eitaa logo
استاد حسین انصاریان
18.6هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
3.1هزار ویدیو
39 فایل
🔸موسسه فرهنگی دارالعرفان 🔸مرکز نشر آثار استاد حسین انصاریان ✔️ پاسخگویی به سوالات و شبهات دینی @ansarian_q 📬 انتقادات و پیشنهادات @darolerfan 🌏 سایت www.erfan.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
💠خاطره ای شنیدنی از استاد انصاریان در مورد اولین سال عمامه گذاری و ملبس شدن به لباس روحانیت💠 ✍به دست مرحوم آیت الله حاج شیخ عباس تهرانی استاد به لباس روحانیت ملبس شدم. او اهل عرفان و سلوک بود. ایشان پس از اینکه عمامه به سر من گذاشت، فرمودند: ✍همين الآن به حرم حضرت معصومه عليهاالسلام، دختر موسى بن جعفر عليه السلام برو، زيارت كن، به اين فقره از زيارت كه رسيدى توقف كن و اصرار كن تا حضرت معصومه عليهاالسلام بين شما و خدا براى اين لباس واسطه شود. جمله زيارت اين بود: «فَلا تَسلُب مِنّى مَا أنَا فِيهِ» خدايا! در لباس درس خواندن و طلبگى كه هستم، عنايت خود را از من سلب نكن. 🌐 @ansarian_ir
#خاطرات 💠سردار شهید کریمی فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله در حضور استاد انصاریان💠 ✍استاد انصاریان: داشتم در موضوع توحید سخنرانی می کردم عباس از اول منبر حال عجیبی داشت و دائم گریه می کرد حال او من را منقلب کرد شهید کریمی از نوادر معنوی بود همیشه صدای مناجاتی اش در گوش من است. 🌐 @ansarian_ir
🔎 #خاطرات 💠بیت مرحوم میرزا رحیم حاج شیخ، پدربزرگ استاد و محل ولادت استاد💠 🆔 @ansarian_ir
#خاطرات 💠استاد انصاریان 🔸وقتى كه من مدرسه مى رفتم، همكلاسى هاى خوبى در مدرسه برهان داشتم . گاهى با همشاگردى هاى مدرسه قرار مى گذاشتيم و روز پنجشنبه كه تعطيل مى شديم، از مدرسه تا حرم حضرت عبدالعظيم ـ كه حدود شش كيلومتر مسافت داشت ـ پياده مى رفتيم. 🔸دو امامزاده در منطقه رى بود: يكى امامزاده ابوالحسن كه بيرون حرم حضرت عبدالعظيم است، و يكى هم امامزاده على اكبر كه الآن در غرب اتوبان جاده قم است. 🔸گاهى روزهاى جمعه محل تفريح ما با خانواده همين امامزاده ها بود كه ناهار درست مى كردند و به اين دو امامزاده مى رفتيم . هرچند سال يكبار هم به امامزاده داود مى رفتيم . 🌐 @ansarian_ir
#خاطرات 💠استاد انصاریان 🔸پدرم بسيار ساده زيست بود. از نظر سفره هم، سفره ساده اى داشت، امّا اگر مهمان داشت، براى مهمان سفره مناسب مى انداخت و در پذيرايى از مهمان بسيار اصرار مى كرد و مقيّد به تعارفات زياد به مهمان بود و روح كريمانه اى در اين زمينه داشت. 🔸پدرم خيلى به حضرت سيدالشهداء عليه السلام ارادت داشت. نمونه ايشان را از جهت كيفيت و كميّت گريه براى اباعبداللّه الحسين عليه السلام كمتر ديده ام و آنهايى كه گريه ايشان را ديده بودند نيز اين مطلب را تصديق مى كنند. هنگام گريه تمام بدن ايشان تكان مى خورد و ناله مى زد و داد مى كشيد و اشك جارى مى شد. 🔸شب آخر عمرش نمازش را در رختخواب خواند و روز هفتم محرم سال 1385 طبق نقل پرستارشان در حال نماز صبح از دنيا رفت. 🔸چون نمى توانست سجده كند، مُهر را با دست روى پيشانى مى گذاشت. وقتى ما از فوت ايشان مطّلع شديم و به خانه آمديم، ديديم مهر و تسبيح كربلايش در دستش بود. 🌐 @ansarian_ir
