eitaa logo
انصارالمهدی
206 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
7.3هزار ویدیو
435 فایل
اطلاع رسانی مسجد و مشاوره و پاسخ به سوالات @a1nemati
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 ذکر حضرت رسول (ص) در دهه آخر 👇  اللَّهُمَّ إِنَّكَ عَفُوٌّ كَرِيمٌ تُحِبُّ الْعَفْوَ فَاعْفُ عَنِّي خداوندا! تو بخشنده‌اي و بخشش را دوست داري؛ پس مرا ببخش🤲 ┈┈••✾❀🌸❀✾••┈┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیداری؟!☺️ این ساعت صبح، معمولا کدومتون بیدارید؟! خلاصه میگم و خلاص!! تلاش‌تو بکن برا روزی اکتسابی ولی ارزاق موهبتی (مادی و معنوی) همین ساعت بین الطلوعین (بعد نماز صبح تا طلوع آفتاب) پخش میشه. رزق موهبتی کجا، رزق اکتسابی و از سر تلاش کجا🤔😊
اخلاق و ادب گفتگو (2).mp3
3.59M
☘در رشد معنوی، انجام ندادنها مهمتر از واجبات است! 👈شروع گفتگو چگونه نباشد؟ 👈از عمل انتقاد کنید نه شخصیت 👈نحوه مواجهه با جوانِ منتقد به دین و حاکمیت 🎤 حجت‌الاسلام گریوانی ╔═🔖═╝
9.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥یک فیلم کوتاه و ساده با یک دنیا حرف درست ببینید تا آخر ببینید
🖼 حواس‌تون به بعضی گناهان ریز هست؟! ✏️ آیت‌الله خامنه‌ای، دیروز در دیدار دانشجویان: بعضی از گناه‌ها هست که انسان توجه ندارد به اینکه اینها گناه است. خیلی از حرف زدنهای ما، خیلی از اظهاراتی که در فضای مجازی میکنیم اینها پاسخ لازم دارد بالاخره مراقبت باید کرد. ✏️ رفتارهای نادرست خودمان اگر شناخته شد اصلاحش ممکن میشود، توبه‌ی از آنها ممکن میشود، استغفار از آنها ممکن میشود، اگر نادرستی شناخته نشد انسان توبه هم نمیکند می‌ماند متراکم میشود، دل را از نورانیت می‌اندازد حیف است شماها واقعاً دلهایتان نورانی است. ✏️ توصیه‌ام این است که دقت کنید که چه میگویید، فکر این را بکنید که در این بیان، در این گفتار، در این نوشتار مرتکب عملی نشویم که بعد نتوانیم برایش جوابی داشته باشیم. ۱۴۰۳/۱/۱۹ 💻
13.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کَل‌کَل بامزه و خنده‌دار حامد و حسنین در خیییلی عالی👌😅😂 🌍
📚 الحسود لایسود روزگاری در سرزمینی، زنى بود بسیار حسود، همسایه‌اى داشت به نام خواجه سلمان كه مردى ثروتمند و بسیار شریف و محترم بود، زن بر خواجه رشك مى‌برد ونسبت به او حسادت می کرد و مى‌كوشید كه اندكى از نعمتهاى آن مرد شریف را كم كند و نیک نامى او را از میان ببرد؛ ولى كارى از پیش نمى‌برد و خواجه به حال خود باقى بود. عاقبت روزى تصمیم گرفت، كه خواجه را مسموم كند، حلوایى پخت و در آن زهرى بسیار ریخت و صبحگاهان بر سر راه خواجه ایستاد؛ هنگامى كه خواجه از خانه خارج شد، حلوا را در نانى نهاده، نزد خواجه آورد و گفت: خیراتى است. خواجه، حلوا را بستاند و چون عجله داشت، از آن نخورده به راه افتاد و به سوى مقصدى از شهر خارج شد. در راه به دو جوان برخورد كه خسته و مانده و گرسنه بودند، خواجه را بر آن دو، شفقت آمد، نان وحلوا را به آنها داد؛ آن دو آن را با خشنودى فراوان، از خواجه گرفتند و خوردند و فى‌الحال مردند. خبر به حاكم شهر رسید و خواجه را دستگیر كرد، هنگامى كه از وى بازجویى شد، خواجه داستان را گفت. حاكم كسى را به سراغ زن فرستاد، زن را حاضر كردند، چون چشم زن به آن دو جنازه افتاد، شیون و زارى آغاز كرد و فریاد و فغان راه انداخت؛ معلوم شد كه آن دو تن، یكى فرزند او، و دیگرى برادر او بوده است. خود آن زن هم از شدت تأثر و جزع، پس از یكى دو روز مرد... این حسود بدبخت، گور خود را با دست خود كند و دو جوان رعنایش را فداى حسد خویش كرد.
