eitaa logo
آن سوی مرگ
101.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
1 فایل
🌱در این کانال می‌خواهیم یاد مرگ باشیم تا نسبت به دلبستگی‌های دنیا بی‌رغبت و در مسیر بندگی سبک‌بال و زنده‌دل شویم. سفارش ختم صلوات: @khatm_ansuiemarg تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1542980287Ce13ea53958
مشاهده در ایتا
دانلود
🌏 (قسمت سی‌ و یکم) 🔻از گرمی و تعفن فضا، عطش بر من نموده بود، در آنجا دیدم که هادی به طرف من می‌دود و بزودی رسید و خورجینی که هدیه علی علیه‌السلام در او بود باز نمود، تنگ را بیرون آورد که از برق او صحرا روشن شد و در او آب سرد و خوشگواری بود به من داد خوردم تشنگی رفع و درد از همه اعضایم بر طرف شد و رنگم و باطنم صفا پیدا نمود. 🔻آمدیم دیدم که اسبم مرده و کوله پشتی را به پشت بستم، را هادی برداشت و پیاده به راه افتادیم. من می دیدم از لوله های آن کارخانه ها آدم‌های بیرون می‌ریزند! هادی گفت حسودانی که حسادت خود را به زبان و دست نسبت به مؤمنین اظهار نموده‌اند در این کارخانه ها سخت می‌خورند که آتش باطنشان ظاهرشان را نیز فرا می‌گیرد و حسادت به منزله آتش است. 🔻و چون راه را فرا گرفته بود هادی جلو جلو می رفت و من پشت او می رفتم. هادی گفت: کمتر کسی است که حسد خود را، کم یا زیاد اظهار نکرده باشد و اگر لطف و خوشنودی حضرت زهرا درباره شما نبود، حال شما شاید کمتر از این نبود بسیاری از این گرفتاران دیر یا زود خلاص خواهند شد و اهل رحمت خواهند بود. 🔻و چون هوا گرم و و کوله پشتی هم سنگینی می‌نمود و بسرعت حرکت می‌کردیم که از این زمین پربلا زودتر خلاص شویم بسیار شده بودم و ساق‌های پا از خستگی درد میکرد تا آن که به هزار از آن سرزمین خلاص شدیم. ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب ❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز می‌باشد.@ansuiemarg_ir