📖 #درمحضرقرآن
🍒 #آثار_نماز (دفع شیطان و نفس)
🔮 #شیطان و هوای نفس محاصره ات کرده اند!
بساط #گناه و معصیت مهیاست!
💔ولی ته دلت میلرزد که فردای #قبر و #قیامت، با آتش این گناه چه خاکی به سر کنی؟!
#خدا اینجاها برایت راه دررو طراحی کرده است از سر مهربانی؛↘️
🍃«إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّه...»📖[آل عمران/135]
🛡این شیطان و هوای نفس، به ذکر خدا و #نماز حساسیت شدید دارند و با همان تکبیر اول، فراری میشوند!
پس تا کار دستت نداده اند، وضو بگیر و پناهنده شو به قلعه و پناهگاه نماز و ذکر خدا، خودت را از مهلکه معصیت، نجات بده؛✅
📮نشر دهید، رسانه قرآن و عترت باشید 📡
👇👇🇯🇴🇮🇳 👇👇
@KASHKOOLMANAVI
🌸امام خامنهای:
💠همهی بیماریهای مهلک و خطرناک، یعنی:
منیتها، کبرها، حسدها، تعدیها، خیانتها، لاابالیگریها در ماه رمضان فرصت علاج پیدا میکنند، قابل درمان میشوند.
@ham_safare_ba_shohada
💥شهیدی که زندگی و تحصیل در تگزاس آمریکا را به عشق اسلام و انقلاب رها کرد و به ایران برگشت...
☘ فرازی از وصیتنامه:
در اسلام تماشاچی نداریم. همه مسلمانان باید به هرنحوی در صحنه نبرد بین حـق و باطل شرکت کنند وگرنه خود نیز باطلند...
#شهیداحسان_قاسمیه🌹
فرماندهگردان امیرالمومنین لشکر۲۷محمـدرســولالله
🌺یاد شهدا با صلوات🌺
@ham_safare_ba_shohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حجت الاسلام قرائتی و فضیلت شبهای قدر
⬇️⬇️⬇️⬇️
⚘⚘⚘⚘⚘حجاب یعنی ⚘⚘⚘⚘
🌼بی نیازم از هر نگاهی جز نگاه خدا🌼
🌹تاج بندگی من 🌹
🌼اعتماد به نفس 🌼
🧕🌸 @atreeman 🌸🧕
🍃امیرالمؤمنین علیه السلام
🔺چون دیدی خداوند سبحان،با وجود آنکه گناه میکنی پیاپی به تو نعمت می دهد.این برای غافلگیر کردن و به دام انداختن توست.
📙میزان الحکمه،ج۲،ص۵۴
#حدیث
https://eitaa.com/Alimaddi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استاد_رائفی_پور
🌹مقام حضرت علی علیه السلام از زبان خود حضرت...
@imamzaman_aj
❤️کانال شناخت امام زمان عج❤️
•┈┈••✾•🌺•✾••┈┈•
#شهیدمصطفیچمران می نویسد:
"ای خدای بزرگ،ای آن که علی را آفریدی
وبا آفرینش او خلقت خود را تمام کردی
من کمال تو را درعلـــــی می بینم و علی را شاهد وجود تو می شمرم.
ممکن نیست که هر مخلوقی به این عظمت و کمال وجود داشته باشد و کمال مطلق که خداست انکار شود!
آن چه مرا به علی نزدیک کرد،عشق و ایمان او و دریای غم و درد او بود.در کودکی از شجاعتش لذّت می بردم و او را حماسه تهوّر و جنگ و فداکاری می شمردم.
روزگاری از علمش و سخنوریش و رهبریش و زهد و تقوایش محظوظ می شدم و او را ستاره درخشان عالم خلقت می دانستم!
امّا امروز تنهایی علی مرا جذب کرده است، صدای ناله او را در دل شب میان نخلستان های فرات می شنوم، مردی عظیم که محبوب خداست از همه جا و همه کس گریخته و یکّه و تنها با خدای خود راز و نیاز می کند،
اشک می ریزد تا در دریای غم و درد کمی آرامش بیابد،صیحه می زند تا از فشار سینۀ پر نور خود بکاهد!
ای خدای بزرگ،تو را شکر می کنم که علی را آفریدی تا در عشق و درد و تنهایی مظهری خدایی باشد و دردمندان دلسوخته در عالم تنهایی به او بیندیشند و از تصوّر چنین محبوبی خدایی آرامش بیابند.
