*دعای امام صادق علیه السّلام درباره صرف کنندگان امول در راه اهل بیت علیهم السّلام و زائرین کربلا*
امام صادق علیه السّلام در حق صرف کنندگان اموال در راه اهل بیت علیهم السّلام و زائرین کربلا چنین دعا فرمودند:
*«اللهمّ اغْفر لی و لأخوانی و زوّارِ قبرِ أبی الحُسینِ بن علی، الّذین أنفقُوا أموالَهُم رغْبةً فی برِّنا و رَجاءً لما عندک فی صِلَتِنا و سُروراً أدخلوهُ علی نبیِّکَ*...»
*«بارالها، مرا و زوار قبر حسین علیه السّلام و برادران مرا که مال خود را از روی میل در راه نیکی به ما و امید به فضل تو و صلة ما و مسرور نمودن نبی تو انفاق کردند، بیامرز*.
📚اصول کافی ۴/۵۸۲
*یکی از بهترین مصادیق خرج کردن برای اهل بیت علیهم السّلام، خرج کردن در راه زيارت و مراسمات اقامهٔ شعائر حسینی و مجالس عزاداری است.*
اللّهم عجّل لولیّک الفرج بحق المظلوم
#یا_صاحب_الزمان_عج
*بشارت*...
امام صادق علیه السلام فرمودند:
آنگاه که اصحاب امام حسین علیه السلام شهید شدند و ایشان تنها ماند، فرشتگان بسوی خدا ضجّه زدند و گریه کردند و گفتند:
پروردگارا!
با حسین علیه السلام پسر پیغمبرت، چنین رفتار کنند؟
*پس خداوند نور حضرت قائم (عجّل الله فرجه) را به آن ها عرضه کرد و فرمود: «با مهدی علیه السلام انتقام او را میگیرم*»
📚 اصول کافی ج ١ ص ٤٦٥
آری،
*به یقین منتقم خون به ناحق ریخته اباعبدالله علیه السلام و اصحاب وخاندانش خواهد آمد*
به یقین منتقم خون به ناحق ریخته *مظلوم عالم*،شش ماهه اباعبدالله علیه السلام خواهد آمد😭
به یقین.....
*أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ*
اللهم عجل لولیک الفرج بحق المظلوم
#یا_صاحب_الزمان_عج
🌷راه حلی برای گناه نکردن🌷
جواني نزد عالمي آمد و از او پرسيد: من جوان هستم اما نميتوانم خود را از نگاه كردن به دختران منع كنم، چاره ام چيست؟
عالم كوزهاي پر از شير به او داد و به او توصيه كرد كه كوزه را به سلامت به جاي معيني ببرد و هيچ چيز از كوزه نريزد...
به يكي از طلبههايش هم گفت او را همراهي كند و اگر شير را ريخت جلوي همهي مردم او را كتك بزند.
جوان نيز شير را به سلامت به مقصد رساند. و هيچ چيز از آن نريخت.
وقتي عالم از او پرسيد چند دختر را در سر راهت ديدي؟
جوان جواب داد: هيچ، فقط به فكر آن بودم كه شير را نريزم كه مبادا در جلوي مردم كتك بخورم و در نزد مردم خوار وخفيف شوم.
🍀 عالم هم گفت: حكايت انسان مؤمن هم همین است
مومن هميشه خداوند را ناظر بر كارهايش ميبيند و از حساب روز قيامت و بیآبرویی در مقابل مردم در صحرای محشر و عذاب جهنم بیم دارد.
#یا_صاحب_الزمان_عج
10.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هنگام ورود حضرت مهدی (عج ) به کوفه!
#یا_صاحب_الزمان_عج
آدم های منفی
به پیچ و خم جاده می اندیشند
و آدم های مثبت
به زیبایی های جاده
عاقبت هر دو به مقصد می رسند
اما یکی با حسرت
و دیگری با لذت
مثبت باشید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا هیچوقت دیر نمیکنه...
مطمئن باش...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آغاز پیاده روی #اربعین در عراق
🔹دیروز شاهد آغاز پیاده روی اربعین گروهی از عراقی های اهالی منطقه (راس الپیشه) جنوبی ترین نقطه عراق در نزدیکی خلیج فارس.
