارتش متجاوز بعث با زدن پل شناور روی رودخانه بهمنشیر از سمت کوی ذوالفقاری قصد تصرف و #اشغال_آبادان را داشت، "#دریاقلی_سورانی" که متوجه حمله غافلگیرانه دشمن متجاوز شده بود، نیروهای مردمی و سپاه آبادان را از این حمله آگاه کرد. مدافعان آبادان توانستند با حداقل امکانات ، در حالیکه نیروهای بعث مجهز به انواع تجهیزات و سلاحهای پیشرفته بودند تا غروب همان روز نیروهای بعثی را شکست داده و شهر و جزیره آبادان را از خطر حتمی نجات دهند.
🔶 دریاقلی بعد از آن به مدافعان شهر پیوست و چندی بعد بر اثر انفجار گلوله خمپاره، به شدت مجروح شد و بطوریکه پای راستش را از دست داد. و او برای درمان با قطار به تهران اعزام شد اما سرانجام بر اثر شدت جراحت وارده و خونریزی زیاد در روز 28 آبان 1359 مصادف با روز عاشورا در راه انتقال به بیمارستان به شهادت رسید .. و از آنجایی که در روزهای آغازین جنگ تحمیلی تشکیلات خاصی پیگیر موضوع مصدومین جنگ نبود بعد از شهادت پیکر پاکش او به صورت ناشناس در قطعه 34 بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد.
✅ روح این قهرمان ایرانی و ناجی آبادان عزیز شاد و بر غیرتمندان این مرز بود تجلیل از او واجب است
🔷 روحش را به فاتحه ای میهمان کنید
@alvaresinchannel
5.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فرزند ایران
#شهید_دریاقلی_سورانی
ناجی آبادان
شهادت 28 آبان 1359
نشانی مزار : #قطعه_34
بهشت زهراء سلام الله علیها
@alvaresinchannel
10.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نماهنگ | بانوی مبارز و فعال
📝 رهبر انقلاب: مرحوم خانم مرضیهی دبّاغ، یکی از کسانی است که میتواند نمایشگرِ حقیقتِ گرایشِ زن در جامعهی اسلامی باشد، نه فقط در جمهوری اسلامی ما؛ در نگاه اسلام، در منطق اسلام، در فرهنگ اسلام.
🗓 سالروز درگذشت بانوی مبارز و انقلابیِ خستگیناپذیر خانم مرضیه حدیدچی دباغ
💻 @khamenei_reyhaneh
#اطلاعیه📢
💠همایش بزرگ پیشگامان رهایی💠
🔸️اجتماع دانشجویان و طلاب بسیجی استان البرز
به مناسبت سالروز تشکیل بسیج دانشجویی و طلبه به فرمان حضرت امام خمینی(ره)
به کلام:
🔹️دکتر طحان نظیف
سخنگوی محترم شورای نگهبان
🔹️با نوای: حاج ابوذر روحی
(و جمع خوانی سرود های مقاومت)
🔹️با اجرای:
جناب آقای بهرام شهبازی
🔻همراه با اجرای پویش #ایران_همدل جهت پشتیبانی از جبهه مقاومت
🔸️به وقت:
چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۳ ساعت ۱۳:۳۰
🔸️به نشانی:
دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج، سالن اجتماعات شهید حاج قاسم سلیمانی
برگزار می شود!
•|بسیجدانشجوییاستانالبرز|•
✅شهید آقا رسول در حال سجده در مقر الوارثین
#ماجرای_رسول_و_قبرهای_مقر_الوارثین_در_فکه
#شهید_مدافع_حرم_رسول_خلیلی
#مقر_گردان_تخریب_لشگر_10
#موقعیت_الوارثین
فروردین ماه سال 73
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹
🌹
#ماجرای_رسول_و_قبرهای_مقر_الوارثین_در_فکه
#شهید_مدافع_حرم_رسول_خلیلی
#مقر_گردان_تخریب_لشگر_10
#موقعیت_الوارثین
✍️✍️✍️✍️ راوی: #حاج_رمضان_خلیلی
من مدام در زمان جنگ در منطقه بودم و پس از #صدور_قطعنامه جنگ تمام شد آن موقع #راهیان_نور مرسوم نبود و ما هرسال با گردان خودمان میرفتیم بازدید جبهه .
