ساعاتی در کنار سیدرضا سجادنیا (بشگرد) جانباز 70 درصد دفاع مقدس
دست ها و پاهایم یکی یکی قطع می شدند
فقط کافی است خودمان را برای یک لحظه جای او تصور کنیم؛ یعنی تصور کنیم دو دست و دو پا نداریم، به علاوه پاها هم از بالای زانو قطع شده و به دلیل کوتاه بودن توانایی را به حداقل رسانده باشد. حالا تصورمان از زندگی پیش رویمان چگونه خواهد بود.آقاسیدرضا سجادنیا که دوستان دوره جنگ، او را به سیدرضا بشگرد می شناسند، همان جانبازی است که دو دست و دو پایش را در عملیات والفجر یک در سال 1362 برای وطن و آرمان هایش تقدیم کرده است. ماجراهای مجروحیت و سختی های قطع شدن نوبت به نوبت دست ها و پاهایش، قصه ای طولانی و به اندازه چند کتاب است. اما وقتی پای خاطراتش می نشینی، خیلی جذاب و با جزئیات همه را تعریف می کند. با همه دشواری ها و رنج ها و دردهایی که طی این سال ها داشته، اما می گوید من همان رزمنده سال 1362 و زمان مجروحیت هستم.او یک آرزو دارد و آن هم «شهادت» است. در یک شب زمستانی به اتفاق همرزم او، سیدمسعود سادات شکوهی و با کمک هیئت شهدای ادوات به خانه او رفتیم و پای صحبت ها وخاطراتش نشستیم. سیدرضا سجادنیا(بشگرد) چهار فرزند و هشت نوه دارد که امروز لحظات خوشش را با آن ها و همسرش تقسیم می کند.در عملیات والفجر یک به عنوان دیده بان توفیق حضور داشتم که ساعت 8صبح روز سوم فروردین 62 در این عملیات مجروح شدم. قصه مجروحیتم از این قرار است: عصر دوم فروردین چند نیرو برای جایگزینی ما آورده بودند و قرار بود فردا صبح (یعنی روز سوم فروردین) من به عقب برگردم و نیروی جدید جایگزین من شود. آن جا دوستی داشتیم به نام آقای صغیری. صبح روز سوم ایشان آمد به سنگر ما و گفت من می روم پیش آقای احسان نوری -که در همان جا شهید شد- تا بگویم آماده شود سه نفری با هم به عقب برگردیم. آقای صغیری یک دیده بان هم به جای من مستقر کرد و من از سنگر بیرون آمدم. رفتم به طرف سنگر کناری که یک جیب خشاب بگیرم. چون می خواستیم از منطقه خارج شویم، سلاح و تجهیزاتی را که همراه داشتیم باید تحویل می دادیم. من جیب خشابم را گم کرده بودم و آن لحظه به سنگر کناری رفتم، برای این که از آن ها یک جیب خشاب بگیرم. فاصله سنگر ما تا سنگر کنار ۸-۷متر بود. آن جا سه نفر بودند و با من شدیم چهار نفر. همین که وارد سنگرشدم از آن ها پرسیدم: جیب خشاب اضافه ندارید؟ گفتند: نه.
خودم را میان آتش دیدم
من همین «نه» گفتن آن ها را شنیدم و بعد خودم را میان آتش دیدم. اول احساس کردم کور شدم و فقط سه بارذکر «یامهدی» گفتم و دیگر از حال رفتم. وقتی به خودم آمدم، دیدم به حالت طاق باز افتاده ام و پاهایم روی هم افتاده است. هیچ حرکتی نمی توانستم بکنم. به دست هایم نگاه کردم، دیدم جفت دست هایم خاکستری شده و سوخته است و انگشتانم همه خشک شده است. چشمم به پاهایم که افتاد، وحشتم گرفت. پاهایم مچاله شده بود و همان لحظه شهادتین را گفتم. ۵-۴ دقیقه گذشت، دیدم از «شهید شدن» خبری نیست. دور و برم را نگاه کردم، آن سه نفر را دیدم که به صورت طاق باز افتاده بودند و یک نفرشان از گوش ها و بینی اش خون می آمد. هیچ صحبتی نمی کردند و متوجه شدم هر سه به شهادت رسیدهاند. چند بار آقای صغیری را صدا زدم، دیدم هیچ خبری نیست و من هم منتظر شهید شدن بودم. موج انفجار خمپاره 60 آن قدر شدید بود که همه سنگر و ما چهار نفر را به خاک و خون کشید.