البته پیاده روی مردم جنوب استان بصره از یک هفته دیگر شروع میشود.
اما امسال عده ای زودتر پیاده روی اربعین را آغاز کردند.
@madare0120
🔘 نتوانستی پیراهن مرا در دست نامحرم ببینی، چگونه توانستی اهل بیت خود و دختران پیامبر را در دست نامحرمان اسیر ببینی؟!
🔻 شاید برخی افراد صوتِ مربوط به ملاعزیز منبری را که پیشتر ارائه شد نشنیده باشند، لذا به این حکایت توجه فرمایند
✍🏻 آیت الله شبیری زنجانی حفظه الله:
شخصی داستانی درباره یکی از منبریهای درجه يک تبريز به نام «ملّا عزیز» برای من نقل کرد. ملّاعزیز در تبـریـز منبرى درجـه يـک زمان ناصرالدین شاه و پس از او بود. راوی این داستان شيخ على اكبر تُرک، منبرى معروف تهران پسر ملّاعزیز است.
برنامه ملا عزیز برای منبر ماه محرم اینطور بود که اشخاص هر سال در فاصلـه بـيـن عـيـد قربان و عيـد غدیر به او مراجعه و برای منبر ماه محرم از او وقت میگرفتند و او پس از عید غدیر جواب میداد و مشخص میکرد که کدام دعوت را میپذیرد و کدام را رد میکند. در یکی از سالها زنی به او مراجعه و درخواست میکند که روضهای برایش بخواند. او میگوید: من يک تومان که در آن دوران مبلغ زیـادی بـود، میگـیـرم. زن میگوید: کار من رختشویی است و تمام پسانداز مـن در ماه، ۲۴ شـاهی است. ملا عزیز میگوید: همان که گفتم. زن میرود و يک پارچه مخمل با ارزشی را میآورد و به ملا عزیز میدهد و او هم قبول میکند و روضهای میخواند. افراد به طور معمول از روز عید قربان قبل از طلوع آفتاب برای درخواست منبر نزد او میرفتند. ولی در آن سال کسی تا غـروب نمیآید. فردا و پس فردا و روزهای دیگر کسی مراجعه نمیکند تا اینکه ایام محرم میرسد. در اول محرم نـوكـر مـلا عـزيـز كه معمولاً با هم منبر میرفتند، برای رفتن به منبر به منزل ایشان میآید. ولی او نمیخواست نوکرش بداند که کسی او را دعوت نکرده است. بعد از آنکه قدری با هم با اسب حرکت میکنند، به نوکرش میگوید: من حالم مساعد نیست، تو برگرد، من بعداً میآیم. وقتی نوکر برمیگردد، ملا عزیز به اطراف تبریز میرود و موقع شب به یکی از روستاها میرسد و سراغ کدخدا میرود و به او میگوید: به نظرم رسید که نباید فقط در تبریز انجام وظیفه کنم و خوب است به اطراف هم بیایم لذا اینجا آمدم. آنها خوشحال شدند که ملا عزیز برای تبلیغ به روستای آنها آمده و مجلسی برای ایشان ترتیب میدهند. آخر شب ملا عزیز را به منزل یکی از متمکنین آن روستا که معمولاً میزبانی مبلغین را به عهده میگرفته راهنمایی میکنند؛ ملا عزیز به منزل آن شخص میرود و تا آخر دهه مجلس پرشوری برگزار میکند. شب عاشورا چوپانهایی که گله را بیرون میبردند، به مناسبت شـب عاشـورا کارشان را تعطیل میکنند و سگ یکی از گلهها را که متعلق به صاحب همین خانه بوده، تحویل صاحبخانه میدهند. ملا عزیز در نیمه آن شب بیدار میشود و برای قضای حاجت بیرون میرود. سگ که ملا عزیز برایش غریب بوده، شروع به پارس کردن میکند و به طرف او میآید. ملا عزیز از ترس عقب عقب میرود و در تاریکی ناگهان در گودالی سقوط میکند. از صدای پارس سگ عروس