👈مبارزه با طاغوت/بخشی از خاطرات آذرماه 1349 استاد انصاریان👉 💠استاد انصاریان 🔸سال 1349 در اوج مبارزات بر علیه حکومت پهلوی در آذرماه، ساواک دستور احضار و دستگیری من را صادر کرد. 🔸دفاع از مکتب اهلبیت(ع) و مبانی اسلام و ظلم ستیزی باعث شده بود که ساواک سخت ترین برخوردها را با من داشته باشد و من هر روز محکم تر می شدم و امیدوار به فضل الهی. 📎در تصویر زیر سند دستور احضار ساواک را می توانید مشاهده نمایید. 🌐 @ansarian_ir
#خاطرات 💠سخنرانی استاد انصاریان در تربت حیدریه دهه چهل شمسی💠 🌐 @ansarian_ir
#خاطرات 💠عرفان اسلامى، اوّلين تأليف بعد از انقلاب💠 🔹استاد انصاریان 🔻بعد از انقلاب و به خصوص وقتى كه به سفرهاى خارجى رفتم، برابر با نياز زمان، شروع به تأليف كتاب كردم. 🔻اوّلين كتابى كه بعد از انقلاب نوشتم، كتاب «عرفان اسلامى» بود كه در دوازده جلد به چاپ هاى متعدد رسيد كه چاپ جديد آن در پانزده جلد منتشر شده است. 🔻سبب نوشتن اين كتاب اين بود كه در كنار برخى مباحث عرفانى امام به مناسبت هاى مختلف، بعضى از جوان هايى كه چندان به مسائل دينى توجّه نداشتند از من مى پرسيدند: ما اگر به خانقاه برويم و در جلسات دراويش شركت كنيم چه مى شود؟ 🔻متوجّه شدم كه آنها براى جواب سؤالاتشان به امام دسترسى نداشته، ولى يك روح عرفانگرايى در آنها به وجود آمده و احتمال دارد به انحراف كشيده شوند. به همين خاطر شرح جامعى بر كتاب «مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه» نوشتم و آن را «عرفان اسلامى» ناميدم . 🌐 @ansarian_ir
#خاطرات ⬅️ امام خميني(ره) به روايت استاد حسين انصاريان ✍ سابقه آشناييم با وجود مقدس آن انسان ملكوتي از سال 42-1341 است زماني كه اولين اعلاميه آتشين خود را خطاب به علم خائن صادر كرد در آن زمان به پخش اعلاميه آن حضرت مبادرت كردم. ✍ وقار ملكوتي، چهره الهي، ادب اسلامي، نفوذ ديد، عظمت روح، آرامش قلب در برابر حوادث، احترام به جا به اشخاص، تحويل گرفتن دلسوزان، اصرار به بازگو كردن جنايات رژيم، دورانديشي، به جا گفتن، حضور در ميان مردم، خاطراتي است كه در ابتداي آشنايي با آن انسان برجسته دارم. ✍اين همه براي جامعه آن روز كه خيلي سخت در اسارت رژيم منحوس پهلوي بودند و به خصوص براي روحانيان كه اكثرا بي خبر از اوضاع ايران و جهان بودند هم درس بود و هم زنگ بيدارباش و هم زمينه تربيت روحي و قوت قلب كه بالاخره آثارش درتمام جامعه ايران و سپس جوامع اسلامي، آنان كه با فرهنگ ثمربخشش آشنا شدند ظاهر شد. 📱 @ansarian_ir
#خاطرات ⬅️ حكايتى از رمى جمرات ✍در سال ۱۳۵۰ شمسی زمانی که به حج رفته بودم دوستی داشتم كه اهل كاشان بود، در رمى جمرات به بنده گفت: فرد نزول‌خورى آمده که او را کامل می‌شناسم و مى خواهد رمى جمره كند. ✍آن فرد رباخوار جمعيت را شكافت و نزديك جمره آمد، يكى از حجاج الجزايرى هم آنطرف جمره بود و مثل اينكه از دست شيطان خيلى عصبانى بود، بجاى سنگريزه، قلوه سنگى برداشت و چنان به طرف شيطان پرتاب كرد كه به ديوار خورد و منحرف شد و به سر اين حاجى ايرانى رباخوار اصابت كرد و سر او را شكافت. ✍به شوخی گفتم: حج اين الجزايرى امسال قبول است، چون سنگ ما به ديوار جمره خورد، ولى سنگ او به خود شيطان. 🌐 @ansarian_ir