امدادگرها رسیدند
چند لحظه بعد، صدایی شنیدم. آقای صغیری و امدادگرها بودند که آمدند ما را ببرند. ما را روی برانکارد گذاشتند و از شیار خاکریز بیرون آوردند. عراقی ها با آتش سنگین همان موقعیت را می زدند. ما به کانال عقبی که حدود 200متر فاصله داشت، رسیدیم. آن جا می دیدم که تعداد شهدای مان خیلی زیاد بود. یکی از پیکرهایی که دیدم، دست ها و پاهایش تمام سوخته و بدنش زغال شده بود. بیشتر پیکرها همین طور سوخته بودند. امدادگرها همین طور ما را به عقب می بردند که در یک زمان آتش خیلی شدید شد و امدادگرها من را روی زمین گذاشتند و رفتند پناه بگیرند. (آقای سجادنیا با خنده و شوخی میگوید) به قول حاج صادق آهنگران «مرا زخمی رها کردند و رفتند...» بعدها هر وقت این مثنوی آقای آهنگران را می شنیدم، یاد آن لحظات خودم می افتادم. بعد از این که آتش دشمن کم شد، من را داخل آمبولانس گذاشتند.
اولین درمانگاه
وقتی آمبولانس پر از مجروح شد، حرکت کردیم و حدود نیم ساعت بعد به یک درمانگاه که یک چادر بود، رسیدیم. آن جا با قیچی تمام لباس های من را از تنم جدا کردند. آن قدر تشنه شده بودم و لب هایم خشک شده بود که خدا می داند. هرچه می گفتم به من آب بدهید، کسی توجه نمی کرد. یکی از امدادگران سرم وصل کرد و یکی دیگر هم یک سرم را پاره کرد و روی بدنم ریخت.آن جا آن قدر تشنه شده بودم که نتوانستم تحمل کنم و با دندان هایم شیلنگ سرم را سوراخ و با مایع سرم دهان و لب هایم را خیس کردم. همان لحظه یکی از ا
مدادگرها وقتی این صحنه را دید، با عصبانیت زیاد سرم فریاد کشید که می دانی اگر هوا برود داخل رگ چه می شود؟ چرا این کار را کردی؟!
اول دست چپم را قطع کردند
دو، سه ساعتی در این درمانگاه بودم، سپس من و تعدادی از مجروحان را داخل یک آمبولانس اتوبوسی گذاشتند و بردند به مکانی که باید منتظر می بودیم تا بالگرد بیاید. بالگرد آمد و آخرین تصویری که در ذهنم مانده، پنجره های کوچک آن است. بیهوش شدم و چند ساعت بعد در بیمارستان به هوش آمدم که در یک اتاق تنها بودم، به خودم که آمدم دیدم دست چپم را در اتاق عمل از مچ قطع کرده اند. فکر می کنم آن جا بیمارستانی در دزفول یا اندیمشک بود. همه این اتفاقات تا قطع اولین دستم از زمان مجروحیت حدود 6-5 ساعت طول کشیده بود. چند لحظه بعد، یک پرستار وارد اتاق شد، با عصبانیت پرسیدم: چرا دستم را قطع کردید؟ گفت: امکان نگه داشتن دستت نبود، بایدقطع می شد. بعد هم پزشک آمد و گفت: باید از این بیمارستان به شهرهای دیگر منتقل بشوی چون ما این جا امکانات کافی نداریم. به او گفتم: مشهدی هستم، من را به مشهد بفرستید. آن پزشک گفت: این دست ما نیست و هواپیما هر جا برود، شما به همان جا می روید.
