eitaa logo
انجمن راویان دفاع مقدس کاشان
502 دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
32.9هزار ویدیو
104 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
کلیپ در خصوص جایگاه رفیع شمر امام حسین علیه السلام اشکتان جاری شد التماس دعا
‏عکس از عبدالکریم طهماسبی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌بغض مجری و مهمان برنامه برای یک حادثه 🔻در حمله‌ای که داعش به دانشگاه کابل افغانستان انجام داد، پدری ۱۴۲ بار با فرزندش تماس گرفته بود که در آخر پیام داده بود که:"جان پدر کجاستی" 🔺این عبارت در فضای مجازی تِرند شد @anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واسه چی اینهمه دعا توی مفاتیح هست⁉️ مگه ما بیکاریم⁉️🤷‍♂🤔 پاسخ زیبای استاد قرائتی به این شبهه😊 🤲اگه لذت بردید یه صلوات بفرستید🤲 @anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
انسان ۲۵۰ساله در قضیهٔ مسجد ضرار، اینها رفتند مرکزی درست کردند؛با خارج از نظام اسلامی❗️یعنی با کسی که در منطقهٔ روم بود، مثل ابوعامر راهب❗️ارتباط برقرار کردند و مقدمه سازی کردند تا از روم علیه پیامبرخداصلی الله علیه وآله لشکر بکشند. در اینجا حضرت به سراغ آنها رفت و مسجدی را که ساخته بودند ❌ ویران کرد و سوزاند‌ ❌ فرمود 🌸 این مسجد⛔️ مسجد نیست . ⛔️ اینجا محل توطئه علیه مسجد ⛔️و علیه نام خدا ⛔️و علیه مردم است. ❗️ یا آنجایی که یک دسته از همین منافقین👈 کفر خودشان را ظاهر کردندو از مدینه رفتند و در جایی لشکری درست کردند........ پیامبرخداصلی الله علیه وآله با اینها مبارزه کرد و فرمود 🌸 اگر نزدیک بیایند به سراغشان می رویم و با آنها می جنگیم❗️با اینکه منافقین، در داخل مدینه هم بودند❗️و پیامبرخداصلی الله علیه وآله با آنها کاری نداشت. 👈 بنابراین با دستهٔ سوم، برخورد سازمان یافتهٔ قاطع ، اما با دستهٔ چهارم، برخورد همراه با ملایمت داشت 👉 چون اینها سازمان یافته نبودند و خطرشان خطر فردی بود.... پیامبرخداصلی الله علیه وآله🌸 با رفتار خود، غالبا همهٔ اینها را شرمنده می کرد‌ دشمن پنجم عبارت بوداز 👈دشمنی که در درون هریک از افراد مسلمان و مؤمن، وجود داشت. ⛔️ خطرناک تر از همهٔ دشمن ها هم همین است. این دشمن در درون ما هم وجود دارد....... 👈 تمایلات نفسانی 👈 خودخواهی ها 👈 میل به انحراف 👈 میل به گمراهی 👈 و لغزش هایی که زمینهٔ آن را خود انسان فراهم میکند. 🌸پیامبرخداصلی الله علیه وآله با این دشمن هم❗️سخت مبارزه کرد❗️ منتها مبارزه با این دشمن، بوسیلهٔ شمشیر نیست؛ بوسیلهٔ 🌟 تربیت 🌟تزکیه و 🌟تعلیم و 🌟 هشدار دادن است. 🍀لذا وقتی که مردم با آن همه زحمت، از جنگ برگشتند، پیامبرخداصلی الله علیه وآله فرمود 🌸 شما از جهاد کوچکتر برگشتید، حالا مشغول 🍀جهاد بزرگتر شوید…🍀 ❗عجب... یارسول الله! جهاد بزرگتر چیست؟ ما جهاد با این عظمت و با این زحمت را انجام دادیم؛ مگر بزرگتر از این هم جهادی وجود دارد؟ 🌟 فرمود 🌸 بله جهاد با نفس خودتان اگر قرآن میفرماید 🌟 ألَّذینَ فی قُلوبهم مرض🌟ٌ۲ اینها 👈منافقین نیستند 👈 البته عده ای از منافقین هم جزواین آیه اند، اما هرکسی که در دل بیماری دارد، جزو منافقین نیست❗️گاهی مؤمن است، اما در دلش مرض است❗️ ❓این مرض یعنی چه؟ یعنی 👈 ضعف های اخلاقی شخصیتی 👈 هوسرانی و میل به خودخواهی ها 👈 اگر جلویش را نگیری و خودت با آنها مبارزه نکنی❌ایمان را از توخواهدگرفت 👈 و تو را از درون پوک خواهد کرد. ❌ وقتی ایمان را از تو گرفت، دل تو بی ایمان و ظاهر تو باایمان است⛔️ آن وقت اسمِ چنین کسی است. 🍀۱-وسائل الشیعه/ج۱۱/ص۱۲۲ 🍀۲-سورهٔ توبه/آیهٔ۱۲۵ ادامه دارد.... @anjomaneravian
انسان ۲۵۰ساله 🍀…اگر خدای نکرده دل من و شما از ایمان، تهی شد، در حالی که ظاهرمان، ظاهر ایمانی است 👈 پابندی ها و دلبستگی های 🍀 اعتقادی و ایمانی 🍀 را از دست دادیم‌ اما زبان ما همچنان همان حرف های ایمانی را می زند❗️ که قبلا میزد👈 این میشود نفاق 👉 این هم خطرناک است. ❌ 🌸 قرآن می فرماید🌸 🌟ثُمَّ کانََ عاقِبَةَ الَّذینَأساؤُاالسُّاَی أن کَذَّبوا بآیات اللّهِ وَ کانوا بِها یستهزئونَ🌟 🍀آن کسانیکه کار بد کردند، بدترین نصیب شان خواهد شد.... آن بدترین چیست؟ 👈 تکذیب آیات الهی.... در جای دیگر می فرماید 🌸 🍀آن کسانی که به این وظیفهٔ بزرگ 🍀انفاق در راه خدا عمل نکردند❗️ 🌟 فَأعقَبَهُم نِفاقاً في قلوبهم إلی یوم یَلقَونهُ بِما أخلَفوا اللّهَ ما وَعَدوهُ وَ بما کانوا یکذبون🌟 ۲ ❗️👈 چون با خدا خُلف وعده کردند، در دلشان نفاق به وجود آمد 👉 خطر بزرگ برای جامعهٔ اسلامی، اینست 👉 هر جا هم که شما در تاریخ می بینید جامعهٔ اسلامی منحرف شده، از اینجا منحرف شده‌ . ❗️ممکن است دشمن خارجی بیاید 👈 سرکوب کند 👈 شکست دهد 👈 تارومار کند اما نمیتوند نابودکند⛔️ بالاخره 🍀ایمان می ماند در جایی سر، بلند میکند و سبز می شود.🍀 🌟 اما آنجایی که این لشکردشمن درونی به انسان حمله کرد و درون انسان را تهی و خالی نمود 👈 راه منحرف خواهدشد هرجا انحراف وجود دارد، منشأش اینست 🍀حضرت با این دشمن هم مبارزه کرد. 🌸پیامبرخداصلی الله علیه وآله 🍀 در رفتار خود، مدبرانه عمل کرد و سرعت عمل داشت. نگذاشت در هیچ‌قضیه ای، وقت بگذرد🍀قناعت وطهارت شخصی🍀 داشت.و 🍀هیچ نقطهٔ ضعفی در وجود مبارکش نبود. اومعصوم و پاکیزه بود این خودش مهم ترین عامل در اثرگذاری است 👈 اثرگذاری با عمل، به مراتب فراگیرتر است از 👈 اثر گذاری بازبان .. 🌸 او قاطعیت و صراحت داشت.... 🌟 پیامبرخداصلی الله علیه وآله 👈 هیچوقت دوپهلو حرف نزد 👉 البته وقتی با دشمن مواجه می شد، کارِ سیاسی دقیق می کرد و دشمن را به اشتباه می انداخت❗️ در موارد فراوانی ، پیامبرخداصلی الله علیه وآله دشمن را غافلگیر کرده است؛ 👈 چه از لحاظ سیاسی 👈 چه از لحاظ نظامی... 