eitaa logo
‌〖سفـࢪه‌آسمانے!‌‌‌〗
628 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
992 ویدیو
72 فایل
هو‌المحبوب(((:🍃 السلام‌علیڪ‌یابقیہ‌اللّٰھ‌فی‌ارضه . . سر‌راهت‌در‌انتظار‌م‌برده‌هجرت‌صبر‌و‌قرارم جز‌ظهورت‌ای‌گل‌زهرا‌به‌خدا‌حاجتی‌ندارم !'
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ‌
4_5843939988512704079.mp3
3.22M
فایل صوتی🔹 کسی که ادعای محبت اهل بیت میکند آیا شیعه هست؟؟ حجت الاسلام سید حسین مومنی حتما گوش کنید به خصوص آقایان و خانمها... @emamgharib
هدایت شده از ‌
✳️منتظران ظهور 👌👌حکایت بسیار زیباااا حتما تا آخر بخوانید. ✨مادر شوهر بعد از اتمام ماه عسل با تبسم به عروسش گفت: تو توانستی در عرض سی روز، پسرم را ملتزم به خواندن نمازهایش کنی؛ کاری که من طی سی سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم! و اشک در چشمانش جمع شد... عروس جواب داد: مادر، داستان سنگ و گنج را شنیده‌ای؟ می‌گویند: سنگ بزرگی، راهِ رفت و آمد مردم را سد کرده بود، مردی تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد، با پتکی سنگین، نود و نه ضربه به پیکر سنگ وارد کرد و خسته شد؛ 🌼 مردی از راه رسید و گفت: تو خسته شده‌ای، بگذار من کمکت کنم... مرد دوم، تنها صدمین ضربه را وارد کرد و سنگ بزرگ شکست؛ اما ناگهان چیزی که انتظارش را نداشتند، توجه هر دو را جلب کرد. 🌷 طلای زیادی زیر سنگ بود! مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود گفت: من پیدایش کردم، کار من بود، پس مال من است! مرد گفت: چه می‌گویی؟! من نود و نه ضربه زدم، دیگر چیزی نمانده بود که تو آمدی! مشاجره بالا گرفت و بالاخره دعوای خویش را نزد قاضی بردند و ماجرا را برای قاضی تعریف کردند. 🍁 مرد اول گفت: باید مقداری از طلا را به من بدهد زیرا من، نود و نه ضربه زدم و سپس خسته شدم؛ و دومی گفت: همه‌ی طلا مال من است، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم. 🍀 قاضی گفت: مرد اول، نود و نه جزء آن طلا از آنِ اوست؛ و تو که یک ضربه زدی، یک جزء آن، از آنِ توست؛ اگر او نود و نه ضربه را نمی‌زد، ضربه‌ی صدم نمی‌توانست به تنهایی سنگ را بشکند. 🌟 و تو مادر جان! سی سال در گوش فرزند، خواندی که نماز بخواند، بدون خستگی... و اکنون من فقط ضربه‌ی آخر را زدم! 💫 چه عروس خوش‌بیان و خوبی که نگذاشت مادر، در خود بشکند؛ و حق را، تمام و کمال به صاحب حق داد؛ و نگفت: بله مادر، من چنینم و چنانم، تو نتوانستی و من توانستم... این گونه، مادر نیز خوشحال شد که تلاشش بی‌ثمر نبوده است. ✨ اخلاقِ اصیل و زیبا از انسانِ اصیل و با اخلاق سرچشمه می‌گیرد. جای بسی تفکر و تأمل دارد، کسانی که تلاش دیگران را حقِ خود می‌دانند، کم نیستند اما خداوند از مثقال ذره‌ها سؤال خواهد كرد. کامل‌ترین مؤمنان از نظر ایمان، کسی است كه اخلاقش نیكوتر باشد؛ و خوشرویی، دوستی و محبت را پایدار می‌کند 🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃 http://eitaa.com/joinchat/2311716878C52740aaed2 فوروارد یادت نشه
هدایت شده از ‌
••┈┈••✾❀☘🌼☘❀✾••┈┈•• بر سینة خون چکان زهرا(س) صلوات بر قامت چون کمان زهرا(س)صلوات بر روی کبودِ نازنین دخت رسول بر محسن خسته جانِ زهرا(س) صلوات @emamgharib ••┈┈••✾❀☘🌼☘❀✾••┈┈••