بالاخره ما را با یک اتوبوس که صندلی هایش را برداشته بودند به فرودگاه بردند و خاطرم هست آن زمان هم خیابان ها سرعت گیر داشت، وقتی اتوبوس از روی سرعت گیرها رد می شد، برانکارد من از کف اتوبوس کنده می شد. آن جا از امدادگرها خواهش کردم به من آب بدهند که برای اولین بار پس از مجروحیت به من کمپوت گیلاس دادند، البته من در جبهه هیچ وقت کمپوت گیلاس نمی خوردم چون دوست نداشتم. اما آن کمپوت گیلاس آن قدر خوشمزه و به جا بود که هنوز مزه اش را زیر زبانم احساس می کنم.
به طرف مشهد
بالاخره تمام مجروحان را سوار هواپیما کردند و حدود غروب همان روز به مشهد و بیمارستان قائم رسیدیم. یعنی صبح ساعت 8، مجروح شدم و غروب همان روز با یک دست قطع شده، به بیمارستان قائم مشهد رسیدم. پرستاران بیمارستان قائم از طریق نشانی منزل ما و کمیته محل، به خانواده اطلاع دادند که پسرتان مجروح شده و در بیمارستان قائم بستری است.
اولین دیدار با مادرم
سرانجام فردا حدود ظهر مادرم به بیمارستان قائم آمد. وقتی مادرم به بیمارستان آمد، دست قطع شده ام زیر ملحفه بود و دست دیگرم را به خاطر شرایط خاص اش آویزان کرده بودند.خیلی نگران بودم که مادرم برای قطعشدن دستم و این وضعیت پاهایم چه واکنشی نشان می دهد.
مادرم گفت فدای امام حسین...
به مادرم می گفتم « ننه».گفتم: «ننه» اگر برایت خبر شهادتم را می آوردند چه می کردی؟ گفت: هیچی، فدای امام حسین(ع). وقتی مادرم این حرف را زد، خاطرم جمع شد و دستم را از زیر ملحفه در آوردم و گفتم: ببین ننه جان، دستم را قطع کردند. گفت: فدای حضرت عباس(ع). وقتی مادرم این قدر با آرامش برخورد کرد خیالم راحت و نگرانی ام تمام شد.
من و ماجرای دست ها و پاهایم که یکی یکی قطع شدند
تقریبا 20 روز که از بستری شدنم در بیمارستان قائم گذشت، پای راستم سیاه شد. پزشکان از مادرم رضایت می خواستند که پا قطع شود. زمانی طول کشید تا مادرم راضی شود و سرانجام در دومین عمل قطع عضو، پای راستم را قطع کردند. منتها این پا، شرایط خاصی داشت. چند ترکش داشت و حدود 10سانتی متر بالای زانو هم سوخته بود. استخوان پا و پوست ها و عضلات خیلی به هم ریخته و تکه تکه شده بود. زیر زانو هم قسمت هایی اصلا استخوان نداشت و پوست ها روی هم مچاله شده بود.در اولین مرحله از ساق پا قطع کردند و تقریبا ۳-۲ماه گذشت که دست چپم هم شروع به سیاه شدن کرد. همزمان پای راستم هم از همان جایی که قطع کردند داشت سیاه می شد که پزشک تشخیص داد پای راست باز هم باید از بالاتر قطع شود.
دست چپ و دوباره پای راست را قطع کردند
پزشکان مجدد روی پای راستم جراحی و آن را که قبلا از ساق قطع کرده بودند، از بالای زانو قطع کردند. دست چپم را هم در همان جراحی از قسمت ساق قطع کردند. از سوی دیگر، تمام بدنم پر از عفونت شده بود و کلیه هایم از کار افتاد که خاطرم هست یک روز وسط دیالیز برق ها قطع شد. به خاطر عفونت رگ ها را نمی توانستند پیدا کنند و مجبور شدند قسمتی از دست راستم را بشکافند که وسیله دیالیز مستقیم به رگ وصل شود. ضمن این که در چند قسمت زخم بستر گرفته بودم.