🌸 اما با مؤمنین و مردم خود، همیشه 🍀صریح🍀شفاف و روشن🍀حرف میزد‌.. سیاسی کاری نمی کرد🍀در موارد لازم، نرمش نشان می داد‌ مثل قضیهٔ عبدالله بن ابی که ماجراهای مفصلی دارد..... او هرگز عهدو پیمان خودش را با مردم و باگروه هایی که با آنها عهد و پیمان بسته بود 👈 حتی با دشمنانش، 👈 حتی باکفار مکه نشکست. 🍀 پیامبرخداصلی الله علیه وآله عهد و وپیمان خود را باآنها نقض نکرد ؛ آنها نقض کردند ، حضرت پاسخ قاطع داد. هرگز پیمان خودش را با کسی نقض نکرد. 👈 🍀 لذا همه می دانىتند که وقتی، با این شخص، قرارداد بستند ،به قرارداد او میشود اعتماد کرد 🍀 👉 🍀۱-روم/آیهٔ۱۰ 🍀۲-توبه/آیه ۷۷ ادامه .... دارد @anjomaneravian
*ازمجنون تا رمادیه(ازاسارت تاآزادی) قسمت۱* از سری خاطرات: آزاده غلامشاه جمیله ای_بندرگناوه پس از آنکه قدری از پد گردان امام حسن «ع» و محل اسارت مان فاصله گرفتیم و سرباز شیعه مانع تیرباران مان توسط نیروهای خط شکن دشمن که بعدا" در اسارت و از طریق روزنامه های الثوره و الجمهوریه مطلع شدیم که نیروهای خط شکن دشمن درجزیره مجنون جنوبی که ما مستقر بودیم نیروهای گارد ریاست جمهوری عراق یعنی زبده ترین و وفادارترین نیروی ارتش بعث بوده اند، همان سرباز عراقی که در یک دستش سلاح بود آمد و با دست دیگرش به کمک دندانش درب بطری آب معدنی را باز کرد و به من و کرمی که هر دو بی رمق و نیمه جان در سینه قایق افتاده بودیم و نای نشستن نداشتیم آب داد. هر دو آب خوردیم، چون آب مجنون قابل شرب نبود و براثر بمباران شیمیایی آلوده بود. پس از اینکه آب خوردیم، دوباره همان سرباز برایمان سیگار روشن کرد و به هر دویمان تعارف کرد که ما با اشاره سر بهش گفتیم سیگاری نیستیم. وقتی من برخورد سرباز شیعه را دور از انتظارم خوب دیدم به فارسی بهش گفتم ما زخمی هستیم اگه ممکنه زخم هایمان را پانسمان و مداوا کنید. سرباز عراقی که فارسی بلد نبود متوجه نشد و چند بار گفت: شنهو؟ ما ادری! من دوباره با اشاره به زخمهایم بهش گفتم ما مجروحیم نیاز به پانسمان و مداوا داریم، که دیدیم سرباز عراقی قهقهه ای زد و با اشاره دست گفت: ان شاءالله بغداد، لفافه...! حق داشت قهقهه بزند! آخه مگر ما برایش سـر برده بودیم که هنوز اسیر نشده ازش میخواستیم درمان و پانسمانمان کند.عجب توقعی داشتم. مثل اینکه تا چند ساعت قبلش هر دو طرف از خون همدیگر تشنه بودیم ولی اینک بهش میگفیم بیا زخم هایمان را مداوا کنید !!! وقتی سرباز شیعه یا بعبارتی پیک خدا بهم گفت: ان شاءالله میروید بغداد و اونجا پانسمان میشوید حرفش مثل تیر به قلبم نشست و دلم را بهم ریخت، آخه باورم نمیشد که اسیر دشمن شده باشم، باورش و قبول کردنش بسیار برایم سنگین و سخت بود همه اش فکر میکردم در عالم رؤیا هستم و دارم خواب می بینم، اصلا"نمی توانستم باور کنم اسیر دشمنی شده ام که برای انتقام دوستانم و شهدای همشهری و هم کلاسی هایم به خون