شهیدابوطالب عزمي در یک خانواده مذهبی که ازنظر اقتصادی در سطح متوسط جامعه بودندودرشهرستان آستانه اشرفیه بدنیا آمد. وی تحصیلات خودرا تادیپلم در شهر آستانه اشرفیه بپایان رسانید.
او به رسم معمول آن عصر و زمانه دوران قبل ازدوره ابتدایی را در مكتب خانه به یادگرفتن تعالیم قرآنی پرداخت. تحصیلات ابتدایی را درمدرسه آيت الله وحید به همراه برادرکوچکترش محمدحسین که به واسطه یکسال جهشی خواندن همکلاس شده بودندگذراند.او بسیارباعاطفه ومهربان وکمک حال خانواده بودوباوجود سن کمش به هنگام بیماری مادرمدیریت کارهای منزل را برعهده ميگرفت.او فرزنددوم خانواده بودوفرزندقبل وبعداز او نیز پسربودندودوران تحصیلات راهنمایی را نیزدرمدرسه رازی آستانه با موفقیت چشم گیری پشت سرگذاشت و اواخر دوره ی دبیرستان اش همزمان بود بابهبوهه انقلاب،او نیزهمراه خیل عظیم مردم درشکل گیری وتداوم انقلاب سهم خودرا ایفا نمودوهمراه خانواده درنوشتن اعلامیه ونوشتن شعارهای انقلاب و...حضورفعال داشت وهمواره حضورپرشورومداوم در انقلاب داشت وهمچنین بعدازانقلاب نیزابتدا در پاسداری های شبانه محلات نقش بسزایی داشت وبا تشکیل سپاه پاسداران وارداین نهاد انقلابی گردیدو بعنوان مسئول تدارکات سپاه به انجام وظیفه پرداخت و این کاراومنجربه این شد که او دست ازکمک به خانواده بردارد.و او که به عنوان اهرم کمک به پدر در کارمغازه محسوب می شدديگرنمي توانست كمك كند. او تا قبل از ازدواج تمامی حقوق خود راصرف محرومین ومستضعفین می نمودو تنها بعداز ازدواج حقوق گرفت چون اعتقاد داشت که دیگربعداز ازدواج حقوق تنها حق او نیست بلکه حق خانواده هم هست .
#شهید_ابوطالب_عزمی
ابوطالب بسیار در انجام کارها سخت کوش بود و شبها تا دیر وقت کار می کرد. حداقل زمان ورود او به منزل ساعت 2 شب بود چون وی مسئول تدارکات بسیج بود و بسیاري از او قات برا ی گرفتن امکانات ساعت 5 صبح به چالوس می رفت (منطقه سپاه گیلان مازندران مستقر در چالوس بود) وبعد از تهیه وسایل وحمل آن به شهر آستانه تا پاسی از شب به تک تک پایگاههای شهری وروستایی سر کشی می کرد وکمبودهای آنها را تا حد امکان جبران می کرد. با شروع جنگ تحمیلی با وجود عشق و علاقه زیاد او به جبهه بعلت مسئولیت حساس او در تدارکات و نقش موثر توانست چندین بار به مناطق جنگی اعزام شود و در یکی از همین اعزام ها خبر شهادت برادرش محمد حسين را به او می دهند.
#شهید_ابوطالب_عزمی
او در عملیات فتح المبین شرکت داشت لیکن بعد از اتمام مأموریت وبازگشت به آستانه دیگر تمامی سعی او برای اعزام به جبهه بی نتیجه ماندو بعدازشهادت نامه هایی از ایشان به دست ما رسیدکه وی تقاضای اعزام به جبهه را داشت و لیکن باعدم مواففقت مافوق امضاء گردیده بود.تلاش او به خدمت همچنان ادامه داشت. او بی تاب وبی قرار دراعزام به جبهه وعاشقانه به انقلاب وامام ومردم خدمت می کردوخواب وآرامش و استراحت برایش معنایی نداشت به خانواده دوستانی که به جبهه اعزام شده بودندسرکشی می کرد ومایحتاج آنها را تهیه می کردوبه آنها انتقال می دادو ميگفت حال که نمی گذارندبه جبهه بروم لااقل خدمت گذارخانواده بسیجیان باشم.
