✳️منتظران ظهور
🌺 #بـنام_الله
🌺بــرخی از #فضیلت و #اعمال و رفتار روز #جمعه
☘روزجــمعه سیّدالایام (برترین روزهای
هفته ) است☘
✴️ پـاداش هر عملی در این روز
#دو_برابر نوشته می شود ✴️
↙️ #اعمال_مستحبی_مسلمانان ↘️
1️⃣ #غسل_جمعه از جمله اعمال مستحبی
🔸كه برآن تأكيد بسيارشده ودر روايت
🔸آمـده كه حضرت رسول ص به
🔸اميرالمؤمنين ع فرمودند
☀️يا على!درهرجمعه غسل كن،حتی اگر به ☀️خاطرآن،براى بدست آوردن آب جهت ☀️غسل ، غذاى خود را بفروشى
☀️ و گــــرســنه بـــمانى
🍀 #دعا_هنگام_غسل
🌷أَشْـهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ
وَ أَشْـهَدُ أَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ اللَّهُمَّ صَلِّ
عَــلَى مُــحَمَّدٍ وَ آلِ مُــحَمَّدٍ وَ اجْعَــلْنِي مِــنَ
التَّوَّابِينَ وَ اجْعَلْنِي مِنَ الْمُتَطَهِّرِينَ.🌷
🌺 وقـت غسل جمعه پس از طلوع فجر تا
🌺 زمان ظهر است و هرچه نزديكتر به
🌺 ظهر انجام شود، بهتر است
2️⃣شستن سربا #گل_خطمی در روز جمعه 🔹سفارش شده ، که باعث ایمنی از
🔹بيمارى پيسى و ديوانگى است
🌸استفاده از #گل_ختمی علاوه برشستن
ســـر ، بــرای شــستن پـــوســت بدن ،
باعث نرم شدن بسیار مناسب
پوست می شود.
✨ گــل خـتمی هـر رنگی باشد خوب است
ولی سفید بهتر است.💥
🍀 #رسول_اکرم_ص
📌 هـرکـس #روز_جمعه #سبيل و #ناخن
را بگیرد و بگوید: بسم الله...👇
🎯خداوند بمقدار گرفتن هر تار مو و ناخن
🎯ثواب آزاد کردن بنده برایش مینویسد و
🎯مـرضی به او اصـابت نمـیکند مگر مرگ.
3️⃣گرفتن نـاخن و موى پشت لب (سیبیل)
ایـن عـمل در #روز_جمعه ثواب بسيار دارد
و #رزق_و_روزى را افــزون مـی ســازد ؛ و
شخص را از گناه تا جمعه ديگر دور میـكند
واز بيمارى ديوانگى و جذام و پيسى ايمنى
میدهد، و بهتر است در وقت چيدن ناخن و
زدودن موى پشت لب بخواند.💥
🌷بسْمِ اللَّهِ وَبِاللَّهِ وَ عَلَى سُنَّةِ مُحَمَّدٍرَسُولِ
اللَّهِ وَ آلِ مُحَمَّد🌷
🌸 و در #گرفتن_ناخن ، از انگشت كوچك
دســت چــپ شــروع ، و به انـگشت كوچك
دســت راست ختم نمايد، و اين شيوه را در
گرفـتن ناخن هاى پاى خود نيز رعايت كند؛
و پس از آن ناخنهاى چيده شده را دفن كند
4️⃣ #استعمال_بوى_خوش، پوشیدن لباس
پاكيزه #عـطرطبیعی_لباس_الیاف_طبیعی
نقل استکه پیامبرص،یک سوم از هزینهاش
مصرف عطر و روغن و...می شد.💥
5️⃣ #صـدقه_دادن : ثـواب صـدقه دادن در
شب و روز #جـمعه، #هزار #برابر #اوقات
#ديگر است.💥
6️⃣ یکی از اعـمال این است که انسان براى
#خانواده #خود خوردنيهاى خوب وتازه از
قبيــل ميــوه و گـوشت تهيه كند تا با آمدن
#جمعه شاد شوند.💥
✅ قرائت و تدبر و انس با قرآن؛
✅ دعای فرج مولا: الهی عظم البلا....؛
✅صلهرحم ولو به تماس واحوالپرسی
✅ نماز عبادی سیاسی اجتماعی جمعه؛
✅ تفریحات سالم زیارتی سیاحتی؛
✅ شاد کردن قلب نیازمندی مالی و معنوی
و عاطفی؛
و.....
از کارهای مورد توجه در روز جمعه که عید مسلمانان است، به شمار می آید.
💚 #التماس_دعا💚
#اللهـــمعجــللـــولیکالفـــرج
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/969867267Ca9a4e980c6
#فوروارد_یادت_نشه
〖سفـࢪهآسمانے!〗
✳️منتظران ظهور 🌸 سلام بر ابراهیم 💥 قسمت نوزدهم : تاثیر کلام ۲ ✔️ راوی : مهدی فریدوند 🔸آقا که هن
✳️منتظران ظهور
🌸سلام بر ابراهیم
💥 قسمت بیستم : رسيدگي به مردم
✔️راوی : جمعي از دوستان شهيد
🔸«بندگان #خانواده من هستند پس محبوبترين افراد نزد من کساني هستند که نسبت به آنها مهربانتر و در رفع #حوائج آنها بيشتر #کوشش کنند. »
عجيب بود! جمعيت زيادي در ابتداي خيابان شهيد سعيدي جمع شده بودند.
🔸با #ابراهيم رفتيم جلو، پرسيدم: چي شده!؟
گفت: اين پسر عقب مانده ذهني است، هر روز اينجاست. سطل آب کثيف را از جوي بر ميدارد و به آدمهاي خوش تيپ و قيافه ميپاشد!