خواهی شان آمده بودم. وقتی سرباز عراقی گفت: میروید بغداد از اسم بغداد نفرت عجیبی داشتم. سال اول دبیرستان که بودم بعضی از روزها که ظهر از مدرسه برمی گشتم خونه به محض ورودم به منزل مادرم بهم خبر خوش شلیک موشک به بغداد را که میداد خیلی خوشحال میشدم و هر روز که موشکهای دور برد ایران قلب بغداد را می کوبد حسابی خوشحالم میکرد. اون لحظه توی قایق دشمن اونروزهای خوش را در ذهنم مرور کردم و آهی توأم با افسوس کشیدم. چاره ای جز پذیرفتن اسارت و تحمل سختی هایش نبود. باید راضی می شدیم به رضای خدا. سرنوشت ما چنین رقم خورده بود. در هر مرحله از اعزام هایم به جبهه تنها از دو گزینهٔ از گزینه های پیش رویم بیشتر می ترسیدم و حتی حاضر نبودم ذره ای بهش فکر کنم یکی جانباز قطع نخاع و دیگری اســـارت بود. در ذهنم داشتم میگفتم خدایا چرا اسیرم کردی مگر من چه گناهی کرده بودم که از همان چیزی که بیشتر می ترسیدم همان را قسمتم کردی. از درگاه خداوند شکوه و گلایه داشتم و از اسارتم اصلا"راضی نبودم... خلاصه قایق همچنان آرام با اندکی فاصله از خشکی موازی با جاده ارتباطی بین گردان امام حسن «ع» و گردان ابوالفضل «ع» از تیپ ۱۳امیرالمومنین «ع» پیش میرفت و لحظه به لحظه ما به عقبه خط ابتدایی دشمن نزدیکتر میشدیم. توی مسیر جنازه های عراقی که با لباس سبز لجنی مشخص بودن نسبت به پیکر شهدای خودی خیلی بیشتر و به وفور دیده می شدند. جنازه ها بیشتر روی خشکی و در حاشیه آب افتاده بودند، کمی جلوتر از گردان خودمان دو دستگاه تانک و یک دستگاه آمبولانس تویوتا لندکروز و یک دستگاه خودروی وانت سایپای خودی مورد اصابت موشک آر.پی.جی دشمن قرار گرفته بودن و سوخته بودند، پیکرهای شهدای خودی در اطراف شان پراکنده بود. در مجموع در طول مسیر جنازه های دشمن خیلی بیشتر از شهدای خودی جلب توجه می کرد بخصوص اجساد غواص های عراقی که در فاصله بین دو گردان امام حسن و ابوالفضل در حاشیه آب و نیزارها پراکنده بودند حکایت از درگیری سنگینی داشت. نرسیده به محل استقرار نیروهای گردان ابوالفضل در جزیره مجنون جنوبی صحنه ای سخت متأثرم کرد. یک دستگاه خودروی سایپای خودی که پر از نیرو بود و ظاهرا" در حال حرکت و عقب نشینی به مقصد ترک جزیره بود مورد هدف موشک هلی کوپترهای دشمن قرار گرفته بود و از سمت جنوب جاده منحرف و کابین آن در آب و نیزارهای مجنون فرو رفته و پیکرهای خدمه و سرنشینان آن که حدود بیست نفری بودند متلاشی و به اطرافش پراکنده شده بودن... *ادامه دارد* ❇️❇️❇️
