eitaa logo
انجمن راویان دفاع مقدس کاشان
501 دنبال‌کننده
29.2هزار عکس
32.3هزار ویدیو
104 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
♨️شرایط اسارت، شرایط محدودیت و کمبود و حداقلی بود. مثلا به ­­اندازه ­ای به ما غذا می­دادند که فقط زنده بمانیم. ⚜در ابتدای اسارت من 72 کیلو بودم اما در زمان آزادی بیست کیلو وزنم کم شده بود. 💠یکی از دوستانم حدود سی سال سن داشت. گرسنگی به حدی به او فشار می­آورد که بوتة باقالا را که هنوز میوه نداده بود، می­خورد. گاهی هم که چیزی پیدا نمی­کرد، علف ­های باغچه را می­خورد. 🥖سهمیة غذایی هر اسیر ایرانی در هر شبانه ­روز دو عدد نان صمون بود. نان صمون به اندازه یک نان ساندویچی کوچک است. 🍵صبح­ها هم یک ملاقة معمولی آش برای هشت نفر می­دادند. ما این آش را می­گذاشتیم سرد شود و بعد به هشت قسمت تقسیم می­کردیم. که به هر نفری تقریبا سه قاشق می­رسید. به همین خاطر مجبور بودیم نان­ هایمان را خرد کنیم و داخل آش بریزیم تا گرسنگی را کم­تر حس کنیم. 🍚برای ظهر هم یک بیل برنج برای هشت نفر می­دادند. ولی برای شب غذایی نبود. از این رو با سبزیجاتی که در باغچه داشتیم، آشی درست می­کردیم که یک بشقاب آن سهم هشت نفر بود. ♻️اگر تمام غذایی را که یک ­روز به ما می­دادند یک­ جا می­خوردیم، باز هم برای یک وعده سیر نمی­شدیم. برای همین بچه ­ها غالبا روزه می­گرفتند. 🥣یک ­بار ماست دادند که به هر نفر یک قاشق غذاخوری رسید. بعد هم منت می­گذاشتند که امروز ماست خوردید.                                                          @sh_montazerin
🌼هنگام اسارت بیست جزء قرآن و کلمات قصار و خطبه های مهم نهج البلاغه را حفظ بودم. 🍃در چهار ماه اول که هیچ امکاناتی نداشتیم، تمام محفوظاتم را روی کاغذ بردم. دیگران هم محفوظاتشان را نوشتند. 🌷همۀ ما در این مدت از همین مکتوبات استفاده می کردیم. بعد از چهار ماه صلیب سرخ ما را ثبت نام کرد. از آنها خواستیم برایمان قرآن بیاورند. 📚وقتی آوردند، یک ماه بعد عراقی‌ ها همه را جمع کردند و بردند. 📒در دورۀ بعد، بیست جلد نهج البلاغۀ صبحی صالح آوردند. این بار وقتی خواستیم رسید بدهیم، نوشتیم نوزده نهج‌البلاغه و یکی را مخفی کردیم. سپس وسط اردوگاه را چال کردیم و نهج البلاغه را در پلاستیک گذاشتیم و مخفی کردیم. ❓بعضی دوستان به این کار ما اعتراض کردند. اما بعد از مدتی دیدند بعثی‌ها نهج‌ البلاغه ها را هم بردند. و ما فقط توانستیم از همان یک جلد استفاده کنیم. حجت‌الاسلام قدمعلی اسحاقیان، به نقل از کتاب نهالهای برومند 🆔@sh_montazerin
🔺روزه در اسارت🔺 🔰سال اول اسارت ساعت نداشتیم که وقت سحر را تشخیص دهیم. سحری هم نمی دادند تا از آن طریق بفهمیم سحر شده است. 🥄برای افطار از شام شب استفاده می کردیم. هشت الی ده قاشق آبگوشت با یک نان ساندویچی افطارمان بود. 🥛از زمانی که وارد آسایشگاه می شدیم تا زمانی که بیرون می آمدیم دو لیوان آب سهمیة ما بود. یک لیوان را برای افطار پشت پنجره می گذاشتیم تا نسیمی به آن بخورد و کمی خنک شود. یک لیوان را هم می گذاشتیم برای سحری که با یک نان صمون که خمیرش ترش شده بود، بخوریم. 🌙گاهی بلند می شدیم از پنجره بیرون را نگاه می کردیم، می دیدیم هنوز هوا تاریک است، ما هم سحری را می خوردیم. حالا اذان شده بود یا نه، نمی دانستیم. ☀️این افطار و سحری ما بود در آن وضعیتی که هوا بسیار گرم بود و مجبور بودیم در وقت آزاد باش وسط آفتاب سوزان راه برویم. ♻️همة اینها از لطف پروردگار بود که کوچکترین ضعفی در بدن ما به وجود نمی آمد. علی اکبر ریحانی، به نقل از کتاب نهالهای برومند 🆔 @sh_montazerin