⬅️ غبار روبى حرم اميرالمؤمنين عليه السلام 🔸در یکی از سفرهایم به کشور عراق در سال 1387 با هماهنگى يكى از دوستان قديمى ام قرار ملاقات بين بنده و امام جماعت صحن ابى عبداللّه عليه السلام ـ كه نماينده آيت اللّه سيستانى است ـ برقرار شد و با همّت ايشان، شب جمعه جلسه دعاى كميلى در يكى از حجرات حرم و به صورت خصوصى برگزار شد. 🔸از بركات اين سفر، شستشو و غبارروبى از حرم و ضريح اميرالمؤمنين عليه السلام بود. وقتى هنگام شب مى خواستند درب حرم را ببندند، وارد شديم و با شور و حالى خاص و با ذكر توسل و اشك فراوان، حرم اميرالمؤمنين عليه السلام را با گلابى كه با خود از ايران برده بوديم، شستشو داديم. 🌐 @ansarian_ir
👈چکیده ای از خاطرات استاد انصاریان در دوران دفاع مقدس 💠بمناسبت گرامیداشت هفته دفاع مقدس💠 🔸من در مشهد بودم که خبر حمله همه جانبه عراق را به میهن اسلامی شنیدم. سریع به منزل آمدم و به خانواده گفتم که اثاثیه را جمع کنید، باید به تهران برگردیم. کارهایم را سر و سامان دادم و راهی جبهه شدم. مستقیماً به منطقه آبادان و خرمشهر وارد شدیم. چند روزی از شروع جنگ نگذشته بود و آبادان 24 ساعته زیر آتش سنگین توپ خانه عراق بود. 🔸بعد از چند روزی که در آبادان به سر بردیم، به خرمشهر آمدیم. آنجا جنگ شدیدتر بود. عراقی‌ها شهر را غارت کرده و نخل‌ها را سوزانده بودند. زیر گلوله باران عراق با ماشین به هر سو می‌رفتیم و به بچه‌ها دلگرمی می‌دادیم و آن‌ها را به پایداری و مقاومت سفارش می‌کردیم. 🔸چندی بعد زمزمه سقوط خرمشهر به گوش می‌رسید. اکثر مردم در حال خروج از شهر بودند. ما هم دیدیم دیگر جای ماندن نیست از جاده خسروآباد به طرف آبادان حرکت کردیم. جاده زیر آتش بود گلوله‌باران چنان شدید شد که مرگ را جلوی چشمان خود می‌دیدیم. وارد جاده اهواز شدیم و خود را به شهر رساندیم. 🔸در ادامه جنگ به طور مستمر به جبهه‌ها سرکشی کرده، در پایگاه‌های مختلف برای رزمندگان اسلام سخنرانی می‌کردم. در ارتباط با جهاد و مرزداری، آیات و روایات بسیاری را دسته‌بندی نموده بودم و گاهی در یک شبانه‌روز ده بار برای گردان‌های مختلف سخنرانی می‌کردم. 🔸من همیشه مایل بودم که به خط مقدم بروم اما اغلب ممانعت می‌کردند و می‌گفتند امام فرموده‌اند به چهره‌هایی که وجودشان خیلی لازم است، اجازه ندهید به جلو بروند. ولی من توجیه می‌کردم که پس این قاعده شامل حال ما نمی‌شود؛ چرا که چهره با ارزشی نیستم. بدین ترتیب خود را به خط مقدم می‌رساندم. به سنگرهای بچه‌ها سرکشی و آن‌ها را زیارت می‌کردیم و به آن‌ها دلگرمی می‌بخشیدیم. در شب‌های تاریک با «بلد»، به سنگرهای تک‌تیراندازان، بچه‌های شناسایی و بی‌سیم‌چی‌ها سر می‌زدیم و مقداری با آن‌ها می‌نشستیم. 🌐 @ansarian_ir