🌏 #آن_سوی_مرگ
(قسمت سی و سوم)
🔻وارد خیمه شدیم، حوریهای که عقد شده من در #دفتر الهی بود در آنجا به روی تخت نشسته بود برخاسته مرا استقبال نمود، غلامی همچون #خورشید درخشان با لگنی از نقره وارد شد، سر و صورت مرا شستشو داد و از آن آب بوی مشک و گلاب ساطع بود. هر دو بر روی آن #تخت نشستیم و آن خیمه پنج ستون داشت که ستون وسطی از طلا و با تزئین جواهرات بود و بزرگتر از دیگر #ستونها بود.
🔻برای امتحان هوش و ذکاوت آن حوریه پرسیدم که چرا این خیمه ستون دارد؟ گفت: تمام این #خیمه ها که در این کوه ها دیده میشود پنج ستون دارد زیرا كه ایمان بر پنج پایه استوار است: نماز، روزه، حج، زکات و #ولایت (روایتی از امام باقر علیه السلام) و این ستون وسط، ستون ولایت است که از همه بزرگتر است و خیمه بر او قائم است.
🔻گفتم شما در کدام #مدرسه معارف آموختهاید. گفت: «من تربیت شده دست فاطمه ، دختر پیغمبرم که او نیز همچون پدرش معدن #حکمت و عصمت است. و این نامهای که هادی به من رساند، از طرف حضرت زهرا است که در آن نوشته بود: یکی از اولاد من نزد تو میآید، از او #پذیرایی کن که او صاحب توست. معلوم میشود که من نتیجه اعمال توام و خداوند مرا رویانیده و به #کمال رسانیده.»
🔻گفتم چنین معلوم میشود که تو در اینجا #ساکن نیستی؟ گفت: بله من به استقبال تو آمده ام که در اینجا برههای استراحت کنید و همه این خیمه ها برا استقبال از رهگذران #مؤمن آماده شده است و شما که از اینجا بروید من هم به محل خود باز میگردم.
♨️ ادامه دارد...
📚 کتاب سیاحت غرب
❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز میباشد.
➥ @ansuiemarg_ir