🍃در آتش عشق، در طوفان درد، در کویر تنهایی، فقط علی است که می تواند دست بر قلب ما بگذارد و با ما همدردی کند.
عشق ما را بفهمد،
درد ما را لمس کند و تنهایی ما را بفهمد!🍃
روحشباامیرالمومنینمحشورباد🌸
@khoodneviss
وقتی مناجات تنهایی علی را از قلم شهید چمران میخوانم خوب میفهمم❤️ علی❤️ در کویر شریعتی وجود مصطفی چمران را لرزاند.
مثل من !
شاید هم مثل تو ...
هرچه از علی علیه السلام بگویم باز هم کم است. کم 😓
وعین اول حرف عشق است همان جا که نام تو آغاز میشود.
علی... علی ... علی ... ❤️
💎علی علیه السلام 💎
#هیام
🔺خاطره شهدا _ شهید برونسی
🔸«طرف با یک موتور گازی آمد جلوی در مسجد. سلام کرد. جوابش را با بیاعتنایی دادم. دستانش روغنی بود و سیاه. خواست موتور را همان جلو ببندد به یک ستون، نگذاشتم.
گفتم: اینجا نمیشه ببندی عمو. با نگرانی ساعتم را نگاه کردم. دوباره خیره شدم به سر کوچه. سه، چهار دقیقه گذشت و باز هم خبری نشد. پیش خودم گفتم:
مردم رو دیگه بیشتر از این نمیشه نگه داشت؛ خوبه برم به مسئول پایگاه بگم تا یک فکری بکنیم. یک دفعه دیدم بلندگوی مسجد روشن شد و جمعیت صلوات فرستادند! مجری گفت: نمازگزاران عزیز در خدمت فرمانده بزرگ جنگ حاج عبدالحسین برونسی هستیم که به خاطر خرابی موتورشان کمی با تأخیر رسیدهاند...»
#عند_ربهم_یرزقون
✅ به افسران بپیوندید:
@Afsaran_ir
شیخ حسین انصاریان در مراسم احیا حرف خوبی زد
گفت خدایا به محرومیت در رمضونت صبر کردیم این تنبیه بزرگی بود
دیگه با محرومیت به محرمت نمیتونیم صبر کنیم مارو با حسینت تنبیه نکن
این حرفش خیلی درد داشت
🍀خدایا ما نمیتونیم از حسین جدا بشیم
هرکاری با ما میکنی عیبی نداره هر بلائی سرمون میاری مختاری 🍀خدایا حسین و محرم حسینت رو از ما نگیر مارو از امام حسین علیه السلام جدا نکن🙏🙏الهی آمین 🏴🏴🏴🏴🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تفاوت ما با رژیم سابق چیست؟
در رژیم گذشته هرکس دنبال شهوات و ثروت اندوزی میرفت پای خودش مینوشتند اما الان به اشتباه پای اسلام نوشته میشود...
جناب آقای مسئولی که رفتی نشستی تو کاخ برای رضای خدا،چه تفاوتی بین تو و شاه ملعون است؟
@BisimchiMedia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌 نهایت عدالت آمریکایی...
وقتی دستگاه صابون را هم، طوری تنظیم میکنند که برای سیاه پوستان کار نکند‼️‼️
✍اینا که یه ذره صابون رو از نژادهای دیگه دریغ میکنند، بنظرتون برای ایران بدون طمع، دل میسوزونن؟؟
غربگداها چشمشونو باز کنند.
آمریکا از ما دوستی و آشتی و تعامل نمیخواد، بردگی میخواد...
👌 این تمدن جز وحشی گری و حیوانیت چیزی نداره
#غرب_بدون_روتوش
@ham_safare_ba_shohada
◇ سنگینی حق الناس با الغوث الغوث گفتن
و قرآن به سر گرفتن پاک نمیشه ... ◇
ای که هر دم، دَم ز حیدر میزنید
بر یتیمان علی سر میزنید؟!
🔰 @loghman_bashim
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بی علی اصل
عبادت باطل است
بی علی هر کس
بمیرد جاهل است
بی علی تقوا
گلی بی رنگ و بوست
بندگی همچون
نماز بی وضوست
http://eitaa.com/joinchat/3683975181Cd7403b6b80
💠اتفاقی جالب در تفحص یک شهید...
🔹می گفت:اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران.علیرغم مخالفت شدید خانواده و بخاطر عشقم به شهداء حجره پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر۲۷ محمد رسول الله (ص)راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم.
یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان... بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم.
یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم. سفره ساده ای پهن می شد اما دلمان،از یاد خدا شاد بود و زندگیمان،با عطر شهدا عطرآگین.تا اینکه...
🔹تلفن زنگ خورد وخبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد.آشوبی در دلم پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم. نمی خواستم شرمنده اقوامم شوم.با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم.
🔹 بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان وپلاک شهیدی نمایان شد. شهیدسیدمرتضیدادگر...🌷
فرزند سید حسین اعزامی از ساری...
گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من....
🔹استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده شهید،به بنیاد شهید تحویل دهم.
🔹قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد،دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند.با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم.
🔹"این رسمش نیست با معرفت ها...ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم....راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده خانواده مان شویم. گفتم و گریه کردم.
🔹دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم: «شهدا! ببخشید... بی ادبی و جسارتم را ببخشید...»
🔹وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم.هرچه فکرکردم،یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام.با خودم گفتم هرکه بوده به موقع پول را پس آورده،لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم.به قصابی رفتم.خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم:
🔹بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.به میوه فروشی رفتم،به همه مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سرزدم،جواب همان بود.بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است.گیج گیج بودم.خرید کردم و به خانه برگشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟
🔹وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته با چشمان گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد.
🔹جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم.اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
🔹همسرم هق هق کنان پاسخ داد:خودش بود. بخدا خودش بود.کسی که امروز خودش را پسر عمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود.
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم.مثل دیوانه ها شده بودم.عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم. می پرسیدم:آیا این عکس، عکس همان فردی است که امروز...؟
🔹نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم.مثل دیوانه هاشده بودم.به کارت شناسایی نگاه کردم،
🔹شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین.. اعزامی از ساری..
وسط بازار ازحال رفتم.
🔹ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون🌹
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 عاقبت شوخی با نامحرم👇
یکی از علماء مشهد مقدس فرمود: روزی در محضر آیت الله حاج سید یونس اردبیلی، بودم، جوانی وارد شد و گفت: مادرم را دو روز پیش دفن کردم، هنگام دفن، کیف کوچکی که مقداری اسناد و چک و پول در آن بوده میان قبر افتاده است، آیا اجازه می فرمایید نبش قبر نموده و مدارک را بردارم؟ ایشان فرمود: همان قسمت از قبر که می دانید مدارک در آنجاست شکافید و مدارک را بردارید. پس از چند روز آن جوان را دوباره در منزل آن بزرگوار دیدم، آقا از ایشان سؤال فرمود: آیا کارتان را انجام دادید و به نتیجه رسیدید؟ جوان مضطرب و غمناک بود و پس از اصرار گفت: وقتی من قبر را نبش کردم مار سیاه باریک دور گردن مادرم حلقه زده بود و دهانش را در دهان مادرم فرو برده، مرتب او را نیش می زد، چنان منظره وحشتناک بود که من وحشت کردم و قبر را پوشاندم!
آقا از آن جوان سؤال کرد، آیا مادرت کار زشتی در دوران زندگیش انجام می داد؟ جوان گفت: من چیزی به خاطر ندارم، فقط او در ارتباط با نامحرم بی پروا بود، پوشش و حجاب را رعایت نمی کرد و از صحبت شوخی و خنده با نامحرم باکی نداشت و چون پدرم از رفتار او ناراحت بود او را نفرین می کرد؛ آری! این کیفر و مجازات قبر و برزخ زن بدحجاب است که با ناز و عشوه و تبسم ملیح و شوخی و خنده با نامحرم راه را برای انحراف نامه و ناهنجاری اجتماع فراهم می کند! در کتاب سه دقیقه در قیامت در تجربه نزدیک به مرگ گفته شده«اگر علاقمند باشی وبرای شما شهادت نوشته شده باشند هر نگاه حرامی که شما داشته باشید شش ماه شهادت شما را به عقب می اندازد.»
🍒 @tebsonati230
🌷🌷سه دقیقه در قیامت🌷🌷
💎 گره گشایی 💎
بیشتر مردم از کنار موضوع مهم حل مشکلات مردم به سادگی عبور می کنند. اگر انسان بتواند حتی قدم کوچک در حل گرفتاری بندگان خدا بر دارد اثر ان در این جهان ودر ان سوی هستی به طور کامل خواهد دید. در بررسی اعمال خود مواردی را دیدم که برایم بسیار عجیب بود. مثلا شخصی از من ادرس می خواست .من اورا کامل را هنمایی کردم.اوهم دعا کرد ورفت.🤲 من نتیجه دعای اورا به خوبی در نامه عملم✉️ مشاهده کردم❗
یا این که وقتی کاری برای رضای خدا وحل مشکل مردم انجام میدادم اثر ان در زندگی روز مره ام مشاهده می شد.اینکه ما در طی روز حوادثی را از سر می گذرانیم ومی گوییم خوب شد این طور نشد. یا می گوییم : خدا را شکر🙏 که از این بدتر نشد٬ به خاطر دعای خیر افراد است که مشکلی از ان ها برطرف کردیم.
من هر روز برای رسیدن به محل کار ٬مسیری را در اتوبان طی می کنم. همیشه اگر ببینم کسی منتظر است٬حتما او را سوار می کنم.یک روز هوا بارانی🌧 بود پیرزنی با یک ساک پر از وسایل زیر باران🌧️ مانده بود . با اینکه خطرناک بود اما ایستادم واو را سوار کردم. ساک وسایل او گلی شده وصندلی را کثیف کرد٬ اما چیزی نگفتم پیرزن تا به مقصد برسدمرتب برای اموات من دعا کرد و🌸 صلوات🌸 فرستاد. بعد هم که خواست کرایه بدهد که نگرفتم وگفتم:هر چه می خواهی بدهی برای اموات ما 🌸 صلوات 🌸بفرست. من در ان سوی هستی ٬بستگان اموات خودم را دیدم.ان ها از من به خاطر دعاهای ان پیرزن و صلوات هایی که برایشان فرستاد حسابی تشکر کردند🙏 این را هم بگویم که 🌸صلوات🌸 واقعا ذکر ودعای معجزه گری است. ان قدر خیرات وبرکات در این دعا نهفته است که تااز این جهان خارج نشویم قادر به در کش نیستیم.
🌷پیامبر اکرم (ص )🌷فرمودند:گره گشایی از کار مؤمن از هفتاد بار حج خانه خداوند🕋 بالاتر است.ثمرات این گره گشایی انجا بسیار ملموس است....📚برگرفته از کتاب سه دقیقه در قیامت انتشارات شهید ابراهیم هادی
🌷🌷سه دقیقه در قیامت 🌷🌷
💎 گره گشایی 💎
🌷پیامبر اکرم فرمودند: گره گشایی از کار مومن از هفتاد بار حج خانه خدا 🕋 بالاتر است.ثمرات این گره گشایی انحا بسیار ملموس است.بیشتر این ثمرات در زندگی دنیایی اتفاق می افتد.
یادم می اید در دوران دبیرستان بیشتر شب ها در مسحد وبسیج بودم جلسات قران وهیئت که تمام می شد٬در واحد بسیج بودم وحتی برخی شب ها تا صبخ می ماندم وصبح به مدرسه می رفتم.
یک نوجوان دبیرستانی🌝 در بسیج ثبت نام کرد. او چهره ای بسیار زیبا داشت وبسیار پسر ساده ای بود.
یک شب🌒پس از اتمام فعالیت بسیج ساعتم را نگاه کردم .یک ساعت به اذان صبح بود .بقیه دوستان به منزل رفتند.من هم به اتاق دار القران بسیج رفتم ومشغول نماز شب شدم .همان نوجوان🌝 وارد اتاق شدوسریع در کنارم نشست!
وقتی نمازم تمام شد با تعجب گفتم :چیزی شده ؟
با رنگ پریده گفت : هیچی ٬شما الان چه نمازی می خوانی ؟گفتم :نماز شب. قبل ازاذان صبح مستحب است که این نماز را بخوانیم.خیلی ثواب دارد.گفت:به من یاد می دی؟
به او یاد دادم ودر کنارم مشغول نماز شد.اما می دانستم او از چیزی ترسیده ونگران است.بعداز نماز صبح با هم از مسجد بیرون امدیم.
گفتم:اگه مشکلی برات پیش امده بگو٬من مثل برادرت هستم.گفت:روبه روی مسجد یک جوان هرزه منتظر من بود. او با تهدید می خواست من را به خانه اش ببرد.حتی تا نیمه شب منتظرم مانده بود.من فرار کردم پیش شما امدم.
