ابن شهرآشوب از قول عبدالله بن محمد ازدی چنین مینویسد: من در شب نوزدهم در مسجد کوفه کنار گروهی از اهل مصر که در آن ماه از شب تا صبح نماز میخواندند، نماز میخواندم که دیدم چند نفری نزدیک شده نماز میخوانند تا اینکه فجر طالع شد و علی علیه السلام برای نماز صبح وارد شد؛ پس شروع کرد به این نداء: «اَلصَّلَاۀ اَلصَّلَاۀ»، پس از اندکی ناگهان برق شمشیرها را دیدم و شنیدم گوینده ای میگفت: لِلَّهِ الْحُكْمُ لَا لَكَ يَا عَلِيُ وَ لَا لِأَصْحَابِكَ؛ فرمانروایی ویژۀ خداست نه برای تو و نه برای یارانت.
پس از آن صدای علی علیه السلام را شنیدم که فرمود: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبَةِ؛ به خدای کعبه رستگار شدم.»
هنگام ضربت خوردن امام، ملائکه عالم ملکوت به ضجّه آمدند، جبرئیل چنین ندا داد: «تَهَدَّمَتْ وَ اللَّهِ أَرْكَانُ الْهُدَى وَ انْطَمَسَتْ وَ اللَّهِ نُجُومُ السَّمَاءِ وَ أَعْلَامُ التُّقَى وَ انْفَصَمَتْ وَ اللَّهِ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى قُتِلَ ابْنُ عَمِّ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى قُتِلَ الْوَصِيُّ الْمُجْتَبَى قُتِلَ عَلِيٌّ الْمُرْتَضَى قُتِلَ وَ اللَّهِ سَيِّدُ الْأَوْصِيَاءِ قَتَلَهُ أَشْقَى الْأَشْقِيَاءِ؛ به خدا سوگند ارکان هدایت فرو ریخت و ستارگان آسمان تاریک شدند و نشانههای تقوی از میان رفت و عروۀالوثقی پاره گردید، پسر عمّ مصطفی و وصیّ برگزیدۀ خدا، علی مرتضی و سید اوصیاء کشته شد و او را شقیترین مردم به قتل رساند.»
فرزندان امام هنگامی که ندا را شنیدند، همه در خروش آمدند، و ام کلثوم [حضرت زینب] پس از شنیدن ندا، سیلی بر صورت زد، غرق عزا و گریه گشت، فریاد برآورد:
«وَا أَبَتَاهْ وَا عَلِيَّاهْ وَا مُحَمَّدَاهْ وَا سَيِّدَاه.»
فرزندان به مسجد آمدند و امام حسن ملاحظه کرد اباجعده و یاران از حضرت امیر میخواهند که در محراب نماز بایستد، ولی آن حضرت دیگر توان ایستادن ندارد که در این هنگام امام از صف اوّل کنار رفت و امام حسن پیش آمد و با مردم نماز گزارد.
امیرالمؤمنین در حالی که خون از چهره پاک میکرد، نماز خود را نشسته خواند. پس امام حسن فریاد برآورد: «وَا انْقِطَاعَ ظَهْرَاهُ يَعِزُّ وَ اللَّهِ عَلَيَّ أَنْ أَرَاكَ هَكَذَا؛ آه کمرم شکست! پدر جان سوگند به خدا سخت است بر من که تو را بر این حال ببینم.»
امام فرمود: «يَا بُنَيَّ لَا جَزَعَ عَلَى أَبِيكَ بَعْدَ الْيَوْمِ هَذَا جَدُّكَ مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَى وَ جَدَّتُكَ خَدِيجَةُ الْكُبْرَى وَ أُمُّكَ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ وَ الْحُورُ الْعِينُ مُحْدِقُونَ مُنْتَظِرُونَ قُدُومَ أَبِيكَ فَطِبْ نَفْساً وَ قَرَّ عَيْناً وَ كُفَّ عَنِ الْبُكَاءِ فَإِنَّ الْمَلَائِكَةَ قَدِ ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُهُمْ إِلَى السَّمَاءِ؛ پسرم از امروز دیگر پدرت غم و اندوهی ندارد، جدّت رسول خدا و جدّهات خدیجه کبری و مادرت فاطمه زهرا و حور العین چشم براه و منتظر من هستند؛ پس گریه مکن و دل آرام دار که از گریه تو صدای ملائکه به آسمان بلند شده است.