🇮🇷 *از مجنون تا رُمادیه(اسارت تا آزادی)قسمت ۲* از سری خاطرات: آزاده غلامشاه جمیله ای_بندرگناوه اما وقتی عوضش جنازه ها و قایق های متلاشی شده دشمن را در اطراف مان دیدم قدری آرامش قلبی پیدا کردم. قایق آهسته آهسته به محل استقرار گردان ابوالفضل «ع» که اخیرا" محل جمع آوری اسرای ایرانی و انتقال آنها به خط ابتدایی دشمن شده بود نزدیک میشد. نرسیده به گردان ابوالفضل از فاصلهٔ نه چندان دور متوجه شدم تعداد زیادی از نیروهای عراقی همگی با لباسهای سبز لجنی لب آب ایستاده اند و یک فروند هلی کوپتر غول پیکر اونجا فرود آمده بود. از بس از زخمهای پهلو و دست چپ و پای چپم خون رفته بود در اون گرمای تیرماه احساس سرمای شدیدی میکردم و چون لباسهایم خیس آب و خون آبه بود باد ملایمی که در حال وزیدن بود حس سرما را در بدنم به زیر صفر رسانده بود که به شدت میلرزیدم.فکــر کنم تب لرز کرده بودم و شایدم بخاطر اینکه قریب به ۱۷ساعت با بدن زخمی تو آب دوام آورده بودم بدنم سـردی کرده بود. صدای برخورد دندانهایم حسابی بلند شده بود. اگر اون لحظه حتی روی تخت بیمارستان خودی هم بودم فکر نکنم بتوانستم ذره ای آرام و قرار داشته باشم. قایق درکنار تکه پل شناوری در ساحل محل استقرار گردان ابوالفضل پهلو گرفت. لب آب مملو بود از سربازهای هیکلی دشمن که اکثرا" درجه دار بودند، همه به ما دو نفر که بی رمق در سینه قایق افتاده بودیم چشم دوخته بودند. سرباز شیعه از قایق پیاده شد، یکی از درجه دارای هیکلی و قدبلند دشمن که دو ستاره روی دوشش جلوه میکرد آمد جلو روی تکه پل شناوری که بجای اسکله ازش استفاده میکردن. سرباز شیعه برایش پایی چسباند و سلام نظامی داد، سپس گزارشی از نحوهٔ اسارت ما دو نفر را به اون افسر داد و با اشاره دستش توضیح میداد که چگونه اینها را اسیر گرفتم. اون افسر خشن با نگاه غضب آلودش به ما دستور پیاده شدن داد. دوستم لطف الله کرمی چون وضعیت جسمی بهتری نسبت به من داشت بلند شد و از سمت سینهٔ قایق خواست پیاده شود که اون درجه دار لعنتی سیلی محکمی بسمت چپ صورتش نواخت که کرمی پرت شد توی آب، کرمی درحالی که به زور داشت خودش را به اون اسکله شناور میرسوند، من درحالی که نای بلند شدن و راه رفتن نداشتم و از شدت تب لرز و سردرد شدید و درد زخمایم آرزوی مرگ داشتم به کمک دستهایم از جایم بلند شدم و رفتم که از طرف سینه قایق پیاده شوم، سرم بدجور گیج بود و چشم هایم سیاهی میرفت. نمیدانم پایم به اسکله رسید یا نه، چنان سیلی محکمی بسمت چپم توسط اون درجه دار بعثی نواخته شد که حس کردم پتکی بسرم فرود آمده. دیگه نفهمیدم چی شد، زمانی به خود آمدم که حدود سه متری دورتر از اسکله در سمت راست قایق توی آب پرت شده ام، بلند شدم، گیج بودم، نمیدانستم کدام سمت بروم، در حالی که تلو تلو خوران می افتادم و بلند میشدم به هر زحمت و رنجی بود خودم را به اسکله رساندم، صدای قهقهه سربازان دشمن که در ساحل نظاره گرمان بودن خیلی عذابم میداد... *ادامه دارد* ‏❇️❇️❇️❇️❇️
نیمه شب تلخ 🖤 انتشار تصاویر نخستین بار از هدف قرار دادن خودرو سردار شهید سلیمانی و همراهان توسط نیروهای تروریست امریکا در فرودگاه بغداد. خنده های نفرت انگیزتون را فراموش نمی کنیم !! انتقام سخت در راه است ...🇮🇷🇮🇷🇮🇷