#پارت_واقعی_رمان_فوووول_عاشقانه_و...🔞
جیغ کشیدم و با التماس دست های محکمش را جدا کردم اما زور او کجا ومن کجا؟
آخر هم از
دست آویز تمام خانم های باردار استفاده کردم والکی گفتم:
-آخ بچه...
به سرعت رهایم کرد وبا استرس گفت:
-وای حواسم نبود...بهار؟
الکی اخم کردم وآه و ناله کنان به
سمت شیر آب رفتم
-آی..امیر...یه لیوان بده...آخ...
فوری لیوان را به دستم داد
شیر را باز کردم و لیوان را پر از آب سرد...بریزم... نریزم...
ولیوان را رویش پاشیدم وخبیثانه قهقهه زدم آنچنان شوکه شد که پشیمان شدم.
همینطور که آب از سرو رویش میچکید؛تهدید گر گفت:
-یعنی پشیمونت میکنم
وخیز برداشت که منو.....🙈👇
http://eitaa.com/joinchat/900726793C98338a2315
#رمـان_فوق_العاده_عاشقانه_هیجانی🔞♨️⛔️