هدایت شده از
🌓
شب ڪه می شود آفـــتاب🌞 ڪه
بار و بندیل میبندد به یادم میآورد
اینجا... دنیا... جای #مانــدن نیست
ما آمده ایم برای رفـــــتن...
آمده ایم ڪه #اثری از خود به جا
بگذاریم و بــــرویم باید مفید و پر
انرژی باشیم خــــوب باشیم عاشق
باشیم آمده ایم ڪه به آفـــریدگار
#مهــربانمان نشان دهیم ڪه لایق
نعـــمت بزرگ هستی هستیــم.🙏
✨ #شــــــبـتونمــهدوۍ✨
@emamgharib
هدایت شده از
🔆❣🔆
🌚هر شب قرائت دسته جمعی
🕊دعای فرج🕊
🌷بخوان دعای فرج را که با شکسته دلان
🌷نسیم لطف خدا، انس بیشتر دارد
✨ألـلَّـھُـمَــ؏َـجِّـلْلِوَلـیِـڪْألْـفَـرَج✨
@emamgharib
🌷🔅🔆❣🔆🔅🌷
هدایت شده از
✳️منتظران ظهور
#دلنوشته
سلام آفتاب مهربانی ، مهدی جان
🎊🌸🎊🌸🎊🌸
آذین بسته ایم کوچه هایمان را
و آب و جارو کرده ایم
صحن و سرای خانه هایمان را
و با گلدان های قرمز شمعدانی
، نیمه ی شعبان را به استقبال آمده ایم ...
🌸🍀🌸🍀🌸
ای کاش امسال جشن نیمه ی شعبان ، جشن ظهور هم باشد .
ای کاش یک اتفاق خوب بیفتد وسط زندگی هایمان ...
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
http://eitaa.com/joinchat/2311716878C52740aaed2
فوروارد یادت نشه
هدایت شده از
chashme qazal(3).mp3
1.43M
❤️نماهنگ بسیار زیبای چشم غزال
🎉🎉پیشاپیش میلاد منجی عالم بشریت را به تمامی دوستان و شیعیان برحقش تبریک عرض میکنم.🎉🎉
@emamgharib
منتظران ظهور⬆️⬆️
هدایت شده از
✳️منتظران ظهور
آن گاه مرا با خود به داخل خانه اش برد و چنین گفت: « از شما می خواهم فردا به ابتدای بازار بروی و دو ساعت مانده به ظهر ، حمال ها و کشیکچی ها را با خود به این خانه بیاوری. درب این خانه باز خواهد بود و وقتی به آن وارد می شوید ، من از دنیا رفته ام. کفنم را به همراه هشت تومان پول آماده کرده و داخل صندوق گوشه اتاق گذاشته ام. آن را بردار و خرج کفن و دفنم نما و در قبرستان تخت پولاد به خاکم بسپار....!! »
با شنیدن این سخنان ، تأثّری عمیق بر جانم نشست. مات و مبهوت از آنچه دیدم و شنیدم ، با جناب هالو ، وداعی سخت و حسرت آلود نمودم و خانه اش را ترک گفتم.
امروز صبح به بازار رفتم و دوستان و رفقای حمّال و کشیکچی هالو را خبر کردم و با هم به سمت منزل هالو به راه افتادیم ، بی آنکه طبق خواسته جناب هالو ، کس دیگری را با خبر سازم. در ساعت مقرّر به منزلش رسیدیم ، در حالی که درب خانه باز بود و همانطور که خودش دیروز خبر داده بود ، روح از بدنش مفارقت کرده و در اتاق ، رو به سمت قبله آرام گرفته بود. درب صندوقی را که گوشه اتاق بود گشودم و داخل آن کفنی دیدم با هشت تومان پول که در آن نهاده شده بود. جنازه او را غریبانه برداشتیم و اکنون طبق وصیّت او سوی قبرستان تخت پولادش می بریم....»
صحبت های میرزا حبیب که به اینجا رسید ، با صدای صلوات تشییع کنندگان که تعدادشان از عدد انگشتان دست فراتر نمی رفت ، متوجه شدم که کار غسل و تکفین میت تمام شده است. حالت عجیبی داشتم. بغض سنگینی در گلویم نشسته بود و از اینکه تاکنون از وجود امثال هالو در اطراف خویش بی خبر بوده ام ، در وجود خویش احساس شرمساری می کردم. بی اختیار میرزا حبیب را در آغوش گرفتم و چشمان او را که لیاقت دیدار مولا و صاحبمان ، حضرت ولی عصر (عج) را یافته بود ، غرق بوسه خویش کردم.
#میرزا_حسین_کشیکچی
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2311716878C52740aaed2
فوروارد یادت نشه