پزشکان ناامید شدند
شرایط درمانم به سختی پیش می رفت، به شدت لاغر شده بودم و با این که 18سال داشتم اما گاهی مثل بچه های کوچک از درد زخم های بستر گریه می کردم. تمام وسایل اتاق شرایط عفونی و ایزوله داشت و اختصاصی برای من استفاده می شد. چون دکترها از من قطع امید کردند، غذاهایی را که قبلا نمی دادند، حالا میدادند بخورم. تنها پای چپ برایم مانده بود که هر روز شرایط بدتری پیدا می کرد. هرچه اصرار می کردم که این پا را همقطع کنید، پزشکان راضی نمی شدند. برخی از آن ها هم به مادرم گفته بودند رضا ماندنی نیست، بگذارید پای چپش را با
خودش ببرد.یکی از همین روزها گفتند آیت ا...خامنه ای که آن موقع رئیس جمهور بودند، برای عیادت از جانبازان به بیمارستان قائم آمده اند. ایشان که آمدند پس از احوال پرسی، به من فرمودند چه خواسته ای داری؟
خیلی زود به ایشان گفتم هیچ چیز نمی خواهم، فقط به پزشکان بگویید پای چپم را قطع کنند که عفونتش از این بیشتر نشود. ایشان درباره این خواسته من با پزشکانم صحبت کردند و آن ها معتقد بودند که فعلا نمی توان کاری کرد. بعد از این که آیت ا... خامنه ای رفتند، حدود نیم ساعت بعد دکتر به اتاقم آمد و گفت: آیت ا... خامنه ای اجازه دادند پای تو را قطع کنیم. وقتی این حرف را شنیدم، آن قدر خوشحال شدم که انگار دنیا را به من داده بودند و ذوق می کردم.
آخرین پایم هم قطع شد
سرانجام پس از قطع پای راست و دو دستم، پای چپم را هم قطع کردند و با قطع این عضو بدنم، انگار به دنیای جدیدی وارد شده بودم. من که تا آن موقع هیچ گاه باورم نمی شد خوب بشوم و از این بیمارستان مرخص شوم، دو هفته بعد از قطع پای چپ، شرایطم رو به بهبود رفت و پس از حدود شش ماه بستری در بیمارستان وطی این مراحل سخت، از بیمارستان مرخص شدم و به خانه خودمان رفتم. در خانه که بودم، کم کم زخم های پشتم خوب شدند و خدا را شکر دوباره به زندگی برگشتم. آن موقع اواسط سال 1362 بود.
گاهی عبرت دیگران می شوم
گاهی که به حرم مشرف می شوم، برخی که آمدهاند آن جا به خاطر شرایط شان به آقا امام رضا(ع) گلایه کنند و من را این گونه بدون دو دست و دو پا می بینند، باز خدا را شکر می کنند که حداقل سلامتی دارند و به نوعی آرامش می گیرند. گاهی کسانی که یک دست یا یک پای شان قطع شده من را می بینند و از وضعیتم می پرسند و وقتی می گویم من بیشتر کارهایم را خودم انجام می دهم تعجب می کنند و خیلی از اوقات راهنمایی شان می کنم که چگونه بتوانند به توانایی های خودشان اتکا کنند.
با همین وضعیت ادامه تحصیل دادم
پس از جنگ، ادامه تحصیل دادم و سال 74 دیپلم گرفتم و سال های پس از آن هم توانستم مدرک کاردانی ام را در دانشگاه امام حسین(ع) بگیرم. در تمام این سال ها این گونه نبوده که چون دست و پا ندارم گوشه خانه بیفتم. از سال 1390 ویلچرهای برقی را به ما دادند، خدا را شکر شرایط خیلی بهتر شد و من امروز گاهی برای خرید بیرون می روم و خودم با همین ویلچر به حرم مشرف می شوم. ولی طبیعتا به دلیل مناسب سازی نکردن خیابان ها و پیاده روها، کمی در ترددها مشکل دارم که آن هم شیرینی های خودش را دارد.
فقط یک آرزو دارم
آقای سجادنیا، که امروز تنها جانباز دو دست و دو پا قطع کشور است، می گوید: فقط یک آرزو دارم و آن هم «شهادت» است. درست است آن سال های آغاز مجروحیت و ماجراها و سختی های قطع شدن دست ها و پاهایم خیلی شرایط دشواری داشتم که امیدوارم همه آن ها نزد خداوند مقبول بیفتد، اما امروز فقط یک آرزو دارم که آن هم شهادت است. پس از مجروحیت و سال 1362 به خاطر این شرایطم نتوانستم به جبهه اعزام شوم. اما این سال های اخیر در ماجراهای داعش و جهاد مدافعان حرم، حاضر بودم به عنوان مدافع استشهادی با همین وضعیتم به میدان جنگ بروم اما چه کنم که دست و پایم از این میدان کوتاه است و توفیق حضور در میدان جهاد ندارم. اما به طور قطع من سیدرضا سجادنیا جانباز 70درصد که دو دست و دو پا ندارم، همان رزمنده سال های دفاع مقدس هستم و هیچ تفاوتی از نظر انگیزه و اندیشه نکرده ام و امیدوارم روزی این توفیق نصیبم بشود که در میدان جهاد به دوستان شهیدم بپیوندم.