زندگی امروز تو، حاصل تفکر دیروز توست، امروز متفاوتتر فکـــر کن تــا فـــردا متفاوت تر نتیجه بگیری...
شاید شبیه به یک باشد هر کدام از آدم ها و اتفاقات زندگی یک قطعه ی پازل هستند... وقتی به دنیا می آییم، درست همان لحظه که بند نافمان را می زنند و ما را سر و ته می کنند ، تمام قطعات پازل به هم می ریزد و ما شروع می کنیم به گریه کردن!!! هر کدام از ما یک زمان مشخصی را فرصت داریم تا پازل زندگیمان را مرتب کنیم... تا همه چیز را سر جای خودش بگذاریم... برای درست کردن پازل زندگی باید از قسمت های ساده شروع کرد ... باید اتفاق های ساده را کنار هم قرار داد تا بتوانیم قسمت های سخت و پیچیده را سر جای خودش بگذاریم... یک رویا پردازی، یک زیاده خواهی، یک اشتباه همه چیز را خراب می کند... فقط کافیست یک قسمت زندگی را اشتباه بچینی... باید همه چیز را خراب کنی و دوباره از نو بسازی... چون با یک اشتباه تا آخر زندگی ات پر از اشتباه می شود... باید چهار چشمی حواسمان به زندگیمان باشد... نکند که یک قسمت پازل گم شود... نمی شود برایش جایگزین پیدا کرد.. برای یک زندگی درست ما اول باید بفهمیم از زندگیمان چه می خواهیم... ♥️🍓
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یا من اسمه دَوا و ذِکروه شِفا خدای خوبم سلام... باز هم منم ... همان بنده ات که همیشه دلش پر میکشد برای با تو بودن ... همان بنده ات که به هر بهانه خودش را  می رساند به درگاهت ... همان بنده که گاهی با نِق نِق به سویت می آید و گاهی با زبان سپاسگزاری تو را می خواند ... همان بنده ات که همیشه با ظرف خالی می آید و با یک بغل پر از اجابت بدرقه اش میکنی ... باز هم آمده ام  ... آمده ام که بخوانمت... آمده ام که دوباره سرود عشق بخوانم ... این بار با چه نامی بخوانمت؟ همه نام های قشنگت بوی ناب عشق و مهربانی و آرامش می دهد... برای اینبار میخواهم که هوالشافی بخوانمت کسی که شفا میدهد تمام زخم های عمیق و ناعلاج دلم را... آرام جانم: ای شافی دل بیمارم ... ای مأمن آرامشم ... ای طبیب قلبم... آمده ام که دل بیمارم را علاجی کنی ... روحم را شفا بخشی و قلبم را جلا دهی ... من با یک مشت ادعا و یک کوه کوتاهی در انجام وظایف بندگیم در محضرت حاضر شده ام ... با چشمهای بسته ... با زبانی لگام گسیخته ... و قلبی که به غیر از تو پر شده ... با این حال اصرار به اجابت دعاهایم دارم ... معبود من ، شافی من، طبیب من: میدانم که روی دستت مانده ام اما من که به غیر از تو کسی را ندارم ... مرا شفا ببخش... و همه کسانی که چشم امید به بارگاه قدسی تو دارند را شفا ببخش... آمین یا رب العالمین ─┅─═ঊঈ🍃🌸🍃ঊঈ═─┅─