هدایت شده از ‌
حرم مطهر امام رضا علیه السلام به نیابت از دوستان عزیز دو رکعت نماز و صلوات خاصه خوانده شد. التماس دعا فرج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از ‌
4_5846036177366287572.mp3
4.6M
بخاطر من بمان ... 🎧استاد معاونیان @emamgharib
هدایت شده از ‌
شب جمعه شب بوسیدن شش گوشه توست خدا قسمت کند رویت نمائیم گنبدت را السلام علیک یا اباعبدالله الحسین اَللٰهُمَ عَجِّلْ لِوَلیِڪَ الْفـَـرَجْ @emamgharib
هدایت شده از ‌
✳️منتظران ظهور 🌏طیّ الارض فرزند مرحوم نخودکی نقل می‌کنند: «هنگامی که ارتش روسیه خراسان را در اشغال خود داشت، ما در خارج شهر مشهد « نخودک» خانه داشتیم و مرحوم پدرم هفته‌ای دو روز برای انجام حوائج مردم و امور دیگر به شهر می‌آمدند. یک روز عصر که از شهر خارج می‌شدیم، احساس ناامنی کردم و به پدرم عرض کردم: چرا با وجود این هرج و مرج، تا نزدیک غروب در شهر مانده‌اید؟ فرمودند: «برای اصلاح کار علویه‌ای اجباراً توقف کردم.» گفتم: راه خطرناک است و سه کیلومتر راه ما در میان کوچه باغهای خلوت، امنیتی ندارد و اراذل و اوباش شبها در اینگونه طرق، مزاحم مردم می‌شوند. پدرم در آن اواخر، بر اثر کهولت بر الاغی سوار می‌شدند و رفت و آمد می‌کردند. آنروز هم بر مرکب خود سوار بودند، در جواب من فرمودند: «تو هم ردیف من بر الاغ سوار شو.» عرض کردم: پدر جان این الاغ ضعیف است و شما را هم به زحمت حمل می‌کند وانگهی شخصی نیز لازم است که دائماً آن را از دنبال براند. فرمودند: «تو سوار شو من دستور می‌دهم تند برود.» اطاعت کردم. وارد کوچه باغها شدیم که مؤذن تکبیر می‌گفت. در این وقت از من پرسیدند: «فلان کس را ملاقات کردی؟» گفتم: آری. ناگهان و با حیرت دیدم که سر الاغ به در منزل مسکونی ما رسیده و مؤذن مشغول گفتن تکبیر است. در صورتی که برای رسیدن به خانه، لازم بود از پیچ چند کوچه باغ می‌گذشتیم و پس از عبور از دهی که سر راهمان قرار داشت، به قلعه نخـودک که در آنجا خانه داشتیم، می‌رسیدیم، با شگفتی پرسیدم: پدرجان چگونه شد که ما ظرف چند لحظه به اینجا رسیدیم؟ فرمودند: کاری نداشته باش، تو دوست داشتی زودتر به خانه مراجعت کنیم و مقصودت حاصل شد. باز متعجبم که پس از ورود به خانه چه شد که حادثه را بکلی فراموش کردم تا آنکه پس از فوت آن مرحوم، به خاطرم آمد.» 📚منبع: کتاب نشان از بی نشانها 🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃🌹🌸🍃 http://eitaa.com/joinchat/2311716878C52740aaed2 فوروارد یادت نشه
هدایت شده از ‌
❄️در این شب سرد زمستونی ⭐️دعا میکنم ❄️کلبه دلاتون همیشه آرام باشه ⭐️و شادی و برکت ❄️مثل باران رحمت ⭐️از آسمان براتون بباره ❄️شبتون گرم از نگاه خدا ⭐️و سرشار از آرامش @emamgharib
هدایت شده از ‌
✍جریمه ی مشق امشب... ✍صد بار بنویس... آقایی که یادش نبودمــ😔ـــ... در قنوت نمازش یادمــــ کرد😓 !!!... #شب بخیر مهـ❤️ــربانترین ✨شرمنده ام آقا که مدام شرمنده ام✨ @emamgharib
هدایت شده از ‌
🌸یا صاحب الزمان.. 🌹کی شود در ندبه های جمعه پیدایت کنم 🌹گوشه ای تنهانشینم تا تماشایت کنم 🌹مینویسم روی هرگل نام زیبای تورا 🌹تا که شاید این شب جمعه ملاقاتت کنم... @emamgharib
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا