هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
آیت الله حق شناس (ره):
@jannatolmahdi313
🔶 تمام جهات فقر تو را ما جبران می کنیم
🔷 در همان ایام جوانی، روزی مقابل مزار میرزای قمی در مسجد حاج شیخ علی به خدا گفتم: "ای پروردگار عزیز! من از تو پول و نان نمی خواهم، من فقر علمی دارم! آیا می شود حاجت من برآورده شود؟" بعد به منزل رفتم. وضو گرفتم، دعا کردم و با همین فکر و نیت خوابیدم که ناگهان دیدم در باز شد و آقا (امام زمان) تشریف آوردند و گفتند:
@jannatolmahdi313
"یا ابن آدم تفرغ لعبادتی املا صدرک غنی و اسد فقرک"؛
‼️ای پسر آدم! اگر در مقام عبودیت و بندگی کوشا باشی، تمام جهات فقر تو را ما جبران می کنیم؛ فقر علمی، مادی، مالی، بدنی، همه چیز!
بعد به من فرمود: "فهمیدی؟" گفتم: "بله"
ایشان فرمود: "دیگر انتظار چیز دیگری را نداشته باش!" پس اگر دیدی اینجا معطل مانده ای، بدان برای آن است که آنجا را کم گذاشته ای.
#کتاب مواعظ جلد 2
@jannatolmahdi313
🔷🔷🔷🔶🔶🔷🔷🔷🔶🔷🔷🔷
هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
آیت الله حق شناس (ره):
🔶 تمام جهات فقر تو را ما جبران می کنیم
🔷 در همان ایام جوانی، روزی مقابل مزار میرزای قمی در مسجد حاج شیخ علی به خدا گفتم: "ای پروردگار عزیز! من از تو پول و نان نمی خواهم، من فقر علمی دارم! آیا می شود حاجت من برآورده شود؟" بعد به منزل رفتم. وضو گرفتم، دعا کردم و با همین فکر و نیت خوابیدم که ناگهان دیدم در باز شد و آقا (امام زمان) تشریف آوردند و گفتند:
@jannatolmahdi313
"یا ابن آدم تفرغ لعبادتی املا صدرک غنی و اسد فقرک"؛
ای پسر آدم! اگر در مقام عبودیت و بندگی کوشا باشی، تمام جهات فقر تو را ما جبران می کنیم؛ فقر علمی، مادی، مالی، بدنی، همه چیز!
بعد به من فرمود: "فهمیدی؟" گفتم: "بله"
ایشان فرمود: "دیگر انتظار چیز دیگری را نداشته باش!" پس اگر دیدی اینجا معطل مانده ای، بدان برای آن است که آنجا را کم گذاشته ای.
#کتاب مواعظ جلد 2
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم🌸
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
💠کانال جنت المهدی۳۱۳👇••🇮🇷••
══🌸🌸🌸═════ ✾ ✾ ✾
@jannatolmahdi313
══🌸🌸🌸═════ ✾ ✾ ✾
🔷🔷🔷🔶🔶🔷🔷🔷🔶🔷🔷🔷
هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
کتابخوانی در منظر آقا.mp3
2.26M
💢 مقام معظم رهبری
#مطالعه #کتاب #هفته_کتابخوانی
#کانال_علمی_فرهنگی_مذهبی_سیاسی #اجتماعی_جنت_المهدی۳۱۳👇••🇮🇷••
تشریف بیاورید.
─═༅𖣔🌺یامهدی🌺𖣔༅═─
@jannatolmahdi313
─═༅𖣔🌺یامهدی🌺𖣔༅═─
🟢#داستان
🌺 یه بانوی نمونه
✅ همسر مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله آنچنان به صفات ارزشمند اخلاقی آراسته بود که باعث شده بود آن عالم بزرگوار از شدت علاقه ای که به او داشت تا چندین سال بعد از فوت او هر روز سر مزارش برود.