صاحبخانه بیدار میشود و میبیند ملا عزیز در گودال افتاده. دستش را دراز میکند تا او را بیرون بیاورد ولی خودش در گودال میافتد. شوهر این زن هم بیدار میشود و ملا عزیز را بیرون میآورد، اما آن زن از ترس صدایش درنمیآید. ملا عزیز همان موقع به سرعت به منزل کدخدا میرود و جریان را برایش تعریف میکند. کدخدا به او میگوید: هرچه زودتر از روستا خارج شو، چون صاحب آن خانه چهار پسر دارد که هیچ کس حریف آنها نمیشود و همین که متوجه قضیه شوند، خطر کشته شدن برای تو دارد. ملا عزیز فوراً حرکت میکند و قبل از طلوع آفتاب خودش را به تبریز میرساند و چون پی برده بود که منشأ این گرفتاریها چیست، فوراً آن زن را که درخواست روضه کرده بود، نزد خودش فرا میخواند، و جریان را برایش نقل و پارچه و پولی را که گرفته بود، رد میکند. آن زن هم قدری گریه میکند و خطاب به حضرت سید الشهدا (علیه السلام) میگوید که: تو که نتوانستی پیراهن مرا در دست نامحرم ببینی، چگونه توانستی اهل بیت خود و دختران پیامبر را در دست نامحرمان اسیر ببینی؟ وقتی آن زن میرود، دوباره افراد یکی پس از دیگری برای دعوت به روضه و منبر به او مراجعه میکنند و کار ملا عزیز دوباره رونق میگیرد.
📚 جرعهای از دریا ؛ ج ۴ ص ۶۵۴
افرادی که تعیین مبلغ میکنند، منتظر خشم و غضب اهل بیت علیهم السلام باشند. در واقع باید ممنون و سپاسگذار باشیم که اجازه دادهاند از معارف و مصائبشان بگوئیم، نه اینکه از این طریق مال اندوزی کنیم! اهل بیت علیهم السلام هیچ نیازی به ما ندارند، مجالس و نام مبارکشان در اعلی علیین برپاست.
#اسارت #آداب_مداحی #مقتل
🏴ظهور - ان شاء الله - خیلی نزدیک است🏴
الهی بِحَقِ السّیدة زِینَب ْسَلٰام ُاَللّهْ عَلَیْها َّعَجّل لِوَلیکَ الغَریبِ المَظلومِ الوَحید الطرید الشرید الفَرَج🤲🏻
#روز_شمار_وقایع_کربلا 🎪
⚫️ بعد از کربلا چه گذشت...(قسمت 5)
✳️چون اهل بیت علیه السلام وارد شهر شدند،
ام کلثوم علیها السلام به شمر گفت: حاجتی دارم ممکن است آنرا انجام دهی؟
🔘 ما را از دروازه ای وارد کنید که تماشاچی کمتر باشد و به کسانی که سرها را حمل میکنند بگو سرها را از محفل زنها دور کنند که در معرض دید اینهمه تماشاچی نباشیم!
🔥شمر پست فطرت دقیقا برعکس دستور داد سرها را بالای نیزه ها نصب کنند و در کنار محمل زنها حرکت دهند و آنها را از دروازه بزرگ شهر وارد کردند...
✳️ سهل ابن سعد میگوید: برای زیارت بیت المقدس رفته بودم عبورم به شام افتاد .
❗️دیدم تمام شهر آذین بسته شده و مردم به رقص و پایکوبی مشغولند! با خودم گفتم ایا برای مردم شام عیدی هست که من بیخبرم؟!
💠 ناگهان دیدم در گوشه ای چند نفر به آرامی مشغول صحبت هستند. گفتم: آیا برای شما شامی ها عیدی است که ما بی خبریم؟
🔰گفتند : پیرمرد غریبی؟ گفتم من سهل از صحابه رسول خدایم.
🔅گفتند: سهل تعجب نمیکنی چرا از آسمان خون نمیبارد و زمین اهلش را فرو نمیبرد؟
گفتم: مگر چه شده؟ گفتند: سر حسین فرزند رسول خدا را برای یزید هدیه آورده اند!
❗️گفتم: الله اکبر! سرحسین را می اورند و مردم این چنین خوشحالی میکنند؟!!
🔴 جلوی دروازه آمدم، سواری را دیدم که نیزه ای در دست دارد که سری روی آن است که شبیه ترین انسانها به رسول خدا است.
🍃نزدیک یکی از زنان اهل بیت رفتم و گفتم: ایا حاجتی داری که من بتوانم انجام دهم؟
🌷حضرت سکینه فرمود: ای سهل به کسی که این سر را حمل میکند بگو اندکی جلوتر برود تا مردان کمتر مارا نگاه کنند..
🍀جلوتر رفتم و به آن مرد گفتم: اگر سر را جلوتر ببری چهارصد دینار به تو میدهم. مرد پذیرفت و سر را جلوتر برد.
🌺 از علی ابن الحسین روایت شده:
هنگامیکه مارا بر یزید وارد کردند دوازده جوان و اطفال ذکور که همه را به ریسمان بسته بودند جلو یزید قرار گرفتیم و گفتیم:
🔥 یزید تو رو به خدا چه فکر میکنی اگر رسول خدا ما را به این حالت ببیند؟
♨️یزید دستور داد بند از ما برداشتند.
🌹 فاطمه دختر ابی عبدالله فرمود: ای یزید! دختران رسول خدا و اسیری..؟
💥ناگهان زنی از بنی هاشم و دوستداران اهل بیت که در قصر یزید بود شیون کشید و گفت: ای حبیبم حسین، ای سید اهل بیت رسول خدا...ای پسر رسول خدا..ای کشته ی اولاد زنا..
⚡️ ندبه و گریه های این زن همه زنان اهل مجلس را گریانید.
♨️مردی از اهل شام که فکر میکرد اهل بیت پیغمبر از خوارج هستند فاطمه دختر امام حسین را دید و از یزید خواست دختر را به او ببخشد.
🌸زینب دختر علی علیه السلام غضبناک شد و با پرخاش گفت: دعوی دروغ کردی و پست تر از انی هستی که چنین خواهشی کنی که نه برای تو و نه امیرت جایز نیست!
🔥 یزید از گفتار حضرت زینب خشمگین شد و گفت: ادعای دروغ میکنی!اگر بخواهم میتوانم!
⭐️زینب سلام الله فرمود: چنین نیست! خدا چنین اختیاری به تو نداده مگر اینکه از دین ما خارج بشی و به دین دیگری در آیی!
🌑مرد شامی دوباره درخواستش را تکرار کرد و گفت این دختر را به من ببخش.
🔥یزید نتوانست جوابی به حضرت زینب بدهد و چون سرشکسته شده بود به مرد شامی گفت: خفه شو خدا مرگ حتمی به تو ببخشد...
✍ادامه دارد...
📔بحار ج 45،ص129.
📗حیات الحسین ج 3/ص371
📕 نفس المهموم ص 433
📚 طبری ج 7 ص381.
📘ارشاد ص246.
📙کامل ج4 ص86
📓روضه الواعظین ص 164
🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃
👌🗣👌 اذکار مختلف جهت توسل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام
1) مرحوم علامه شیخ محمدباقر خراسانی بیرجندی در «کبریت الاحمر» می نویسد:
برای زیارت مشرف شدم، در خواب دیدم که کسی می گوید که هرگاه کسی متوسّل شود به حضرت عبّاس علیه السلام به این لفظ:
«عَبْدَاللهِ، اَبَاالْفَضْلِ، دَخِیلُکَ»،
حاجت او برآورده می شود. و من مکرّر حوائج عظام برای احقر روی داد و در آن ها متوسّل شدم به آن حضرت به این طریق، و بر خلاف عادت برآورده شد.