مردم کم کم متفرق ميشدند. مردي با کت و شلوار #آراسته توسط پسرك خيس شده بود. مرد گفت: نميدانم با اين آدم عقب مانده چه کنم. آن آقا هم رفت. ما مانديم و آن پسر!
ابراهيم به پسرک گفت: چرا مردم رو خيس ميکني؟
پسرك خنديد و گفت: خوشم مياد. ابراهيم کمي فکر کرد و گفت:
کسي به تو ميگه آب بپاشي؟ پسرك گفت: اونها پنج ريال به من ميدن و ميگن به کي آب بپاشم. بعد هم طرف ديگر خيابان را نشان داد. سه جوان هرزه و بيکار ميخنديدند. ابراهيم ميخواست به سمت آنهابرود، اما ايستاد.کمي فکر کرد و بعد گفت: پسر، خونه شما کجاست؟
🔸پسر راه خانه شان را نشان داد. ابراهيم گفت: اگه ديگه مردم رو #اذيت نکني، من روزي ده ريال بهت ميدم، باشه؟ #پسرک قبول کرد. وقتي جلوي خانه آنها رسيديم، ابراهيم با مادر آن پسرک صحبت کرد. به اين ترتيب مشکلي را از سر راه مردم بر طرف نمود.
٭٭٭
🔸در #بازرسي تربيت بدني مشغول بوديم. بعد از گرفتن حقوق و پايان ساعت اداري، پرسيد: #موتور آوردي؟
گفتم: آره چطور!؟ گفت: اگه کاري نداري بيا با هم بريم فروشگاه. تقريباً همه حقوقش را خريد کرد. از برنج و گوشت، تا صابون و... همه چيز خريد. انگار ليستي براي خريد به او داد ه بودند! بعد با هم رفتيم سمت مجيديه، وارد کوچه شديم. ابراهيم درب خانه اي را زد.
🔸پيرزني که #حجاب درستي نداشت دم در آمد. ابراهيم همه وسائل را تحويل داد. يك صليب گردن #پيرزن بود. خيلي تعجب کردم! در راه برگشت گفتم:
داش ابرام اين خانم #ارمني بود؟! گفت: آره چطور مگه!؟ آمدم كنار خيابان. موتور را نگه داشتم و با عصبانيت گفتم: بابا، اين همه #فقير مسلمون هست، تو رفتي سراغ مسيحيا!
🔸همينطور كه پشت سر من نشسته بود گفت: مسلمونها رو کسي هست کمک کنه.
تازه، کميته امداد هم راه افتاده، کمکشون ميکنه. اما اين بنده هاي خدا کسي رو ندارند.با ين کار، هم مشکلاتشان کم ميشه، هم دلشان به امام و #انقلاب گرم ميشه.
٭٭٭
🔸26 سال از #شهادت ابراهيم گذشت. مطالب #كتاب جمع آوري و آماده چاپ شد. يكي از نمازگزاران #مسجد مرا صدا كرد و گفت: براي مراسم يادمان آقا ابراهيم هر كاري داشته باشيد ما در خدمتيم. با تعجب گفتم:
شما شهيد #هادي رو ميشناختيد!؟ ايشون رو ديده بوديد!؟
گفت: نه، من تا پارسال كه مراسم يادواره برگزار شد چيزي از شهيد هادي نميدونستم. اما آقا ابرام حق بزرگي گردن من داره!
🔸براي رفتن عجله داشتم، اما نزديكتر آمدم. باتعجب پرسيدم: چه حقي!؟
گفت: در مراسم پارسال جاسوئيچي عكس آقا ابراهيم را توزيع كرديد.
من هم گرفتم و به #سوئيچ ماشينم بستم. چند روز قبل، با خانواده از مسافرت برميگشتيم. در راه جلوي يك مهمانپذير توقف كرديم.
وقتي خواستيم سوار شويم باتعجب ديدم كه سوئيچ را داخل #ماشين جا گذاشتم! درها قفل بود. به خانمم گفتم: #كليد يدكي رو داري؟ او هم گفت: نه،كيفم داخل ماشينه!
🔸خيلي #ناراحت شدم. هر كاري كردم در باز نشد. هوا خيلي سرد بود. با خودم گفتم شيشه بغل را بشكنم. اما هوا سرد بود و راه طولاني.
يكدفعه چشمم به عكس آقا ابراهيم افتاد. انگار از روي جاسوئيچي به من نگاه ميكرد. من هم كمي نگاهش كردم و گفتم:آقا ابرام، من شنيدم تا زنده بودي مشكل مردم رو حل ميكردي. شهيد هم كه هميشه زنده است. بعد گفتم: خدايا به آبروي شهيد هادي مشكلم رو حل كن.
🔸تو همين حال يكدفعه دستم داخل جيب كُتم رفت. دسته كليد منزل را برداشتم! ناخواسته يكي از كليدها را داخل قفل دَر ماشين كردم. با يك تكان، قفل باز شد.
با #خوشحالي وارد ماشين شديم و از خدا تشكر كردم. بعد به عكس آقا ابراهيم خيره شدم وگفتم: ممنونم، انشاءالله جبران كنم. هنوز حركت نكرده بودم كه خانمم پرسيد: در ماشين با كدام كليد باز شد؟
🔸با تعجب گفتم: راست ميگي، كدوم كليد بود!؟ پياده شدم و يكي يكي كليدها را امتحان كردم. چند بار هم امتحان كردم، اما هيچكدام از كليدها اصلاً وارد قفل نميشد!! همينطوركه ايستاده بودم نَفس عميقي كشيدم. گفتم:
آقا ابرام ممنونم، تو بعد از شهادت هم دنبال حل مشكلات مردمي.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
@emamgharib