وی نام فرزنداولش رامحمدحسین گذاشت وگفت نام او را حسین گذاشتم تاادامه دهنده راه عمویش باشد وسرباز امام زمان گردددر سال 65 پس از تلاش فراوان برای اعزام به جبهه وناامید شدن او ازمسئولین شهرستان سه روزمرخصی می گیردو به جبهه می رودو در همان جاکار خود را درست می کندوبه قرارگاه رمضان ميرود وبعدازبرگشت به آستانه مسئولین اینجا را درکارانجام شده قرار می دهد.حتی درزمان مرخصی نیز دست ازکار وکوشش برنمی داردومقداری تجهیزات برای مقرر مي خرد.چرا که در آنجا نیز به سمت مسئول تدارکات منطقه نائل شده بود.او حتی قبل از رفتنش منزل مسکونی تهیه کرده بودکه خانواده خودرابه آنجا انتقال دهد. درتشکیل پایگاه بسیج عراق نقشی فعالي داشت تااینکه وی به همراه نوزده تن درحالیکه مسئولیت حراست جاده ای درحال احداث درمنطقه اشنویه را بعهده داشتندموردحمله وحشیانه و ناجوانمردانه منافقین قرار مي گيرند و به شهادت می رسند .
#شهید_ابوطالب_عزمی
♨️قسمتی از وصیت نامه شهید :
موقعیت هرانسان همچون ظرف آبی است که ممکن است هر آن لبریز شود، چه خوب است زمان و مکان لبریز شدن این ظرف در مکانی پاک و مقدس و در زمانی ملکوتی و عرفانی باشد .
چه خوب است کتاب عمر خود را با معرفت ورق بزنیم .
#شهید_ابوطالب_عزمی
🕹پیام شهید:
من نمی گویم مسئولیم کیست بلکه میگویم مسولیتم چیست ، من برای رفع تکلیف کار نمی کنم بلکه احساس تکلیف میکنم .
#شهید_ابوطالب_عزمی
#شهید_ابوطالب_عزمی
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
#درس_عبرت
یه شب من (همرزم شهید) و ابوطالب جهت سركشی به یكی از ستادهای نواحی رفتیم و در كمال تعجب دیدیم كه چهل بسیجی در داخل ستاد خوابیده اند، بدون اینكه حتی یه نگهبان برای محافظت و پاسداری از ستاد بگذارند ،من خیلی عصبانی شده بودم و میخواستم بیدارشون كنم . ولی ابوطالب مانع اینكار شد و از من خواست كه همه كارها رو به او محّول كنم و او بلافاصله همه چهل جفت كفش رو جمع كرد و داخل ماشین ریخت و از من خواست كه بریم. و ما هم بدون سر وصدا به سپاه برگشتیم. ساعت حدود 9 صبح روز بعد بود كه دو تن از اهالی و بسیجیان ستاد به سپاه مراجعه كردند ، و آن دو نفر هم به محض رسیدن به یكی از مسئولین شروع كردند به اظهار گلایه" كه آقا دیشب ریختند داخل ستاد و تمامی كفشهامون رو بردند... و او كه همچنان میگفت، ابوطالب خطاب به آن دو نفر گفت : نكند آقایون از ما میخوان كه براشون نگهبان بذاریم. اون دو نفر با شنیدن این حرف خجالت كشیدند و سرشون رو پایین انداختند و رفتند.
24.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠روایتگری ذاکر اهل بیت علیهم السلام مهندس حاج سید حسین نبوی از همررزمان شهیدش ابوطالب عزمی و مرتضی گرامی در حرم مطهر حضرت سیّد جلال الدین اشرف علیه السلام آستانه اشرفیه
( سمعی بصری آستان مقدس حضرت سیّد جلال الدین اشرف علیه السلام )
#شهید_ابوطالب_عزمی
#شهید_مرتضی_گرامی
#سید_حسین_نبوی
#در_راه_فتح_قله_ایم
┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•ـ
اینجا گذری بر قدمگاه شهیدان است👇
🕹انجمن راویان دفاع مقدّس آستانه اشرفیه 🕹
🆔 @anjomanraviyanastaneh