eitaa logo
‌˼‌اَنتَ مُختَلِف꧇)˹
820 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
356 ویدیو
15 فایل
˼‌اَنتَ مُختَلِف꧇)˹ میشود ‌نیمه شبی‌ گوشه بین‌الحرمین من‌فقط‌ اشڪ‌بریزم تو‌تماشــا بکنی؟..)💔 جهت تبادل: @bbz_80 @M_Mi80
مشاهده در ایتا
دانلود
‌˼‌اَنتَ مُختَلِف꧇)˹
آنچنان جای گرفتی "تو" به چشم و دلِ من که به خوبانِ دو عالم نظری نیست مرا ...🌱 #امام_زمان [@antamokh
•°~🌸✨ «اغفرلی‌على‌تأخير وصولک‌عن‌أی‌ذنب» مرا‌ببخش‌که‌با‌هر‌گناهم، آمدنت‌را‌به‌تاخیر‌انداختم..! [@antamokhtalef..🖤]
هدایت شده از لیــان 🌤🌱
payamenashenas.ir/nargessadata@ حرف بزنیم؟! 😄👀 حرفی؟ سخنی؟ سوالی؟ جوابی؟ پیشنهادی؟ انتقادی؟ هوم؟ 😂💔 تو بگو من میشنوم... 😄🌱
آقاۍِ‌امام‌حسین!" اگہ‌واسہ‌دوست‌داشتنم سند‌بخواۍ،، ایـ‌ݩ‌شمـا،ایـ‌ݩ‌قلبم!'❤️
تو نباشی نفسم بند و دلم تنگ و جهانم سرد است:)💛
وَإِنْ‌تَعُدُّوا‌نِعْمَةَ‌اللَّهِ‌ لَاتُحْصُوهَا‌إِنَّ‌للَّهَ‌لَغَفُورٌ‌رَحِيمٌ اگربخواهید‌نعمت‌های‌خدا‌را‌بشمارید هرگز‌نخواهید‌توانست؛هماناخداوند بسیار‌بخشنده‌و‌مهربان‌است...♥️! -سوره‌نحل‌آیه۱۸📚 [@antamokhtalef..🖤]
اۍ‌فرزند‌آدم‌،عمرٺ‌را‌چگونہ‌گذراندے؟ _بـا‌؏ـشق‌حسین..❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شب، وقتی ستاره ها همة آسمان را پر می کردند ، بچه ها یکی یکی از روی پشت بام ها می دویدند و به خانه هایشان می رفتند؛ اما من می نشستم و با اسباب بازی ها و عروسک هایم بازی می کردم. گاهی که خسته می شدم، دراز می کشیدم و به ستاره های نقره ای که از توی آسمان تاریک به من چشمک می زدند، نگاه می کردم. وقتی همه جا کاملاً تاریک می شد و هوا رو به خنکی می رفت، مادرم می آمد دنبالم. بغلم می کرد. ناز و نوازشم می کرد و از پشت بام مرا می آورد پایین. شامم را می داد. رختخوابم را می انداخت. دستش را زیر سرم می گذاشت، برایم لالایی می خواند. آن قدر موهایم را نوازش می کرد، تا خوابم می برد. بعد خودش بلند می شد و می رفت سراغ کارهایش. خمیرها را چونه می گرفت. آن ها را توی سینی می چید تا صبح با آن ها برای صبحانه نان بپزد. صبح زود با بوی هیزم سوخته و نان تازه از خواب بیدار می شدم. نسیم روی صورتم می نشست. می دویدم و صورتم را با آب خنکی که صبح زود مادر از چاه بیرون کشیده بود، می شستم و بعد می رفتم روی پای پدر می نشستم. همیشه موقع صبحانه جایم روی پای پدرم بود. او با مهربانی برایم لقمه می گرفت و توی دهانم می گذاشت و موهایم را می بوسید پدرم چوبدار بود. کارش این بود که ماهی یک بار از روستا های اطراف گوسفند می خرید و به تهران و شهرهای اطراف می برد و می فروخت. از این راه درآمد خوبی به دست میآورد. در هر معامله یک کامیون گوسفند خرید و فروش می کرد. در این سفرها بود که برایم اسباب بازی و عروسک های جورواجور می خرید. ادامه در پارت بعد.. [@antamokhtalef..🖤]
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا‌زمانی‌که‌حسین‌است‌رفیق‌دل‌من میل‌همراه‌شدن‌با‌دگران‌نیست‌مرا...! ♥️ [@antamokhtalef..🖤]
. . دریاب‌بالِ‌خسته‌جویندگان‌،که‌ما در‌اوج‌آرزو‌به‌هوای‌تو‌می‌پریم ..🕊 [@antamokhtalef..🖤]
هرکہ‌ زائر شده؛ آرام گرفتہ‌ست اینجا...❤️! ✨ [@antamokhtalef..🖤]
«حسبناﷲ‌ونعم‌الوکیل💛» خدابرایمان‌کافیست‌واوچه‌نیکویاوری‌ست(:
دردبا‌دسٺِ‌ٺــــــــــو‌ درمان‌بشود‌خوب‌ٺر‌اسٺ.. 💛 [@antamokhtalef..🖤]
بهـش‌گفتم: چند‌وقتیہ‌بخاطر‌اعتقاداتـم‌مسخرم‌میڪنن.. بهـم‌گفـٺ: براے‌اونایـی‌ڪہ‌اعتقاداتتوݩ‌رو‌مسخره‌میڪنن، دعا‌ڪنین‌خُـدا‌‌بہ‌عشق‌حسیـن‌ دچارشون‌ڪنہ:)❤️👌🏼 "شهـید‌احمد‌مشلب" [@antamokhtalef..🖤]
رفاقت‌‌خوبه‌ختم‌به‌خیر‌بشه یه‌خیری‌مثل‌شهادت :)♥️ #شھیدانہ [@antamokhtalef..🖤]
‌˼‌اَنتَ مُختَلِف꧇)˹
«حسبناﷲ‌ونعم‌الوکیل💛» خدابرایمان‌کافیست‌واوچه‌نیکویاوری‌ست(:
«اِنَّ‌ﷲلاینسی‌قلباً‌لَجا‌اِلیه‌فی‌وقتِ‌‌الشدَّ‌» قطعا‌خدا‌فراموش‌نمیکند،‌قلبی‌را‌که‌ به‌وقت‌سختی‌به‌او‌پناه‌ببرد..🕊♥️
°°فڪر ڪن برے گلزار شهدا♡ °°روے قبرا رو بخونے↡ °°برسےبہ یہ شهید هم سنت♡ °°اونوقتہ کہ میخواے سربہ تنت نباشه:)
⁴⁴⁴رند شدیم🌿(:
‌˼‌اَنتَ مُختَلِف꧇)˹
از‌نیل‌رَ‌دشده‌ای و‌به‌ساحل‌رسیده‌ای ما‌غرق‌فتنه‌ایم‌..! دعا‌کن‌برای‌ما..🌱 ♥️ [@antamokhtalef..🖤]