#خاطره_شهید
دوستشهیدنوریمیگفت:
بهشگفتم:بابکمنبهخاطرخانوادم
نمیتونمبیامدفاعازحرم..😔
گفت:تویکربلاهمدقیقاهمین
بحثبود،یکیگفتخانوادم
یکیگفتکارم،یکیگفتزندگیم..
اینطوریشدکهامامحسین(ع)
تنها موند..!🥀
ومنواقعاجوابینداشتمبرایحرفش....💔
#شهید_بابک_نوری
اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🦋🌱
#اللهم_صلی_علی_محمد_آل_محمد
#خاطره_شهید
یهومیومدمیگفت:
«چراشماهابیڪارید⁉️»
میگفتیم:
«حاجے! نمیبینےاسلحہدستمونہ؟!یاماموریت
هستیمومشغولیم؟!»
.میگفت:
«نہ..بیڪارنباش!
زبونتبہذڪرخدابچرخہپسر...🍃° همینطورڪہنشستےهرڪارےڪہمیڪنے ذڪرهمبگو :)»
وقتےهمڪنارفرودگاهبغداد
زدنش
تۅ ماشینشڪتابدعاوقرآنشبود
#شهیدحاجقاسمسلیمانی
#خاطره_شهید
در سمت فرمانده از نظم خاصی برخوردار بود و خيلی منظم و دقيق بود. او سعی ميكرد از اسراف جلوگيری كند؛ مثلاً شبها به كسی اجازه تيراندازی نمی داد، مگر آنکه به وجود دشمن يقين پیدا کنند. دستور حاجی بود كه اگر يك تير شليك شود، بايد يك جنازه تحويل داده شود.» ما به خاطر كمبود مهمات، مجبور بوديم مهمات را سهميهبندی كنيم. بعد از مشورت با حاج روحالله به اين نتيجه رسيديم که شبها هنگامی كه عراقی ها خوابند، مهمات از سنگر آنها برداريم و روز بعد آنها را بر سر خودشان بريزيم. آنقدر اينكار را تكرار كرديم تا عراقی ها عقبنشينی كردند.»
#سردارشهیدروحاللهاصلدهقان