🔺روزه در اسارت🔺 ✅برای اینکه بتوانیم روزه بگیریم کمی نان ذخیره میکردیم و از دوستانی که در آشپزخانه بودند هم کمی نمک میگرفتیم و سحر نان و نمک میخوردیم. 🔹یک شب سحر داشتم زیر پتو، نان و نمک میخوردم. یکی از سربازان به نام سید کریم متوجه شد. مرا صدا زد و گفت: چه کار میکردی؟ گفتم: نان و نمک میخوردم. گفت: فقط نان و نمک. گفتم: بله. گفت: با نان و نمک میخواستی روزه بگیری؟ گفتم: بعضی همین نمک را هم ندارند. 🔰این مطلب هم برای عراقیها عجیب بود و هم برای خود ما. 🍂بارها شنیده بودم که حضرت علی (ع) شب نوزدهم در خانة دخترش ام کلثوم افطار کرد. ام کلثوم برای حضرت نان و نمک و شیر آورد. امام فرمود: کی من دو نوع غذا خورده ام؟ ام کلثوم خواست نمک را بردارد، حضرت فرمود: شیر را بردار. ♦️همیشه پیش خودم فکر میکردم نمک هم نوعی غذا است. اما وقتی در اسارت به سر خودم آمد، فهمیدم که نمک غذا نیست، نمک همین نمک طعام است، منتهی در شرایط خاصی جای غذا را میگیرد. عطاءالله خليلی، به نقل از کتاب نهالهای برومند 🆔 @sh_montazerin
🍂 🔹 خوش مزه ترین پرتقالی که خوردم • عباسعلی مومن (نجار) بعد از مدتها که از اسارتمان در اردوگاه می‌گذشت یک روز پرتقال آوردند و اگر اشتباه نکنم به هردو یا سه نفر یک پرتقال ریز میزه رسید. بوی عطر پرتقال فضای آسایشگاه را دگرگون کرده بود و هر سه نفر به نوبت پرتقال را چند ثانیه بو می‌کردیم. بعد از یک سال دوری از میوه‌جات، این پرتقال خیلی جالب و جذاب بود. قدر نعمتهای خدا را آنجا بود که پی بردیم. بعداز نوش جان، پوست پرتقال رو جمع کردم و داخل یک پارچه کوچک گره زدم و هر روز کمی خیس می‌کردم بجای عطر همیشه داخل جیبم می‌گذاشتم و تا یک ماه بوی پرتقال به مشامم می‌خورد 🍊 🔹آزاده تکریت ۱۱ @anjomaneravian
🍂 هله هوله اسارت عباسعلی مومن«نجار» هله هوله واقعی که نداشتیم ولی چقدر چای اضافی خوشمزه‌ای بود که می‌شد اون را یک جور هله هوله حساب کرد. هر شب، بعد از تقسیم چای بین همه افراد آسایشگاه، کمی چای اضافه می‌ماند و برای اینکه عدالت رعایت شود هر شب یک گروه ده نفره به نوبت چای اضافی می‌گرفتند و این چای اضافه چون هر چه شکر بود ته سطل انباشته می‌شد چنان چای شیرینی می‌شد که کیف می‌کردیم و مزه اون هنوز زیر زبان ما باقیمانده است. 🔹 آزاده تکریت ۱۱ ─┅═༅𖣔○𖣔༅═┅─ https://eitaa.com/anjomaneravian
🍂 سخنرانی در منزل همسایه •┈••✾✾••┈• یکی از آزادگان سرافراز و جانباز دفاع مقدس، محمدرضا کریم زاده هستند که مورد عکس خود نقل می کند: ✍ این جا که داشتم صحبت می‌کردم در منزل همسایه بود، آخه روز ورود محل ما پر از استقبال کننده بود و منزل ما کوچک ، بنابراین خانم‌ها منزل ما رفتند و آقایان منزل همسایه. تقریبا ۳۰ نفر بصورت فشرده نشسته بودند و من مختصری از لحظه اسارت و خاطرات گفتم ..... این ۳۰ نفر فامیل و همسایه و دوستان بودند ...ولی در دانشگاه که رفتم حدود ۳۰۰ نفر دانشجوی دختر و اساتید بودند و تریبون رسمی. 🔸 تکریت ۱۱ ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ https://eitaa.com/anjomaneravian
🍂 بانوی آزاده فاطمه ناهیدی ‌‌‍‌‎‌┄═❁🔹❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ آن روزها دختری بیست و چهار ساله بود که پس از فارغ التحصیلی در رشته مامایی، با سفر به مناطق محروم، می کوشید تا در این عرصه آن چه می تواند، انجام دهد. در یکی از همین سفرها، در شهر بم، خبر جنگ را شنید و عازم جبهه شد. خیلی زود نام او در سیاهه اولین کسان و اولین زنانی که به اسارت عراق درآمدند، ثبت شد. او و هم بندانش، معصومه آباد ۱۷ ساله، مریم بهرامی و حليمه آزموده، ۴۰ ماه در اسارت به سر بردند. در دوران اسارت ۱۷ روز تمام اعتصاب غذا کردند تا آنان را از زندان سیاسی الرشید به اردوگاه های مخصوص اسرا ببرند. برادران اسیر هم باورشان نمی‌شد که آنان بتوانند تحمل کنند. آنها سرمشق اسرا بودند، با حجابشان، کلامشان و استقامت‌شان.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ https://eitaa.com/anjomaneravian