سردار شهید حاج عبدالله اسکندری هرچند رزمندهای نامآور در جنگ تحمیلی بود، اما نام او وقتی سرزبانها افتاد که پیکر مطهرش پس از شهادت به دست گروه تروریستی «اجناد الشام» افتاد و ابوجعفر نامی که از فرماندهان این گروه تروریستی بود سر از تن بیجانش جدا کرد و تصاویر آن را در فضای مجازی منتشر ساخت. البته طولی نکشید که وعده خدا محقق شد و با کشته شدن ابوجعفر به دست ارتش سوریه، این بار تصویر لاشه او بود که در معرض دید جهانیان قرار گرفت و دل همه دوستداران شهید را شاد کرد. سردار اسکندری از مدافعان حرم در سوریه و رئیس سابق بنیاد شهید استان فارس بود که در نهایت پس از سالها مبارزه و مجاهدت به آرزوی قلبیاش رسید و در دفاع از حرم حضرت زینب کبری سلام الله علیها در اولین روزهای خردادماه سال 93 به شهادت رسید.
#سردارشهید_عبدالله_اسکندری🌷
#سالروز_شهادت🕊🍃
ولادت : ۱۳۳۷ قصرالدشت ، شیراز
شهادت : ۱۳۹۳/۳/۱ سوریه
.
« در شگفتم از کسی که
گمشده خود را می جوید
در حالیکه "خود" را گم کرده
و در پی یافتن آن نیست . . »
غررالحکم،ج۴ص۳۴۰
#آقام_امیرالمومنین_علیه السلام
.
همه دور تا دور سفره نشسته بودیم.
پدر و مادر مهدی خواهر و برادرش.
من رفتم توی آشپزخانه چیزی
بیاورم، وقتی آمدم، دیدم همه نصف
غذایشان را خوردهاند. ولی مهدی
دست به غذایش نزده تا من بیایم :)
#برشیازیکروایتعاشقانه !
#شهیدمهدیزینالدین
.
🔴 در یک اتفاق تاریخی، رهبر انقلاب برای اولین بار به مناسبت روز جهانی قدس به صورت زنده سخنرانی میکنند.
🔹 طبق خبرهای رسیده رهبر انقلاب در جلسه ای گفته اند: إن شاء الله این سخنرانی تاریخساز، مهم و پرنکته خواهد بود.
🔹 قرار است رهبر انقلاب در قسمتی از سخنان خود در روز جهانی قدس به زبان عربی نیز سخنرانی نمایند.
#انصار_الشهدا
🌷 شهید محمد بروجردی🌷
در دفتر فرماندهی سر و صدا به حدی رسید که فرمانده سپاه منطقه هفت از اتاقش بیرون آمد و جویای قضیه شد.
مسئول دفتر گفت:" این سرباز تازه از مرخصی برگشته ولی دوباره تقاضای مرخصی داره".
فرمانده گفت:" خب! پسر جان تو تازه از مرخصی آمدی نمیشه دوباره بری".
یک دفعه سرباز جلو آمد و سیلی محکمی نثار شهید بروجردی کرد.
در کمال تعجب دیدم شهید بروجردی خندید و آن طرف صورتش را برد جلو و گفت:
" دست سنگینی داری پسر! یکی هم این طرف بزن تا میزان بشه".
بعد هم او را برد داخل اتاق. صورتش را بوسید و گفت:
"ببخشید، نمی دانستم این قدر ضروری است.می گم سه روز برات مرخصی بنویسند".
سرباز خشکش زده بود و وقتی مسئول دفتر خواست مرخصیش را با کارگزینی هماهنگ کند؛
گوشی را از دستش گرفت و گفت:"برای کی می خوای مرخصی بنویسی؟برای من؟نمی خواد. من لیاقتش را ندارم".
بعد هم با گریه بیرون رفت.بعدها شنیدم آن سرباز راننده و محافظ شهید بروجردی شده؛
یازده ماه بعد هم به شهادت رسید.آخرش هم به مرخصی نرفت.