سلیمانی چگونه سلیمانی شد...
#قسمت_سوم فقط برای خدا
ظرف غذایش که دست نخورده میماند وحشت میکردیم، مطمئن میشدیم به گروهانی در یک گوشه خطِ لشکر غذا نرسیده، اینطوری اعتراض میکرد به کارمان.
تا آن گروهان را پیدا نمیکردیم و غذا نمیدادیم، لب به غذایش نمیزد.
گاهی چهل و هشت ساعت غذا نمیخورد تا یقین کند همه غذا خوردهاند!
@Bisimchimedia
🌷🌷سه دقیقه در قیامت🌷🌷
#قسمت_سوم
مجروح عملیات۱
در سال ۱۳۹۰تروریست های وابسته به امریکا چند ارتفاع مهم در منطقه تصرف کرده بودند(شمال غرب)وبه خودروهای عبوری ونیروهای نظامی حمله کرده وبه هنگام مقابله با انها به شمال عراق فرار می کردند.در اخرین مر حله عملیات تروریستها برای فرار از منطقه از گاز های فسفری واشک اور استفاده کردند تا ما نتوانیم انها را تعقیب کنیم.الودگی محیط باعث سوزش وچشمانم شد.به سختی وبا کمک دوستان به عقب برگشتم.علی رغم تمهیدات پزشکی درد چشم مرا اذیت می کرد.عملیات پاکسازی رزمندگان موفقیت امیز بود.اما هنوز چشم هایم به خصوص چشم چپم در گیر بود.حدود ۳سال با سختی روزگار گذراندم۰در این مدت بارها به دکترهای مختلف مراجعه کرداما جواب درستی نگرفتم.تا اینکه یک روز صبح ٬احساس کردم که چشم چپ من از حدقه در امده است درست بود .درمقابل اینه که قرار گرفتم ٬دیدم وچشم من از مکان خودش خارج شده!حالت عجیبی بود.از طرفی درد شدیدی داشتم۰
با مراجعه به بیمارستان التماس کردم کم مرا عمل کنید ۰دیگر قابل تحمل نیست۰با تشکیل کمیسیون پزشکی عکس ها وازمایشهای متعددی از من گرفتند۰درنهایت تیم پزشکی متشکل ازیک جراح مغز ویک جراح چشم وچندمتخصص بود ٬اعلام کردند:یک غده بزرگ در پشت چشم ایجاد شده٬فشار این غده باعث جلو امدن چشم گردیده ۰به علت چسبندگی این غده به مغز ٬کار جداسازی ان بسیار سخت است۰
بعد اعلام شد اگر عمل صورت بگیرد٬یا چشمان بیمار از بین میرود ویا مغز او اسیب جدی خواهد دید۰
#بی_تو_هرگز
#نویسنده_شهیدسیدطاهاایمانی
3⃣ #قسمت_سوم: آتش
چند روز به همین منوال می رفتم مدرسه ... پدرم هر روز زنگ می زد خونه تا مطمئن بشه من خونه ام ... می رفتم و سریع برمی گشتم ... مادرم هم هر دفعه برای پای تلفن نیومدن من، یه بهانه میاورد ... تا اینکه اون روز، پدرم زودتر برگشت ...
با چشم های سرخش که از شدت عصبانیت داشت از حدقه بیرون می زد ... بهم زل زده بود ... همون وسط خیابون حمله کرد سمتم ...موهام رو چنگ زد و با خودش من رو کشید تو ...
اون روز چنان کتکی خوردم که تا چند روز نمی تونستم درست راه برم ... حالم که بهتر شد دوباره رفتم مدرسه ... به زحمت می تونستم روی صندلی های چوبی مدرسه بشینم ...
هر دفعه که پدرم می فهمید بدتر از دفعه قبل کتک می خوردم ... چند بار هم طولانی مدت زندانی شدم ... اما عقب نشینی هرگز جزء صفات من نبود ...
بالاخره پدرم رفت و پرونده ام رو گرفت ... وسط حیاط آتیشش زد ... هر چقدر التماس کردم ... نمرات و تلاش های تمام اون سال هام جلوی چشم هام می سوخت ... هرگز توی عمرم عقب نشینی نکرده بودم اما این دفعه فرق داشت ... اون آتش داشت جگرم رو می سوزوند ... تا چند روز بعدش حتی قدرت خوردن یه لیوان آب رو هم نداشتم ... خیلی داغون بودم ...
بعد از این سناریوی مفصل، داستان عروس کردن من شروع شد ... اما هر خواستگاری میومد جواب من، نه بود ... و بعدش باز یه کتک مفصل ... علی الخصوص اونهایی که پدرم ازشون بیشتر خوشش می اومد ... ولی من به شدت از ازدواج و دچار شدن به سرنوشت مادر و خواهرم وحشت داشتم ... ترجیح می دادم بمیرم اما ازدواج کنم ...
