eitaa logo
انجمن راویان دفاع مقدس کاشان
578 دنبال‌کننده
33.1هزار عکس
38.6هزار ویدیو
110 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اسیر که شد پسرش علی۴ ماهه بود و به هنگام آزادیش علی پسرش دانشجوی دندانپزشکی بود.. وقتی بازگشت از او پرسیدند: این همه سال انفرادی راچگونه گذراندی؟ و او گفت: برنامه ریزی کرده بودم و هرروز یکی از خاطرات گذشته ام را‌ مرور میکردم. سالها در سلول های انفرادی بود و با کسی ارتباط نداشت، قرآن را کامل حفظ کرده بود، زبان انگلیسی میدانست و برای ۲۶ سال نماز قضا خوانده بود. حسین می‌گفت: از هیجده سال اسارتم ده سالی که تو انفرادی بودم سالها با یک “مارمولک” هم صحبت میشدم. بهترین عیدی که این ۱۸ سال اسارت گرفتم، یک نصفه لیوان آب یخ بود! عید سال ۷۴ بود، سرباز عراقی نگهبان یک لیوان آب یخ می خورد می خواست باقی مانده آن را دور بریزد، نگاهش به من افتاد، دلش سوخت و آن را به من داد، من تا ساعت ها از این مسئله خوشحال بودم، این را بگویم که من مدت ۱۲ سال ( نه ۱۲روز یا ۱۲ ماه)در حسرت دیدن یک فضای سبز و یک منظره بودم، حسرت ۵ دقیقه آفتاب را داشتم… 🌷 ว໐iภ ↬ @ramzeamaliyat
🔹صبح ۲۸ شهریور ساعت ۸ تلفن زنگ زد. از نیروی هوایی بودند. گفتند حسین به ماموریتی رفته که نمی‌توانیم پشت تلفن به شما بگوییم. آدرس خانه پدرم را گرفتند و آمدند در خانه. یکی‌شان گفت: «درگیری‌های مرزی شدید شده. دیروز جناب سروان اون طرف مرز ماموریت داشتن که هواپیماشونو زدن! دیده‌بان‌ها دیدن که خلبان بیرون پریده و چترش باز شده. اسیر شده. الان چون روابط سیاسی نداریم کمی طول می‌کشه تا آزادش کنیم. خیالتون راحت اون زنده‌اس!»زدم زیر گریه! 🔸بعد از قبول قطعنامه خلبان‌ها آخرین گروه اسرا بودند که آزاد شدند اما حسین نیامد! می‌گفتند جزو اسرای مخفی است و صریحا گفتند فعلا منتظر او نباشیم. باز انتظار و بی‌خبری شروع شد. خرداد ۷۴ بود که بالاخره اعلام کردند صلیب سرخ او را دیده و به او اجازه نامه نوشتن داده‌اند. وقتی نامه‌اش را دستم دادند دستم می‌لرزید. نامه را بو کردم و بوسیدم. همراه نامه دوم عکسش را برایم فرستاده بود. این عکس مرا از پا در آورد. یک مرد شکسته و لاغر، پیر و شکسته با موی سفید و ریش‌های بلند. این حسین من بود. خوش‌تیپ‌ترین و خوش‌هیکل‌ترین مرد فامیل که در ۲۸ سالگی از کنارم رفت. 🔹حسین ۱۷ فروردین ۷۷ بعد از ۱۸ سال تنهایی آزاد شد. روایتش از روز قبل از آزادی و زیارت عتبات هم شنیدنی است: «نماینده وزارت خارجه عراق با دو تویوتای سفید منتظر من بودند. پنج نفر مسلح هم ما را محافظت می‌کردند. نماز ظهر را کنار ضریح امام حسین(ع) و عصر را کنار ضریح العباس(ع) خواندم. بعد هم دسته جمعی به چند مغازه سر زدیم. نماینده وزارت خارجه گفت مهر انتخاب کن. گفتم قبلا خریده‌ام. 🔸گفت آقای صدام حسین گفته هرچه می‌خواهی خرید کن. خودش به مُهرفروش گفت دو بسته مهر برایم بسته بندی کند و توی ماشین بگذارد. بعد هم گفت؛ احتمال دارد به دیدن آقای خامنه‌ای بروی؛ بهتر است سوغاتی کربلا داشته باشی!» 🔹سال ۶۹ بعد از تبادل اسرا میان عراق و ایران، دو طرف اعلام کردند که دیگر اسیری از طرف مقابل ندارند. این یعنی بازگشتی در کار نیست و باید بماند تا بپوسد. عراقی‌ها هم شروع کردند به وسوسه کردن حسین. سال ۱۳۷۴ زمانی که ۱۵ سال از اسارت حسین می‌گذشت و هنوز به صلیب سرخ معرفی نشده بود به او پیشنهاد ازدواج، اقامت و پناهندگی در عراق دادند: «سلمان گفت ۱۵ سال است اینجایی. با یک دختر عراقی ازدواج کنی و همین جا بمان. درجه بالایی می‌دهند و می‌توانی در ارتش عراق خدمت کنی. با حمایت صدام حسین کی جرات دارد مخالفت کند. کافی است بله بگویی بقیه کارها با من. 🔸کله ام داغ شد و به نماز ایستادم. به این نتیجه رسیدم که باید پیشنهاد از رده‌های بالا باشد... بهتر دیدم که در زندان‌های عراق بمانم و بپوسم ولی موافقت نکنم. اگر می‌پذیرفتم فردای قیامت جواب امام خمینی(ره) را چه می‌دادم که بعد از ۱۵ سال اسارت و سختی زیر قولم زدم!» ✍به روایت همسربزرگوارشهید 🌷 ولادت : ۱۳۳۱ قزوین شهادت : ۱۳۸۸/۵/۱۹ عوارض‌ناشی از اسارت ، بیمارستان لاله تهران https://eitaa.com/joinchat/2590638082Cd5b472439f