eitaa logo
پایگاه تخصصی نقد عرفانهای کاذب
10.1هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
261 فایل
پایگاه تخصصی مقابله با عرفان های کاذب و دشمن شناسی ارتباط با ادمین: فاطمه میرزاییان، پژوهشگر عرفان های کاذب مسئول شبکه کشوری خواهران مجمع فرق و ادیان خاتم الاوصیاء، مدرس حوزه،مشاور،عضو جمعیت بانوان فرهیخته،عضو مجمع مبلغات تهران @f_Mirzaeeyan
مشاهده در ایتا
دانلود
📡 سرکرده‌ی فرقه‌ی ✍️ از کسانی که در ایران مروج عرفان سرخ‌پوستی(شمنیزم) است، شخصی به نام محمد بابایی سرکرده فرقه ابرآگاهی می‌باشد. بابایی چند سال پیش در شهر کرج فرقه ای به نام ابرآگاهی تاسیس نمود که ترکیبی از چندین فرقه انحرافی دیگر هم‌چون عرفان سرخپوستی، اکنکار و ... است. وی در سال 89 به خاطر شکایت شاکیان مبنی بر روابط غیراخلاقی وی با شاگردانش محکوم به مجازات‌هایی شد. منتهی طبق معمول خلأ قانونی موجود در برخورد با این دست افراد و جریان‌ها هم‌چون ابرآگاهی، و عدم بازدارندگی کافی این احکام باعث شده است که رهبران خودخوانده این فرقه‌ها پس از مدت کوتاهی باز اقدامات خائنانه و کثیف خود را ادامه دهند. ✍️ وی با روش‌های تنفسی، رزمی و خلسه، کلاس‌های خود را اداره می‌کرد. طبق اقرار خود و شاکیانش پس از خوراندن شربت‌هایی که ترکیبی از مواد روان‌گردان و مخدر است او را از حالت عادی خارج کرده و مورد ضرب شتم و به تجاوز دختر و پسر می‌پرداخته است. مریدان وی او را «استاد اعظم» و پدر معنوی خود دانسته و سرسپردگی محض را سرلوحه خود قرار دادند و در مقابل اقدامات بی‌شرمانه وی سکوت اختیار می‌کردند. وی در سال 91 ازدواج کرده و به آمریکا سفر می‌کند و سپس فرقه‌ای به نام را تشکیل می‌دهد که در این فرقه از انرژی‌درمانی و ایپنودرمانی استفاده می‌کند. https://eitaa.com/antihalghe
♦️ برخی افراد کتاب‌‏های کاستاندا را برای جوانان خطرناک می‏‌دانند و معتقدند راه را برای اعتیاد جوانان هموار می‌‏سازد.[2] 🔷 از آن‌‏جا که معنویاتی به سبک و سیاق کاستاندا بیش از آن‌‏که معنویت‏‌گرایی باشد عملیاتی ساحرانه و فرافکنانه است، باورهای اساسی در آن وجود ندارد. 🔶 فنون او نیز فقط در سایه توهّم و خیال‏‌انگیزی گیاهان روان‏گردان معنا پیدا می‌‏کند و در عالم سلامت و حقیقت خبری از آن نیست. 🔷 به‌‏هر روی شاید بی‌‏باوری را بتوان از فنون رؤیابینی، فنون کمین و فنون شکار او صید کرد: «شکارچی بودن فقط به مفهوم در تله انداختن حیوان نیست. شکارچی که هم وزن خود، طلا می‌‏ارزد... به این دلیل است که خود عادتی ندارد؛ این مزیت وی است».[3] 🔶 معنویت او بیش از آن‌‏که به کار کسی بیاید باورهای مخاطب را می‏‌زداید و آن‌‏گونه که پیداست به جز پنج معشوق‌ه‏اش که ناپدید شده‌‏اند، کس دیگری جرأت بر دوش کشیدن روش‏‌ها و فنون او را نداشته است. 🔷 البته برخی بر این باورند که لایۀ بیرونی معنویت او که اعتیاد به داروهای روان‏‌گردان است، به‏‌خوبی از درون کتاب‌‏هایش به بیرون درز کرده است. با وجود این، کتاب‌‏های او در کشور ما ترجمه شده و نظر بسیاری را به خود جلب کرده است. 