یک مقری داریم بنام #الوارثین در فکه،
اولین سالی که #رسول را منطقه بردم، سال اول راهنمایی بود.
به رسول قبرهایی را نشان دادم و گفتم که #بچههای_تخریب شب ها میآمدند در این قبرها راز و نیاز میکردند و نماز شب میخواندند و برای هر شهیدی هم که شهید میشد ما یک قبر سمبلیک درست میکردیم،
خلاصه رسول را توجیه کردم. من و مادرش برای #نماز_ظهر_و_عصر به طرف خرابه های #حسینیه_الوارثین رفتیم و رسول هم با بچه های هم سنش مشغول گشت و گزار در اطراف مقر الوارثین شد....
نماز که تموم شد اکثر بچه های هم سن وسالش اطراف حسینیه بودند و از رسول خبری نبود ...
من و مادرش نگران شدیم و با هم دور تا دور #مقر_الوارثین رو وارسی کردیم تا اینکه منظره ای من رو در جا میخکوب کرد... دیدم نوجوانی به حال سجده داخل یکی از قبرها چفیه روی سر کشیده ومشغول مناجاته...
#دیدم_خودشه...
#رسول_داخل_قبر به حال سجده افتاده و چفیه به سر کشیده ...
من و مادرش حالش رو به هم نزدیم فقط من در اون حال یک عکس از رسول گرفتم ...
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🕊🌷
🔥 «وای از آتش جهنم و عالم برزخ،
خداوند عالم بصیر است.»
📝 قسمتی از وصیت نامه شهید مهدی زین الدین
🕊🌷
#شهید | #مهدی_زین_الدین
🌷🌷🌷🕊🌷🌷🌷
14.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 یکی از بچههای مسجد
☝ روایت نویسنده و راوی کتاب «هواتو دارم» از زندگی شهید مدافع حرم مرتضی عبداللهی
🗓 ۳۰ آبان، انتشار تقریظ رهبر انقلاب بر سه کتاب «هواتو دارم»، «مجید بربری» و «بیست سال و سه روز»
💻 Farsi.Khamenei.ir
www.iranseda.irPart11_خار و میخک.mp3
زمان:
حجم:
14.96M
📗کتاب صوتی
#خار_و_میخک
اثر یحیی سنوار
قسمت 1⃣1⃣
✅« انجمن راویان فتح البرز »
@anjoman_raviyan_fath_alborz
یک فنجان کتاب☕📖
🔶️ برشی از کتاب من میترا نیستم
روایت زندگی شهید زینب کمایی
💠 روایت اول: کبری طالبنژاد(مادر شهید)
قسمت نهم:
مسجد قدس پایگاه فعالیت بچه ها شده بود دخترها نمازهایشان را در مسجد میخواندند؛ مخصوصاً در ماه رمضان آنها نماز مغرب و عشا را به جماعت میخواندند و بعد به خانه میآمدند. من در ماه رمضان سفره افطار را آماده میکردم و منتظر می نشستم تا بچه ها برای افطار از راه برسند مهران شب و روز در مسجد بود و همان جا زندگی میکرد. به بچه هایم افتخار میکردم، انگار کربلا برپا شده بود و من و بچه هایم کنار اهل بیت (ع) بودیم. زینب فعالیتهای انقلابی اش را در مدرسه راهنمایی «شهرزاد» آبادان شروع کرد. روزنامه دیواری مینوشت، سر صف قرآن میخواند، با کمونیستها و مجاهدین خلق جر و بحث میکرد و سر صف شعرهای انقلابی و دکلمه میخواند. چند بار با دخترهای گروهکی مدرسه درگیر شد و حتی یکی دو بار زینب را کتک زدند. من تا قبل از انقلاب اجازه نمی دادم دخترها تنها جایی بروند. زمستانها برای مینا و مهری سرویس میگرفتم که مدرسه بروند شهلا و زینب را هم خودم یا پسرها می بردیم و میآوردیم. قبل از انقلاب به جامعه و به محیط اطرافم اعتماد نداشتم همیشه به دخترها سفارش میکردم که مراقب خودشان باشند و با نامحرم حرف نزنند. امام که آمد، همه چیز عوض شد؛ از بابت جامعه خیالم راحت شد دیگر جلوی بچهها را نمی گرفتم دلم میخواست بچه ها به راه خدا بروند و خدمت کنند.