تا اینکه مادر علی زنگ زد ...
هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
4_5802911716417211320.mp3
8.95M
#معرفت_افزایی_مهدوی1
#قسمت_سوم
📌موضوع: شناخت امام زمان(عج)و انتظار
👤سخنران: حجت الاسلام حسن محمودی
✅عشق به امام زمان(عج) و رسیدن به اضطرار برای حجت...
#کانال_علمی_فرهنگی_مذهبی_سیاسی #اجتماعی_جنت_المهدی۳۱۳👇••🇮🇷••
تشریف بیاورید
@jannatolmahdi313
#وصیت_نامه آسمانی شهیدحاجقاسم سلیمانی
💖«#قسمت_سوم»
🔸 سارُق، چارُقم پر است از امید به "تو و فضل و کرَم تو"
همراه خود دو چشم بسته آورده ام، که ثروت آن در کنار همه ناپاکیها یک ذخیره ارزشمند دارد...!
و آن گوهر اشک بر #حسین_فاطمه است...گوهر اشک بر اهل بیت است....گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم..... دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم....
#خداوندا!
در دستان من چیزی نیست؛
• نه برای عرضه چیزی دارندو نه قدرت دفاع دارند....•
🔅 اما در دستانم چیزی را ذخیره کرده ام که به این ذخیره امید دارم....!!
•||و آن روان بودن پیوسته به سمت تو است||•
🌷 وقتی آنها را به سمتت بلند کردم، وقتی آنها را برائت بر زمین و زانو گذاردم، وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به دست گرفتم؛ اینها ثروتِ دست من است که امید دارم قبول کرده باشی.
#خداوندا!
پاهایم سست است.رمق ندارد.
جرأت عبور از پلی که از «جهنّم»
عبور میکند،ندارد...
💠من در پل عادی هم پاهایم میلرزد، وای بر من و صراط تو که از مو نازکتر است و از شمشیر بُرنده تر؛ اما یک امیدی به من نوید میدهد که ممکن است نلرزم، ممکن است نجات پیدا کنم.
🌺من با این پاها در حَرَمت پا گذارده ام...
و دورِ خانه ات چرخیده ام...
و در حرم اولیائت در بین الحرمین حسین و عباست آنها را برهنه دواندم...و این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع کردم...!!
🔹و در دفاع از دینت
دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم.
🌻امیددارم آنجهیدنها و خزیدنها و به حُرمت آن
خطبه غدیر
#قسمت_سوم
🔰فراز《۱》
✨ ألحَمدُ للّهِ الّذي عَلا في تَوَحُّدِهِ و دَنا في تَفَرُّدِهِ و جَلَّ في سُلطانِهِ و عَظُمَ في أركانِهِ و أحاطَ بِكُلِّ شَيءٍ عِلماً و هو في مَكانِهِ و قَهَرَ جَميعَ خَلقِ بِقُدرَتِهِ و بُرهانِهِ ، حَميداً لَم يَزَل ، مَحموداً لايَزال و مَجيداً لايَزولُ و مُبدئاً و مُعيداً و كُلُّ أمرٍ إلَيهِ يَعودُ ؛ بارِئُ المَسموكاتِ و داحِي المَدحُوّاتِ و جَبّارُ الأرَضينَ و السَّماواتِ ، قُدّوسٌ سُبّوحٌ رَبُّ المَلائِكَةِ و الرّوحِ ، مُتَفَضِّلُ عَلي جَميعِ مَن بَرَأهُ ، مُتَطَّوِّلُ عَلي جَميعِ مَن أنشَأهُ ، يَلحَظُ كُلَّ عَينٍ و العُيونُ لاتَراهُ.
حمد و ستایش پروردگاری را که در عظمت یکتا ودر وحدانیت بی همتاست؛سلطنت او با عظمت ودر اداره ی امور خلایق مقتدر وبه همه ی مخلوقات دانا و در همه جا حاضر و ناظر و قدرت او بر همه موجودات غالب است.بزرگی که ازلیست و ستوده ای که زوال ندارد.
آفریننده آسمان ها وگستراننده ی کهکشان ها فرمانروای مطلق زمین و آسمان هاست،منزّه و مقدّس است خداوندی که فرشتگان و روح القدس مخلوقات اویند. افاضه ی فیضش جمیع موجودات را احاطه نموده نعم بی پایانش بر خلایق گسترده شده؛ همه را می بیند و هیچ چشمی جز دیده عقل او را نخواهد دید.
ادامه دارد...
📢مبلغ غدیر باشیم……
خطبه غدیر
#قسمت_سوم
🔰فراز《۱》
✨ ألحَمدُ للّهِ الّذي عَلا في تَوَحُّدِهِ و دَنا في تَفَرُّدِهِ و جَلَّ في سُلطانِهِ و عَظُمَ في أركانِهِ و أحاطَ بِكُلِّ شَيءٍ عِلماً و هو في مَكانِهِ و قَهَرَ جَميعَ خَلقِ بِقُدرَتِهِ و بُرهانِهِ ، حَميداً لَم يَزَل ، مَحموداً لايَزال و مَجيداً لايَزولُ و مُبدئاً و مُعيداً و كُلُّ أمرٍ إلَيهِ يَعودُ ؛ بارِئُ المَسموكاتِ و داحِي المَدحُوّاتِ و جَبّارُ الأرَضينَ و السَّماواتِ ، قُدّوسٌ سُبّوحٌ رَبُّ المَلائِكَةِ و الرّوحِ ، مُتَفَضِّلُ عَلي جَميعِ مَن بَرَأهُ ، مُتَطَّوِّلُ عَلي جَميعِ مَن أنشَأهُ ، يَلحَظُ كُلَّ عَينٍ و العُيونُ لاتَراهُ.
حمد و ستایش پروردگاری را که در عظمت یکتا ودر وحدانیت بی همتاست؛ سلطنت او با عظمت ودر ادارهی امور خلایق مقتدر و به همهی مخلوقات دانا و در همه جا حاضر و ناظر و قدرت او بر همه موجودات غالب است.بزرگی که ازلیست و ستودهای که زوال ندارد.
آفریننده آسمانها وگسترانندهی کهکشانها فرمانروای مطلق زمین و آسمان هاست،منزّه و مقدّس است خداوندی که فرشتگان و روح القدس مخلوقات اویند. افاضهی فیضش جمیع موجودات را احاطه نموده نعم بی پایانش بر خلایق گسترده شده؛ همه را میبیند و هیچ چشمی جز دیده عقل او را نخواهد دید.
ادامه دارد...
📣 مبلغ غدیر باشیم
🗒 #وصیت_نامه آسمانی شهیدحاجقاسم سلیمانی
💖« #قسمت_سوم »
🌴💫🌴💫🌴
🔸 سارُق، چارُقم پر است از امید به "تو و فضل و کرَم تو"
⚜همراه خود دو چشم بسته آورده ام، که ثروت آن در کنار همه ناپاکیها یک ذخیره ارزشمند دارد...!
و آن گوهر اشک بر حسین فاطمه است...گوهر اشک بر اهل بیت است....گوهر اشک دفاع از مظلوم، یتیم..... دفاع از محصورِ مظلوم در چنگ ظالم....
خداوندا!
در دستان من چیزی نیست؛
• نه برای عرضه چیزی دارندو نه قدرت دفاع دارند....•
اما در دستانم چیزی را ذخیره کرده ام که به این ذخیره امید دارم....!!
•||و آن روان بودن پیوسته به سمت تو است||•
وقتی آنها را به سمتت بلند کردم، وقتی آنها را برائت بر زمین و زانو گذاردم، وقتی سلاح را برای دفاع از دینت به دست گرفتم؛ اینها ثروتِ دست من است که امید دارم قبول کرده باشی.
❣خداوندا!
پاهایم سست است.رمق ندارد.😔
جرأت عبور از پلی که از «جهنّم»
عبور میکند،ندارد...
💠من در پل عادی هم پاهایم میلرزد، وای بر من و صراط تو که از مو نازکتر است و از شمشیر بُرنده تر؛ اما یک امیدی به من نوید میدهد که ممکن است نلرزم، ممکن است نجات پیدا کنم.
🌺من با این پاها در حَرَمت پا گذارده ام...
و دورِ خانه ات چرخیده ام...
و در حرم اولیائت در بین الحرمین حسین و عباست آنها را برهنه دواندم...و این پاها را در سنگرهای طولانی، خمیده جمع کردم...!!
🔹و در دفاع از دینت
دویدم، جهیدم، خزیدم، گریستم، خندیدم و خنداندم و گریستم و گریاندم؛ افتادم و بلند شدم. 🥀
🌻امیددارم آنجهیدنها و خزیدنها و به حُرمت آن حریم ها، آنها را ببخشی.
خـــ❤️ــــداوندا، « سر من، عقل من، لب من، شامّه من، گوش من، قلب من، همه اعضا و جوارحم در همین امید به سر میبرند...
#مکتب_حاج_قاسم
#سردار_دلها
38.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ مستند تاریخی هر شب ساعت ۲۳
🎥 #مستند_بهنامخلق | روایتی متفاوت از سازمان تروریستی منافقین
🔻ناگفته هایی از ترور منافقین! منافقین سراغ چه کسانی میروند؟
🔹 فریب خوردگان چون روحانیت واقعی را نمیشناختند و احساس نیاز به یک تشکیلات میکردند، جذب سازمان مجاهدین خلق شدند.
#قسمت_سوم (بخش دوم)
https://eitaa.com/anjomaneravian