#خاطره_ماندگار
یادش بخیر.روزهایی که دست در دست پدر به مسجد رفته ودر دسته های زنجیر زنی شرکت میکردیم
.درخانه ی ما چندتا زنجیر کوچک وبزرگ وجود داشت .دوست داشتم آن بزرگه نصیب من بشه ولی برایم سنگین بود به همین خاطر به زنجیر کوچک راضی می شدیم....به مسجد که میرفتیم پشت سر بچه ها در دسته ی زنجیرزنا حرکت میکردیم از هماهنگی طبل وزنجیر لذت میبردم ودوست داشتم منم منظم اجراکنم ...ولی معمولا زنجیر به صورتم وگوشم برخورد میکرد ....وقتی به خانه میرسیدیم ،پشت پیراهن هایمان را که مشاهده میکردیم مقداری سیاه شده بودند واثر زنجیرها ماندگار شده بود ومصمم میشدیم که جلسه ی بعدی سیاهتر بشوند......الان یکی از همان زنجیرها در اتاقم نصب است و هرجا دسته ی زنجیرزنی باشد پسرانم را میبرم تا زنجیر بزنند....البته آنها هم مثل من،زنجیر را به صورت میزنند نه به کمر
#خاطره_ماندگار
مقدمه
انگار روز عاشورا با روزهای دیگر سال فرق عجیبی داشت یک حس،یک شور خاص در دوران کودکی ام در یک روستا کوچک و با صفا نزدیک قم رندگی می کردم که دسته عزاداری درست از در خانه ما عبور می کرد که این حس عجیب باعث شده که خاطره عاشورا از همان دوران کودکی در ذهنم به زیبایی نقش ببند.
انشاء
خانواده ما هر سال در روز عاشورا شربت و حلیم نذری می دادند و من هم با همان حس و حال بچگی شور و شوق بسیاری برای کمک به خانواده ام در درست کردن شربت و کیک نذری داشتم بیشتر از آن شوف این را داشتم و لحظه شماری می کردم دسته عزاداری از در خانمان عبور کند هم صدای نوحه خوانی و هم رنجیر زنی را از نزدیک بینم و هم زودتر بتوانم شربت و حلیم نذری را بین عزادرا ن حسینی پخش کنم
می توان گفت این صحنه پرشکوه این اتحاد و هم بستگی چیزی جز نزدیک شدن دلها به خاطر ارادت شیعیان به امام حسین (ع) نیست
#ملت_امام_حسین(علیه السلام)
◾️لبیک یا حسین علیه السلام◾️
https://eitaa.com/antghbat