سه تا از دانشجوهای دانشکده نفت آبادان به اسم علی زارع و على غریبی و آقای مطهر در دبیرستان سپهر ( دبیرستان مینا و مهری) کلاس تفسیر قرآن سیاسی و اخلاق گذاشتند. مینا و مهری به این کلاسها میرفتند و به کلاس اخلاق آقای مطهر علاقه بیشتری داشتند. آقای مطهر برای آنها حرفهای قشنگی میزد و کاری کرده بود که بچه ها دنبال برنامههای خودسازی بروند. زینب آن زمان در دوره راهنمایی درس میخواند او از مینا خواست که همه درسها و حرفهای آقای مطهر را کلمه به کلمه برایش بگوید. زینب بعد از انقلاب بنا به سفارش حضرت امام به جوانها دوشنبه ها و پنجشنبه ها را روزه میگرفت. خودش خیلی مقید به انجام برنامههای خودسازی بود ولی دوست داشت توصیههای اخلاقی آقای مطهر را بداند و به آنها عمل کند.
ادامه دارد...
یک فنجان کتاب☕📖
🔶️ برشی از کتاب من میترا نیستم
روایت زندگی شهید زینب کمایی
💠 روایت اول: کبری طالبنژاد(مادر شهید)
قسمت دهم:
آقای مطهر به شاگردهایش برنامه خودسازی داده بود؛ از آنها خواسته بود که نماز شب بخوانند زیاد به مرگ فکر کنند پُرخوری نکنند روزه بگیرند برای خدا نامه بنویسند و حواسشان به اخلاق و رفتارشان باشد. وقتی مینا و مهری به خانه میآمدند، زینب رو به رویشان مینشست و به حرفهای آنها گوش میکرد. زینب بعد از انجام برنامه خودسازی آقای مطهر به خودش نمره میداد و نموداری میکشید تا ببیند در انجام برنامههای خودسازی پیشرفت داشته یا نه.
بعضی مواقع مهری و مینا زینب را با خودشان به جلسات سخنرانی میبردند، خانواده کریمی هم بعد از انقلاب بیشتر فعالیت میکردند. زهرا خانم مرتب به بچه ها کتابهای دکتر شریعتی و استاد مطهری را میداد. زینب با علاقه کتابها را میخواند. من که میدیدم بچه هایم هر روز بیشتر به خدا نزدیک میشوند شکر میکردم. به خاطر عشقی که به امام و انقلاب داشتم همیشه از فعالیتهای دخترها حمایت میکردم. گاهی بابای مهران از رفت وآمد دخترها عصبانی میشد ولی من جلویش میایستادم. یادم هست که یک سال بعد از انقلاب سیل آمد مهری و مینا برای کمک به سیل زده ها رفتند. بابای مهران صدایش در آمد که دخترای من چی کاره هستن که واسه کمک به سیل زدهها میرن؟ او با مهری دعوای سختی کرد ولی من ایستادم و گفتم دخترام واسه خدا کار میکنن تو حق نداری ناراحتشون کنی کمک به روستاهای سیل زده ثواب داره نباید جلوی اونا رو بگیری.
ادامه دارد...
عکس: دفتر خودسازی زینب