روز بعد یک برخورد جدی با ا ن جوان کردم وحسابی او را تهدید کردم. ان جوان هرزه دبگر سمت بچه های مسجد نیامد.این نوجوان با ما رفیق وهم مسجدی شد.البته خیلی برای هدایت اووقت گذاشتم.خدا راشکر الان هم از جوانان مؤمن محل ماست.🙏
مدتی بعد دوستان من که به دنبال استخدام در سپاه بودند شش ماه یابیشتر در گیر مسائل گزینش شدند.اما کل زمان پیگیری استخدام بنده یک هفته بیشتر طول نکشید.تمام رفقای فکر می کردند که من پارتی داشتم اما.....انجا به من گفتند:زحمتی که برای رضای خدا برای ان نوجوان کشیدی باعث شد که در کار استخدام کمتر اذیت شوی وکار شما زودتر هماهنگ شود.پاداش اخرت اش در نامه عمل✉️ شما محفوظ است.📚برگرفته از کتاب سه دقیقه در قیامت انتشارات شهید ابراهیم هادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️ #دم_افطار ، میخوام یک #حال_خوب هدیه بدم❤️
#اذان_صبح_در_مسجد_کوفه
برای همهی شیعیان امیرالمؤمنین مخصوصا مردم مظلوم یمن دعا کنیم..... 🙏
@imamzaman_aj
❤️کانال شناخت امام زمان عج❤️
آیت الله بهجت(ره):
"ڪینه ها را از دل بیرون ڪنید
همدیگر را حلال ڪنید
و یڪدیگر را ببخشید
تا خداوند هم شما را ببخشد"
بیایید در آخرین روز
ایام قدر هر ڪسی را ڪہ بہ ما
بدے ڪرده، ببخشیم.
🏴 فزت و رب الکعبه
◾ سپهبد قاسم سلیمانی: وقتی شمشیر بر فرق مبارک امیرالمومنین فرود آمد، این جمله را فرمود: فزت و ربّ الکعبه. به خدای کعبه رستگار شدم. این رستگاری دو وجه دارد: یکی آسودگی از نامردمان، یکی رسیدن به آن جایگاه بزرگی که امیرالمؤمنین در عطش آن به سر میبرد.
📸 تصویر: حضور در حرم مطهر حضرت امیرالمومنین، علی علیهالسلام
✅به سپاه قدس بپیوندید👇
http://eitaa.com/joinchat/3631218690Ca928153b05
🔴 پیکر بی سر شهید مدافع حرم حاج اصغر پاشاپور روز یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ماه ساعت ۱۰ صبح، از بیت شهید تا حرم حضرت عبدالعظیم (ع) به سمت قطعه ۴۰ گلزار شهدای بهشت زهرا (س) تشییع خواهد شد.
✅به سپاه قدس بپیوندید👇
https://telegram.me/joinchat/AAAAAFLAchpnZvV8HQl0M
#داستان_راستان
#داستان5
💚عقيل، مهمان علي💚
عقيل در زمان خلافت برادرش اميرالمؤمنين علي عليه السلام به عنوان مهمان به خانه آن حضرت در کوفه وارد شد. علي به فرزند مهتر خويش، حسن بن علي، اشاره کرد که جامهاي به عمويت هديه کن. امام حسن يک پيراهن و يک ردا از مال شخصي خود به عموي خويش عقيل تعارف و اهداء کرد. شب فرا رسيد و هوا گرم بود. علي و عقيل روي بام دارالاماره نشسته مشغول گفتگو بودند. موقع صرف شام رسيد. عقيل که خود را مهمان دربار خلافت ميديد طبعاً انتظار سفره رنگيني داشت، ولي برخلاف انتظار وي سفره بسيار ساده و فقيرانهاي آورده شد. با کمال تعجب پرسيد:«غذا هرچه هست همين است؟».
علي: «مگر اين نعمت خدا نيست؟ من که خدا را براين نعمتها بسيار شکر ميکنم و سپاس ميگويم.».
عقيل: «پس بايد حاجت خويش را زودتر بگويم و مرخص شوم. من مقروضم و زير بار قرض ماندهام، دستور فرما هرچه زودتر قرض مرا ادا کنند و هر مقدار ميخواهي به برادرت کمک کني بکن، تا زحمت را کم کرده به خانه خويش برگردم.».
- چقدر مقروضي؟.
- صدهزار درهم.