التماس دعا فرج آقا امام زمان عج و شفا بیماران ان شاالله زیارت عتبات عالیات و آخر عاقبت بخیری
رهبر انقلاب اسلامی:
🔸علامه طباطبایی از نجف با مرحوم پدرم رفیق بودند و مشهد که میآمدند، منزل پدر ما زیاد میآمدند و بنده ایشان را زیاد آنجا میدیدم. یک بار خدمتشان عرض کردم ما انقلاب را از «المیزان» فرا گرفتیم؛ چراکه تفسیر المیزان به نحو گستردهای پُر است از مباحث سیاسی و اجتماعی.
🔹اصلاً نمیشود کسی مثل علامه طباطبائی با آن دیدگاههای مطرح شده در«المیزان»، با حکومت اسلامی مخالف باشد. حق نداریم تصوّر کنیم که اینها مخالف انقلاب بودند.
مشهد، تالار آیینه، شهریور ۹۸
به مناسبت روز بزرگداشت علامه طباطبایی
🌐منبع: پایگاه اطلاع رسانی موسسه جوانان آستان قدس رضوی
@t_manzome_f_r
📌مجموعهی تبیین منظومه فکری رهبری
📖 در منزل من، همه افراد، هرشب در حال مطالعه خوابشان مىبرد
📝 رهبر انقلاب: من اين را مىخواهم عرض كنم كه در منزل خودِ من، همه افراد، بدون استثنا، هرشب در حال #مطالعه خوابشان مىبرد. خود من هم همينطورم. نه اينكه حالا وسط مطالعه خوابم ببرد. مطالعه مىكنم؛ تا خوابم مىآيد، كتاب را مىگذارم و مىخوابم. همه افراد خانه ما، وقتى مىخواهند بخوابند حتماً يك كتاب كنار دستشان است. من فكر مىكنم كه همه خانوادههاى ايرانى بايد اينگونه باشند. توقّع من، اين است.
📚بايد پدرها و مادرها، بچهها را از اوّل با كتاب محشور و مأنوس كنند. حتّى بچههاى كوچك بايد با كتاب اُنس پيدا كنند.
📚بايد خريدِ كتاب، يكى از مخارج اصلى خانواده محسوب شود. مردم بايد بيش از خريدن بعضى از وسايل تزييناتى و تجمّلاتى - مثل اين لوسترها، ميزهاى گوناگون، مبلهاى مختلف و پرده و... -، به كتاب اهميّت بدهند.
📚اوّل كتاب را مثل نان و خوراكى و وسايل معيشتى لازم بخرند؛ بعد كه اين تأمين شد به زوايد بپردازند. ۱۳۷۴/۰۲/۲۶
📖 #هفته_کتابخوانی
@anjomaneravian
﷽❈••⚘ ⃟ ⃟❈ ⃟ ⃟ ⃟ ⃟⚘ ⃟ ⃟ ⃟⚘☆☆☆
"مقاله حقوق زن در اسلام
استاد علامه طباطباییره"
دشمنان در تهاجم به اسلام گاهی این سخن را دستاویز خود قرار میدادند که اسلام حقوق نیمی از افراد و پیروان زنان را رعایت نکرده است.
حضرت استاد علامه طباطبایی حقوق زن در اسلام را تبیین و در تفسیر المیزان ثابت کرد؛
که کرامت و حرمت و ارزشی که اسلام به زن داده بیسابقه است.
دیدگاه اکثر غیر مسلمانان نسبت به زنان در جنبه مصرفی بودنشان تمرکز یافته بود و میپنداشتند این موجود محترم برای آسایش و بهرهگیری مردان آفریده شده است.
علامه طباطبایی از حقوق زنان شدیداً حمایت و ثابت کرد که زنان میتوانند چنان مردان از هر نوع کمال و فضیلتی برخوردار باشند و هیچ کمالی از کمالهایهای انسانی مشروط به مرد بودن و ممنوع به زن بودن نیست.
راه های رسیدن به مقام های معنوی کمالات و ولایت بر روی مرد و زن باز است .
زیرا اسلام برای تکامل انسان آمده است و انسان، نه زن است نه مرد.
انسانیت انسان به جان و روح اوست و انسان که مجرد و سنخ ملکوت است؛ منزه از مرد یا زن بودن است.
مردمان از نظر روح انسانی فرقی ندارند و معارف و حقایق غذای روح است نه غذای جسم.
هر مرد یا زنی که کار شایسته کند و مومن باشد قطعاً او را با زندگی پاکیزه حیات حقیقی میبخشیم.
@anjomaneravian
✨🍃حضرت علامه طباطبایی(ره) :
سحرگاهان از صدای مناجات اهل آسمان و ملائکه ، آرام و قرار از من گرفته می شود...
@anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شهید ایتالیایی که به یوونتوس و فراری دست رد زد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️جزئیاتی از پرواز بالگرد ایرانی بر روی ناو آمریکایی
@anjomaneravian
محمد کریم زاده:
*🔘معمار میلیاردری که شهید مدافع حرم شد:*
*• حاج حبیب بدوی جزو کسانی بود که دنیا به صورت تمام عیار به او رو کرد و همه چیز داشت ولی او خیلی به دنیا میدان نداد..*
*•جنگ سوریه و جسارت به حرم حضرت زینب سلاماللهعلیها که راه افتاد ؛کار و زندگیاش را رها کرد و چسبید به جنگ و جبهه..*
*🕊️❤️درآمد قابل توجه و کسب و کار پر رونقی هم داشت، اماخیلی ساده از همه دلخوشیهایِ دنیا دل کند و رفت تا به آرزویش یعنی شهادت برسد و در نهایت ۲۰ آبان ۱۳۹۶ در البوکمال سوریه به یاران شهیدش پیوست.*
*__________________________*
*💐یادش گرامی باذکرصلوات*
*🌹الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ.*
@anjomaneravian
🖤بِسم الله الرَّحمن الرَّحیم🖤
سلامتی آقا امام زمان عج و سلامتی رهبر عزیزم سید علی خامنه ای و شفای بیماران و دفع بلا از مسلمین بخصوص شیعیان علی بن ابیطالب صلوات
🥀🍃اَلّلهُــمَّ صَـلِّ عَلـىٰ
مُحَمَّــ♡ـد وَ آل مُحَـ♡ــمَّد
وَ عَجِّــلْ فَرَجَهُـــم🍃🥀
🗓ذکر امروز سه شنبه صد مرتبه🍃یا ارحم الراحمین🍃
🏴وفات حضرت معصومه سلام الله علیها ( ۲۰۱ ه ق)🏴
☀️ ۲۵ آبان ۱۴۰۰
🌙۱۰ ربیع الثانی ۱۴۴۳
🎄۱۶ نوامبر ۲۰۲۱
صبح سه شنبه دلاوران عزیزم انجمن راویان دفاع مقدس بخیر و ختم به شهادت انشاالله 🌷
@anjomaneravian
🌷⛅️《دعای عصر غیبت》⛅️🌷
✅دعایی که در زمان غیبت باید بسیار خوانده شود
#خطر_واقعی_هلاکت_درآخرالزمان
#دعای_عصر_غیبت
زراره مي گويد به #امام_صادق عليه السلام عرض کردم قربانت گردم، اگر من زمان غيبت ولي عصر را درک کردم چه عملي انجام دهم؟
حضرت فرمودند مداومت کن بر اين دعا
🔅اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ،
🔅فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
🔅 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ،
🔅فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
🔅 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
🔅تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ .
📚 اصول کافي،ج1،ص337
💎 دعای غریق 💎
♡دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان♡
🔅یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ🔅
🔺یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ 🔺
🔅 ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک🔅
《🚩انهم یرونه بعیداونراه قریبا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
🌷انجمن راویان دفاع مقدس کاشان👇🇮🇷
@anjomaneravian
﷽
🏖 مراقب افت زدگی محصولات خوب خود باشیم!!