🔸 خود مرحوم علامه در باره همسرشان فرموده اند : «در طول زندگی ما هیچگاه نشد خانم کاری بکند که من حداقل در دلم بگویم ای کاش این کار را نمیکرد،
یا کاری را ترک کند که من بگویم ای کاش این عمل را انجام داده بود.
هیچگاه به من نگفت چرا فلان عمل را انجام دادی یا چرا ترک کردی ...
من این همه محبت و صفا را چگونه میتوانم فراموش کنم؟
🌷 همسر شهید مطهری : «تا چند سال، هر وقت به منزل علامه میرفتم، به خاطر دوستی که من با خانم ایشان داشتم، من را که میدیدند یاد همسرشان میافتادند و با صدای بلند گریه میکردند.»
🔸این محبت باعث شده بود علامه به یکی از شاگردانشان پولی دهند تا به دست کسی برساند و او شبهای جمعه به نیابت از قمرالسادات، حرم حضرت معصومه(س) را زیارت کند.
🔸علامه در پاسخ نامه تسلیت یکی از شاگردانش نوشت: «با رفتن او برای همیشه خط بطلان بر زندگانی خوش و آرامی که داشتیم کشیده شد.»
🔸فرزند علامه از قول پدرش گفته : همسرم بود كه مرا به اينجا رسانيد، او شريك من در كارهاي علمي بوده و هر چه #كتاب نوشته ام نصفش مال اين خانم است....
#خواندنی
@anjomaneravian
#گزیدههای_کتب
🍂 شناسایی
┄═❁❁═┄
شهید مرتضی بشارتی یکی از دوستان خاص حسین بود. از فرمانده اش حسین عالی کم حرف میزد، اما یکبار با اصرار ما گفت: «با حسین رفتیم شناسایی؛ و در منطقه ای محفوظ سنگر گرفتیم.
وقت نماز شد. حسین نمازش را با صوتی حزین و دلی شکسته خواند. گویی خدا در مقابلش ایستاده و او را مشاهده میکند.
بعد ایشان رفت برای نگهبانی من هم ایستادم به نماز.
در قنوت از خدا خواستم یقینم را زیاد کند. خیلی دوست داشتم مانند اهل یقین بشوم.»
پس از اتمام نماز دیدم حسین از دور به من نگاه می کند و می خندد! گفتم: «حسین، چی شده!؟»
گفت: «می خواهی یقینت زیاد شود؟!»
با تعجب نگاهش کردم. یعنی از کجا فهمیده بود! گفتم: «بله اما تو از کجا می دانی؟!»
خندید و گفت:«گوش خود را روی زمین بگذار!»
من هم بعد از کمی مکث این کار را کردم.
بدنم از حالتی که پیش آمده بود میلرزید. وصف آن لحظه امکان پذیر نیست!من شنیدم زمین با من سخن می گفت!!.
صدایی که شنیدم هنوز به خاطر دارم.
مرتضی نترس! عالم عبث نیست. کار شما بیهوده نیست. من و تو هر دو مخلوق خدا هستیم. اما در دو لباس و دو شکل متفاوت! سعی کن با رفتار ناپسندت خدا را ناراضی نکنی و....
بدنم می لرزید. اما زمین مدام برایم حرف میزد. حسین لبخندی زد و گفت: «یقینت زیاد شد؟!» من میدانستم انسان میتواند به خدا خیلی نزدیک شود اما نه تا این حد. اگر با گوش خودم نمی شنیدم محال بود این کار او را باور کنم.
آن روز ما چیزهای زیادی شنیدیم از حسین چیزهای عجیب تری هم دیدیم که قابل بیان نیست. شبیه این ماجرا برای برادر اعتمادی هم رخ داده بود که بعد از شهادت حسین برایمان تعریف کرد.🍂
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کتاب
#شناسایی
https://eitaa.com/anjomaneravian