(کبریت احمر، ص167)
2) مرحوم علامه شیخ محمدباقر خراسانی بیرجندی در «کبریت الاحمر» می نویسد:
ثقه ای خبرداد مرا که حاجت مهمّه داشتم، از پیره زال جدّه خود شنیده بودم که هرگاه برای حاجتی، 7 شب چهارشنبه متوسل به حضرت عباس شده، این ورد در هریک از آن، 100 مرتبه بخواند، حاجت او برآورده شود. چنین کردم و در شب چهارشنبه هفتم برآورده شد بر وجه خلاف عادت. ورد این است:
«ای ماه بنی هاشم، خورشید لقا عباس
ای نور دل حیدر، شمع شهدا عباس
از درد و غم ایّام، ما رو به تو آوردیم
دست منِ مسکین گیر، از بهر خدا عباس»
(کبریت احمر، ص438)
3) بياض خطى موجود در كتابخانه مرحوم آيت الله العظمى آقاى حاج سيد محمدرضا گلپايگانى ره طريقه و ختم توسل به حضرت عباس عليه السلام را اين چنين نوشته است:
از شب جمعه يا شب دوشنبه، قبل از نماز صبح شروع تا وقت نماز صبح تمام شود، دوازده روز، و هر روز 133 مرتبه بخواند:
ای ماه بنی هاشم، خورشید لقا عباس
ای نور دل حیدر، شمع شهدا عباس
از دست غم دوران، من رو به تو آوردم
دست من بيكس گير، از بهر خدا عباس
(چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس عليه السلام، على ربانى خلخالى، جلد1، بخش سوم، فصل اول)
4) مرحوم حاج ملاهاشم خراسانی در «منتخب التواریخ» می نویسد:
از ختوم مجرّبه است که اگر کسی در مجلس واحد، 133 بار بگوید:
یا کاشِفَ الْکَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ، اِکْشِفْ کَرْبِی بِحَقِّ اَخیکَ الْحُسَیْنِ علیه السلام
خداوند حاجاتش را برآورده خواهد کرد.
(منتخب التواریخ، ص337)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😥😥روضه حضرت قمر بنی هاشم علیه السلام
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد جمعه اصفهان، در سال 1392 قمری می فرمود:
امشب برویم در خانه قمر بنی هاشم علیه السلام، باب الحوائج إلی الله، علمدار سید الشهداء علیه السلام.
تا وقتیكه امام حسین علیه السلام او را داشت، هیچ غم و غصّهای نداشت. به رفتن او كمر امام حسین علیه السلام شكست، پشت امام حسین علیه السلام شكست. وقتی از سر نعش ابوالفضل علیه السلام برگشت، دیدند زار زار گریه میكند. آرام آرام میگوید: «الآن انكسر ظَهري و قلَّتْ حيلَتي و انقطع رجائي.»
اباالفضل! برادرم!
خيـز و بر گردن گرگان فكـن از كمنـد
بيش از اين بيكس و بييار حسيـن را مپسند
چه شد آن دست بلنـدي كه بـه آواز بلند
دعوي ات بـود كـه مـن بازوي حيـدر دارم
میدیدند مادرش نشسته است، عیالش نشسته است، پسرش نشسته است. مادر اباالفضل، پسر ابالفضل را روی دامن میگذاشت. خدا قسمت همه شما كند، مدینه بروید. در بقیع یک جایی است كه امالبنین علیهاالسلام می آمده و آنجا روضه خوانی می كرده است. بچّه اباالفضل علیه السلام را روی دامن می نشانده، نگاه به صورتش می كرده، زار زار اشک می ریخته است. یک چند تا شعر هم می خوانده است:
لا تَدْعُوِنِّي وَيْكِ أُمَّ الْبَنِينَ
تُذَكِّرِينِي بِلِيُوثِ الْعَرِينِ
میگفت: مردم دیگر بعد از این من را امّ البنین نخوانید. مرا به یاد شیرهایم نیاندازید. یک وقتی من را ام البنین می گفتند كه چهار پسر داشتم. الآن بچّه هایم همه زیر خاک هستند.
یا الله! به حق سقای بی دست، فرج امام زمان علیه السلام را همین ساعت اصلاح بفرما.