🔶 سخنان او بیش از آن‌که بتواند باور جدیدی ایجاد کند، تلاش دارد پیش‏‌داشته‌‏های یقینی خوانندگان ‏را در فضای رازگونه‌‏اش غبارآلود نماید. 🔷 آن‌‏چه که می‌‏توان از فرجام‏‌شناسی او به دست آورد، مطالبی دربارۀ انسان‏‌شناسی و مرگ است. در این‏‌جا هر چند او در صدد اثبات تناسخ نیست، بیان باور او دربارۀ مرگ نیز خالی از لطف نخواهد بود. 🔶 به‏ گمان او جهان‏ میدان‌های بی‏‌کران انرژی و نور است؛ پس حقیقت انسان نیز شکل یافته از شمار بی‌‏پایان از همان میدان‏‌های انرژی و رشته‌‏های نور است که هم‌‏چون گویی درخشان آشکار می‌‏شود و جادوگران، نام تخم‏‌مرغ نورانی بر آن می‌‏نهند. 🔷 این رشته‏‌های نور، چرخان به‌‏نظر می‌‏آیند و دست‏‌ها و پاهایشان مانند موهای زبر درخشانی است که به هر سو می‌‏جهند و به تار عنکبوت‌‏های سفید فام می‌‏مانند. این توده‌‏های انرژی بر اثر عادت‌‏های پیاپی و سوءاستفاده‌‏ها، انحراف یافته و شکل انسانی ساخته‏‌اند. 🔶 شمن و ساحر کاستاندا، در پی آن است که این رشته‏‌های انحرف یافته را به جایگاه اصلی که بی‌‏شکل بودن است بازگرداند. در نظام‌‏های عرفانی دیگر از این حالت به مرگ عرفانی، تولّد روحی دیگر، غسل آتش و دگرگونی نورها یاد شده است.[4] 🔷 کاستاندا مرگ را نیز از همین منظر به نظاره نشسته است: مرگ هر شخص همواره در کنار او و به فاصلۀ یک بازو از شانه چپش قرار دارد و هرگاه شانۀ چپ را لمس کند شخص خواهد مرد.[5] 🔶 در سخن دیگری مرگ را با همان بازگشت به بی‌‏شکلی‏ قرین می‌‏سازد: مرگ پیچ و تاب است. مرگ ابر درخشانی در افق است.[6] 🔷 این نگرش در جریان مرگ دون خوان، استاد خیالی او بیش‏تر نمود می‌‏یابد: وقتی لحظه‏‌ای فرا رسید که دون خوان عملاً دنیا را ترک گفت، به نوعی درخشندگی بخار مانند رنگی مبّدل شد. او انرژی ناب بود که به آزادی در جهان شناور گشت.[7] 🔶 این دیدگاه به مرگ و انسان از آن‌‏جا نشأت می‏‌گیرد که او هیچ هدفی برای سالک راه خود ترسیم نکرده و فقط دست یافتن به نیروهای غیرارگانیک و یا سکوت درونی را فراروی خویش قرار داده است. ♦️ با این نگرش، دیگر نیازی به ترسیم نظام مرگ و یا فرجام فردی نخواهد بود. البته تأثیرپذیری وی از عرفان‌‏های سرخ‏پوستی و نیز هندی او را بین نابودی مطلق انسان پس از مرگ و یا تناسخ روحِ او در هستی، مردّد نگاه داشته است.[8] 🔻پی‌نوشت: [1]. آفتاب و سایه‌ها، نگرشی بر جریان‌های نوظهور معنویت‏گرا، فعالی، محمد تقی، تهران، نجم الهدی، 1388، 225-218. [2]. آفتاب و سایه‌ها، فعالی، محمد تقی، تهران، نجم الهدی، 1388 د. [3]. آموزش‌‏های دون خوان : طریقت معرفت یاکی، تهران، 1367، ص 101. [4]. نقد و بررسی عرفان‏‌های وارداتی فالون دافا عرفان‏‌های سرخپوستی، رنجبران، داود، تهران، ساحل اندیشه تهران، 1388، 100-92. [5]. سفر به دیگر سو: سفر به ایختلان ، کارلوس کاستاندا، تهران، نشر میترا، 1369، ص 50-49. [6]. همان، 153 [7]. آموزش‌‏های دون خوان : طریقت معرفت یاکی، تهران، 1367، ص 12. [8]. فرجام من و تو، عبدالحسین مشکانی سبزواری، نشر صهبای یقین، قم، ص 103. https://eitaa.com/antihalghe