🌹 مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لَا يُبْخَسُونَ
🌷آنان كه زندگى و زينت اين دنيا را بخواهند، پس همه مزد كردارشان را در اين جهان مىدهيم و در آن نقصانى نمىبينند.
🌹 أُولَئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ
🌷 اينان كسانى هستند كه در آخرت جز آتش نصيبى ندارند و هر چه كردهاند ناچيز شود و هر چه به جاى آوردهاند باطل است.
(یونس ۱۵-۱۶)
✳️ «حـبـط اعـمـال» بـه مـعـنـى 👈🏻مـحـو آثـار و پـاداش عـمـل اسـت .
🏝پیامبر عزیزمان فرمود: الدنیا مزرعه الاخره (دنیا مزرعه آخرت است) .
🍁هر محصولی در معرض افت و آسیب است.
🍁استاد مطهری مسأله «حبط اعمال» را به 👈🏻«آفت زدگی» تشبیه می کند.
🎋 آفت زدگی ممکن است همه محصولات را از بین ببرد، چنان که کفر و ارتداد همه ی اعمال صالح انسان را هدر می دهد.👈🏻(۲۱۷ بقره)
و یا ممکن است تنها محصول خاصی را که متناسب با خودش است نابود کند، چنان که مثلاً منت گذاشتن، اجر صدقه را نابود می کند. 👈🏻(۲۶۴بقره)
🌾 دنیا طلبی باعث میشه اعمال انسان با هوا و هوس ها مخلوط شده رنگ خدایی را از دست بدهد و دیگر شایستگی پذیرش در درگاه الهی را نداشته باشد.
•¦↫علامہجعفرےمیگُفت:آقاابراهیم،شمابیا
بهمادࢪسبده!
•¦↫حاجآقاےدولابۍمیگفت؛آقاابراهیم
نصیحتمونڪن!
اینابُزࢪگانِاخلاقبودنااا !!🙃
•¦↫ابراهیمهیڪَلِخوبیداشت،
وقتےشنیددُختࢪابہشنگاهمیڪنن،تیپشو
ڪُلاًبہمزد🌱 موهاےڪَچَل،لباسگُشاد،
وبهجاےساكِوࢪزشے،ڪیسهمشما :)''
میگفت؛مننمیخوامباعثِگناهڪسیبشم!
•¦↫اےڪاشهمهتوࢪومیشناختنوازتواُلگو
میگࢪفتن✋
#شهیدانھ/#شهیدابراهیمهادی
@anjomaneravian
13.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⤎ࢪازشمعدوعیجی_!💔
یڪیازعجیبترینودردناڪترین
خاطراتجنگڪہتوسطیڪرزمنده
جنگمطرحشد😓
ببینیدبچههاےمسلمونِشیعہانقلابیایران
چطورےشمعشدن🥀
براےبیناییوبصیــرتِما :)🌱
#شهیدانھ
@anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخ عجیب علامه طباطبایی به کسی که به ایشان گفت : الان حَرم شلوغ است بگذارید هر وقت حرم خلوت شد بعد زیارت کنید ...
@anjomaneravian
🌹🕊🌹🕊🌹
شیعه تک است، چیزی دارد که سایر ادیان ندارند و آن وابستگی به ولایت اهل بیت است، اهل بیتی که هرکدامشان تک و بدون مشابه هستند...
"شهید ادواردو آنیلی"
@anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️🔊 رقابت جالب مرتاض هندی و #علامه_طباطبایی ☝️
✖️قدرت روحی علمای اسلام را در مقابل مرتاض های هندی ببینید..!
🎤 به روایت حجت الاسلام طائب
@anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ دلت پاک باشه؟!
اول فکر کردم طنزه😝
بعد لهجش برام شیرین شد😋
بعد دیدم نه بابا یه دغدغه مهمه😢
آخرش فهمیدم جواب یکی به دوی ذهنمه😏
گفتم حتماً برای شما هم مهمه🧐
👆 پاسخی منطقی به این #شبهه که دلت پاک باشه، دیگه نیازی به حجاب نداری!
@anjomaneravian