- اوه، صدهزار درهم! چقدر زياد! متأسفم برادرجان که اين قدر ندارم که قرضهاي تو را بدهم، ولي صبر کن موقع پرداخت حقوق برسد، از سهم شخصي خودم برميدارم و به تو ميدهم و شرط مواسات و برادري را بجا خواهم آورد. اگر نه اين بود که عائله خودم خرج دارند، تمام سهم خودم را به تو ميدادم و چيزي براي خود نميگذاشتم.
- چي؟! صبر کنم تا وقت پرداخت حقوق برسد؟
بيت المال و خزانه کشور در دست تو است و به من ميگويي صبر کن تا موقع پرداخت سهميهها برسد و از سهم خودم به تو بدهم! تو هر اندازه بخواهي ميتواني از خزانه و بيت المال برداري، چرا مرا به رسيدن موقع پرداخت حقوق حواله ميکني؟! بعلاوه مگر تمام حقوق تو از بيت المال چقدر است؟ فرضا تمام حقوق خودت را به من بدهي چه دردي از من دوا ميکند؟.
- من از پيشنهاد تو تعجب ميکنم. خزانه دولت پول دارد يا ندارد، چه ربطي به من و تو دارد؟! من و تو هم هر کدام فردي هستيم مثل ساير افراد مسلمين. راست است که تو برادر مني و من بايد تا حدود امکان از مال خودم به تو کمک و مساعدت کنم، اما از مال خودم نه از بيت المال مسلمين.
مباحثه ادامه داشت و عقيل با زبانهاي مختلف اصرار و سماجت ميکرد که «اجازه بده از بيت المال پول کافي به من بدهند، تا من دنبال کار خود بروم.».
آنجا که نشسته بودند به بازار کوفه مشرف بود. صندوقهاي پول تجار و بازاريها از آنجا ديده ميشد. در اين بين که عقيل اصرار و سماجت ميکرد، علي به عقيل فرمود: «اگر باز هم اصرار داري و سخن مرا نميپذيري، پيشنهادي به تو ميکنم، اگر عمل کني ميتواني تمام دين خويش را بپردازي و بيش از آن هم داشته باشي.».
- چه کار کنم؟.
- در اين پايين صندوقهايي است. همينکه خلوت شد و کسي در بازار نماند، از اينجا برو پايين و اين صندوقها را بشکن و هرچه دلت ميخواهد بردار!.
- صندوقها مال کيست؟.
- مال اين مردم کسبه است، اموال نقدينه خود را در آنجا ميريزند.
- عجب! به من پيشنهاد ميکني که صندوق مردم را بشکنم و مال مردم بيچارهاي که به هزار زحمت به دست آورده و در اين صندوقها ريخته و به خدا توکل کرده و رفتهاند بردارم و بروم؟.
- پس تو چطور به من پيشنهاد ميکني که صندوق بيت المال مسلمين را براي تو باز کنم؟ مگر اين مال متعلق به کيست؟ اين هم متعلق به مردمي است که خود راحت و بيخيال در خانههاي خويش خفتهاند. اکنون پيشنهاد ديگري ميکنم، اگر ميل داري اين پيشنهاد را بپذير.
- ديگر چه پيشنهادي؟.
- اگر حاضري شمشير خويش را بردار، من نيز شمشير خود را برميدارم، در اين نزديکي کوفه شهر قديم «حيره» است، در آنجا بازرگانان عمده و ثروتمندان بزرگي هستند، شبانه دو نفري ميرويم و بر يکي از آنها شبيخون ميزنيم و ثروت کلاني بلند کرده ميآوريم.
- برادر جان! من براي دزدي نيامدهام که تو اين حرفها را ميزني. من ميگويم از بيت المال و خزانه کشور که دراختيار تو است اجازه بده پولي به من بدهند تا من قروض خود را بدهم.
- اتفاقا اگر مال يک نفر را بدزديم بهتر است از اينکه مال صدها هزار نفر مسلمان يعني مال همه مسلمين را بدزديم. چطور شد که ربودن مال يک نفر با شمشير دزدي است، ولي ربودن مال عموم مردم دزدي نيست؟ تو خيال کردهاي که دزدي فقط منحصر است به اينکه کسي به کسي حمله کند و با زور مال او را از چنگالش بيرون بياورد؟! شنيعترين اقسام دزدي همين است که تو الان به من پيشنهاد ميکني «1»
(1). بحارالانوار، جلد 9، چاپ تبريز، صفحه 613.
@Khoday_khob_ebrahim🥀