eitaa logo
انجمن راویان دفاع مقدس کاشان
499 دنبال‌کننده
29.2هزار عکس
32.3هزار ویدیو
104 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
❤️باشهدا 🌷کودکی‌ که‌ شب‌ و صبح‌ شد 💎پیرمرد در محله ما بود.هر روز در کوچه ها راه می رفت و مدح السلام را می‌خواند. مردم هم به او کمک می‌کردند. مادرم من را صدا کرد و گفت: برو این پول را بده به مرشد. رفتم دم در. دیدم مرشد پشت درب خانه ما ایستاده. پول را که به او دادم بی مقدمه گفت:برو به مادرت بگو بچه را بده!! من در حالی که بغض کرده بود بودم گفتم:دادام مرد! ما بچه کوچیک نداریم. مرشد یا الله گفت و از دهانه ی در وارد شد.سرش پایین بود. در همان دالان ایستاد خانه های به گونه‌ای بود که از داخل دالان خانه و پیدا نبود پیرمرد مرشد با صدای بلند گفت: ،دعا کردن و برات عمر پسرت را از خدا گرفته ام! برو بچه ات را شیر بده!!دوباره مادربزرگ همان را تکرار کرد: این بچه مرده.منتظر پدرش هستیم تا او را دفن کند. و بار دیگر جمله خودش را تکرار و رفت!مادربزرگ با ناباوری بچه را که حالا سرد شده بود از گوشه حیاط برداشت. وارد اتاق شد.مادر که صدای مرشد را شنیده بود و می دانست انسان با خدایی است با بچه را از داخل خارج کرد! او را زیر سینه قرار داد. اما هیچ اثری از حیات در نبود. من گوشه اتاق ایستاده بودم.با چشمانی شده از تعجب به مصطفی نگاه می‌کردم.هرچه مادر تلاش کرد بی فایده بود. و هیچ تکانی نمی‌خورد! مادربزرگ نگاهی به مصطفی کرد و گفت:من مطمئنم این بچه ! حالا روحی همه ما ب هم ریخته بود. خواستم از اتاق بروم بیرون که یک دفعه مادر با صدای فریاد زد: مصطفی،مصطفی بچه است!! دویدم به سمت مادر. مادربزرگ و من هم جلو آمدند. صحنه ای که می‌دیدیم باور کردنی نبود. مصطفی آرام آرام تکان خورد!! آهسته،آهسته شروع به شیر خوردن کرد. و همه ی ما با تعجب فقط نظاره می کردیم.موبر بدن من راست شده بود.نمی توانم آن لحظه را ترسیم کنم.همه از خوشحالی میریختیم. فراموش نمی کنم. دقیقا سه ساعت مصطفی شیر میخورد! از بیماری و تب و... هم خبری نبود. من از خوشحالی در پوست خودم نمیگنجیدم.دیدم بالا و پایین می پریدم. شادی می کردم. خدا عمر دوباره به برادرم داده بود.خلاصه مصطفی روز به روز بزرگتر شد. پسری با ، ، اما با کمی شیطنت! در حالی که همه اعضای خانواده به خصوص مادر ما محبت خاصی به او داشت. خدا بعد از مصطفی دو برادر به نام‌های و و یک به خانواده های ما بخشید. اما از علاقه ما به مصطفی چیزی کم نشد. 📚منبع:کتاب شهید🌷 مصطفی_ردانی_پور صفحه ۱۶ انتشارات شهید @anjomaneravian
#‌از‌وصیت‌نامه‌‌ 🍁از برادران و دينيم مي‌خواهم كه مطيع امر رهبري باشند و بدانند كه تا زماني كه حسين (ع) نيامده ولي امر مسلم است. برادران و گوش به فرمان رهبر باشيد كه حرف رهبر حرف امام زمان (عج) است و نگذاريد حرف ولي امر زمين بماند. 🍁در زمان فتنه‌ها گوش به فرمان رهبر باشيد و مطيع امر ولي خود باشيد نگذاريد دشمنان 🐲بين قوميت‌ها اعم از ترك، لر، عرب، ، كرد و... و مذاهب و اديان اختلاف بيافكنند. مراقب توطئه دشمن باشيد و از دعواهاي شيعه و سني پرهيز كنيد و همديگر را با چشم هم وطن ببينيد. 🍁ايران اسلامي بايد لواي ولي فقيه همبستگي و همدلي خود را حفظ كند تا آسيبي نبيند. هر شخص يا فرد يا گروهي كه بر ضد ولايت فقيه فعاليت كند يا قصد تضعيف ولايت فقيه و رهبر را داشته باشد بلاشك برضد صاحب الزمان (عج) هم فعاليت خواهد كرد چون از حق خارج شده است، هركس در حريم ولايت مطيع باشد 🍁 هيچ وقت نخواهد شد و در آخر زمان سربلند خواهد بود و اين مانند روز روشن است كه اشخاصي كه ولي‌فقيه را نپذيرند در ظهور امام زمان (عج) و نخواهند پذيرفت. 🌷 @anjomaneravian