eitaa logo
آن سوی مرگ
102.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
1 فایل
🌱در این کانال می‌خواهیم یاد مرگ باشیم تا نسبت به دلبستگی‌های دنیا بی‌رغبت و در مسیر بندگی سبک‌بال و زنده‌دل شویم. سفارش ختم صلوات: @khatm_ansuiemarg تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1542980287Ce13ea53958
مشاهده در ایتا
دانلود
🌏 قسمت دوازدهم 🔻رسیدیم به که راهم از میان آن باغ بود دیدم چند نفری در کنار حوض نشسته، میوه های در جلوشان می‌باشد تا مرا دیدند احترام نمودند و خواهش نشستن و میوه خوردن کردند و گفتند ما در حال روزه‌داری از خارج شدیم و این افطاری است که به ما داده اند و چنان می پنداریم که تو هم از اینها حق داری و البته تو داری را افطار داده‌ای و نشستم و از آنها خوردم و تشنگی و هر دردی داشتم رفع شد. 🔻پرسیدند در این راه بر تو چه گذشت؟ گفتم بدی‌هایی گذشت با دیدن شما رفع گردید ولی چند نفر عقب ماندند و آنها را نگه داشتند و مرا هم وسوسه نمودند، ولی گوش به حرفهایش ندادم و عقب ماند، که به من نرسد. 🔻گفتند نه آنها از ما دست بردار نیستند و در این برزخ با و دروغ ما را در اذیت می‌کنند و بعدها مثل رهزنان شاید با ما بجنگند. گفتم پس ما بدون چگونه از خود دفاع کنیم. گفتند: اگر در دنیا اسلحه ای تهیه نموده ایم در بعدی به داد ما خواهد رسید. 🔻همه برخاستیم و در راهی از زیر درختان پر و در نهرهای جاری و نسیمی خوش در فضا قدم می‌زدیم، كأنه جمال در آنجا تجلی نموده بود. رسیدیم به منزلگاه هر کدام در حجره ای از هایی که از خشت های طلا و نقره ساخته بودند منزل نمودیم. ظرافت منزل چشم‌ها را خیره و عقلها را حیران می‌ساخت و خدمه ای که داشت بسیار خوش صورت و خوش اندام و خوش و در اطراف برای خدمتگزاری در گردش و طواف بودند... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب ❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز می‌باشد.@ansuiemarg_ir