(سخنرانی های مسجد جمعه اصفهان، سال 1392 قمری، مجلس دهم)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
😢 چرا امیرالمؤمنین علیه السلام با امّ البنین علیهاالسلام ازدواج نمود؟
مرحوم شیخ محمّدمهدی حائری در «معالی السّبطین» می نویسد:
قال مولی آقا الدّربندی رحمه الله فی «أسْرارالشهادة»: اَقْبَلَ زُهَیْرُ بْنُ القَیْنِ اِلَی عَبْدِاللهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ عَقیلٍ وَ قالَ لَهُ: یا اَخی! ناوِلِنِی الرّایَةَ . فَقالَ عبدُالله: أ تَرَی فِیَّ قُصُوراً فی حَمْلِها؟ فَقالَ: لا، وَلکِنْ لی حاجةً اِلَیها، فأخَذَ الرّایَةَ وَ أقبَلَ، وَ فی یَدِهِ رایةٌ حَتَّی وَقَفَ العبّاسَ، وَ قالَ: یَابْنَ امیرالمؤمنین! اُریدُ أن اُحَدِّثَکَ بِحَدیثٍ وَعَیْتُهَ، فَقالَ: إعْلَمْ یا أبَاالفضل! إنَّ أباکَ أمیرَالمُؤمنینَ لَمّا أرادَ أنْ یَتَزَوَّجَ بِأُمِّکَ اُمِّ البَنین، بَعَثَ إلی اَخیهِ عَقیلاً وَ کانَ عارِفاً بِأنْسابِ الْعَرَبِ. فَقال: یا أخی! اُریدُ مِنْکَ أنْ تَخطُبَ لی إمْرأةً مِنْ ذَوِی الْبُیُوتِ وَ الْحَسَبِ وَ النَّسَبِ وَ الشَّجاعَةِ لِکَیْ أُصیبَ مِنْها وَلَداً یَکُونُ شُجاعاً عَضُداً یَنْصُرُ وَلَدِیَ الحُسَینَ علیه السّلام لِیُواسِیَ بِنَفْسِهِ فِی طَفِّ کربلا، وَ قَدِ ادَّخَرَکَ اَبُوکَ لِمِثْلِ هذَا الْیَومِ، فَلا تُقَصِّرْ عَنْ حَلائِلِ اَخیکَ وَ عَنْ اَخَواتِکَ. قالَ: فَارتَعَدَّ العَبّاسُ وَ تَمَطَّی فی رکابَیْهِ حَتَّی قَطَعَهُما وَ قالَ: یا زُهَیر! أتُشَجِّعُنی فی مِثلِ هذَا الْیَومِ؟ وَاللهِ لَأُرِیَنَّکَ شَیئاً ما رَأیْتَهُ قَطُّ. (معالی السبطین، ج1، ص428-429)
مرحوم ملاّ آقا دربندی در «اسرار الشّهادة» می نویسد: روز عاشورا زهیر بن قین نزد عبدالله بن جعفر بن عقیل آمد و گفت: برادرم! پرچم را به دست من ده. عبدالله گفت: مگر من در حمل آن کوتاهی کرده ام؟ زهیر گفت: خیر، ولی به آن نیاز دارم. پس پرچم را گرفت و نزد حضرت عبّاس علیه السلام رفت و عرض کرد: ای فرزند امیرالمؤمنین! می خواهم حدیثی برایت نقل کنم. ای اباالفضل، بدان! قبل از آن که پدرت امیرالمؤمنین علیه السلام با مادرت امّ البنین علیهاالسلام ازدواج کند، برادرش عقیل را خواست، و عقیل کسی بود که از انساب عرب، کاملاً آگاهی داشت. پس به عقیل فرمود: برادرم! می خواهم زنی را برای من خواستگاری کنی که از خاندانی شریف و با حسب و نسب و معروف به شجاعت باشد تا از او فرزندی به دنیا آید که شجاع باشد و بتواند فرزندم حسین را در کربلا یاری کند و جانش را فدای او نماید. پس زهیر عرض کرد: (ای اباالفضل!) پدرت تو را برای چنین روزی خواسته بود، پس در دفاع از همسران برادرت و برادرانت کوتاهی نکن. در این هنگام حضرت عبّاس علیه السلام با شنيدن اين سخن به جوش آمد و چنان پا در ركاب زد كه تسمه ركاب پاره شد و فرمود: اى زهير! آيا با اين سخن مى خواهى به من جرأت دهى؟! سوگند به خدا، فداكارى خود را به گونه اى ابراز كنم كه هرگز نظيرش را نديده باشی.
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»