🌹#خاطرات زنده
🌹پدر و پسر ،،،یادی از شهید حمزه اسحاقی
یک پسر جوان داشت ، که او هم در جبهه بود ، خودش را به عنوان مسئول پشتیبانی واحدتعاون مشغول بکار کردیم .
گفت : هرکاری را بدهید انجام می دهم ، عملیات که شروع شد بگذارید بروم جلو .
عملیات خیبر شروع شد ،حاجی با آن سن و سالش برای رفتن به خط اصرار داشت .
گفتم : حاجی جان پشتیبانی کم از حضور در خط مقدم نیست ، سرش را پایین انداخت و رفت .
فردا باز آمد ، خیلی مصمم بود ، لحنش عوض شده بود .
گفت : کاری نکن که بعدا دلت بسوزد ، بیا و با زبان خوش من را بفرست جلو ،احساس کردم اگر بگویم نه ، دلش می شکند ، گفتم : خب برو ولی فردا باید برگردی .اشک توی چشم هایش حلقه زد گفت : به شرطی که زنده باشم
انگار بال و پر دراورده بود از خوشحالی .
گفتم : حاجی الان سر ظهر است بیا ناهارت را بخور بعد برو ، گفت ؛ نه بابد بروم
رفتیم تا سوار بالگرد شود ، هرچه در جیبش بود به من داد ، پلاکش را انداخت گردنش و سوار شد ، چند دقیقه بیشتر نگذشته بودکه خبر آوردند بالگرد هدف واقع شده.
پیرمرد فقط به شهادت خودش قانع نشد ، چند وقت بعد ، پسرش را هم برد
✍راوی :محمدحسین شکارچی/قم
@defaemoghadaseqom
🌹سلام دوستان عزیز , شما دعوتید به کانال رزمنده آنلاین
شب بهاری همتون بخیر"
طاعات و عبادات قبول
عیداعظم فطر" بر همه شما مبارک 🌸
با تغیرات زمانه" و تمنای عاشقان به قدر وسع
در سال جدید کنار شما هستیم
همراه با عنایت ' دوستان شهیدمان
چند قدمی با ما بیایید
چیشد رفتیم بیخیال
چرا برگشتیم هم بیخیال
الان هستیم رو عشق است ❤️
دوس داشتید لینک رو به دوستان برسانید
#رزمنده_آنلاین
#خاطرات
#جبهه
#شهید
#رفیق
👇👇👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/razmandehonline
📡 #آنتی_نفوذ/ عضویت👇
https://eitaa.com/antinofooz