#فتح_جاسوسان ۲
قبل از اینکه به آخرین مأموریت برویم، همراه بچه ها رفتیم مشهد. مشخص بود که یه سری از بچه ها زیارتشون فرق میکنه!
شهدا را در آخرین زیارتها میشد تشخیص داد! مثلا، سید محمود موسوي و چند نفر دیگه از شهدا میگفتند: فقط از آقا شهادت خواستیم.
به گردان آماده باش دادند. قرار شد نیروها برای آخرین مأموریت تقسیم بندی شوند. به ما گفتند حدود بيست نفر میخواهیم به صورت داوطلب که در یک ماموریت ویژه شرکت کنند.
در واقع براي این مأموریت یک گروه پیشمرگ میخواستند که به عنوان خط شکن جلوتر از همه به همراه جعفر خان حرکت کنند و بالا بروند.
نکته ي قابل توجه اینکه ارتفاع جاسوسان، که محل اصلی عملیات بود، پر بود از تله های انفجاری، کمین، سنگرهای کمین و...
اولین کسی که آمد و ثبت نام کرد محمد غفاری بود. بعد شهید رضایی، شهید بریهی، شهید بابايی زاده، صفری تبار و بقیه ی بچه ها..
بچه ها آنقدر آماده ی شهادت بودند که خیلی بیشتر از بيست نفر داوطلب شدند!
شرایط خیلی سخت بود. در گرمای شدید تابستان هر روز صبح می رفتیم پیاده روی و تمرینات داشتیم تا برای روز مشخص شده آماده باشیم.
حال و هوای بچه ها در آن زمان خیلی تغییر کرده بود. خیلی ها وصیتنامه
می نوشتند؛ چون می دانستند شهید خواهند شد...
روز جمعه 11 شهریور نماز عید فطر را خواندیم. آماده ی حرکت به سوی منطقه ي عملياتي شدیم. واحدهای مختلف سپاه که بیشتر آنها زرهی و توپخانه بودند ،در این منطقه مستقر شده بودند.
تک تیراندازهای دشمن در بهترین شرایط مستقر بودند و حرکت هر جنبنده ای را زیر نظر داشتند.
یوسف فدایی نژاد مورد هدف عوامل ضدانقلاب حاضر در منطقه قرار گرفت. او همه گونه تجهیزات دفاعي بسته بود اما صورتش مورد اصابت قرار گرفت.
روز بعد بچه ها آخرین دستورات را گرفتند و با رعایت کامل موازین امنیتی
راهی منطقه ي عملیاتی شدند.
ما در سنگرهای پراکنده در پایین ارتفاع مستقر شدیم.
غروب 12 شهریور غروب دلگیری داشت. بچه ها منتظر دستور حرکت بودند.
سکوت در منطقه حاکم بود.
دو شب بود که بچه ها منتظر حمله بودند. همه آماده و قبراق منتظر دستور بودیم. كم كم لحظه ي موعود فرارسيد. بچه ها با هم شوخي ميكردند. بيشتر از همه شهيد بريهي سربه سر بقيه ميگذاشت.
آتش دشمن شروع شد! به صورت انفرادی پخش شدیم. هر کس تو حال خودش بود. حال عجیبی بین بچه ها حاکم بود. مخصوصاً
بچه هایی که در تیم هجوم بودند.
همه روحیه ي خیلی خوبی داشتند. حتی برخی از بچه ها برای اومدن جلو
التماس میکردند. زیاد به مأموریتهای خطرناک رفته بودیم اما این دفعه واقعاً
فضا عجیب بود. شهادت یوسف فدایی نژاد و خوابی که جعفر خان دیده بود شرایط را اینگونه کرد.
#جاسوسان
#شهدا_غرب
#کوموله #دموکرات
#شهدا_عرصه_امنیت🌹
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani