eitaa logo
انوار الهی💥
291 دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
15.3هزار ویدیو
269 فایل
حال خوش را با ما تجربه کنید💖
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 لطفا این را تا به آخر بخوانید 👇 📚 نحوه برخورد ما با قرآن چگونه است؟ 🔹 مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی روزی خود و خانواده اش راهی سرزمینی دور شد... فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند. مدتی بعد ، پدر نامه ی اولش را به آن ها فرستاد. 🔸 بچه ها آن را باز نکردند تا آنچه در آن بود بخوانند ، بلکه یکی یکی آن را در دست گرفته و بوسیدند و گفتند : این نامه از طرف عزیزترین کس ماست. سپس بدون این که پاکت را باز کنند ، آن را در کیسه ی مخملی قرار دادند ... 🔹 هر چند وقت یکبار نامه را از کیسه درآورده و غبار رویش را پاک کرده و دوباره در کیسه می گذاشتند... و با هر نامه ای که پدرشان می فرستاد همین کار را می کردند. سال ها گذشت. پدر بازگشت، ولی به جز یکی از پسرانش کسی باقی نمانده بود، از او پرسید : مادرت کجاست ؟ 🔸 پسر گفت : سخت بیمار شد و چون پولی برای درمانش نداشتیم، حالش وخیم تر شد و مرد. پدر گفت : چرا ؟ مگر نامه ی اولم را باز نکردید ؟ برایتان در پاکت نامه پول زیادی فرستاده بودم! پسر گفت : نه ! 🔹 پدر پرسید : برادرت کجاست ؟ پسر گفت : بعد از فوت مادر کسی نبود که با تجربه هایش او را نصیحت کند و راه درست را به او نشان دهد ، او هم با دوستان ناباب آشنا شد و با آنان رفت ! پدر تعجب کرد و گفت : چرا ؟ مگر نامه ای را که در آن از او خواستم از دوستان ناباب دوری گزیند و نشانه های راه خطا را برایش شرح دادم نخواندید؟ پسر گفت : نه ...! 🔸 مرد گفت : خواهرت کجاست ؟ پسر گفت : با همان پسری که مدت ها خواستگارش بود ازدواج کرد الآن هم در زندگی با او اسیر ظلم و رنج است ! 🔹 پدر با تأثر گفت : او هم نامه ی من را نخواند که در آن نوشته بودم این پسر آبرودار و خوش نامی نیست و دلایل منطقی ام را برایش توضیح داده بودم و اینکه من با این ازدواج مخالفم ؟ پسر گفت : نه ...! 🔹 الان به چی دارید فکر میکنید؟ به اینکه مقصر خود فرزندان بودند که بجای خواندن نامه ، اونو میبوسیدن و به چشم میمالیدند و با احترام در کیسه مخملی نگهداریش میکردند؟ 🔸 به چیز درستی فکر می کنید ، پس حالا میتوانید ادامه ی صحبت های منو خووووب درک کنید. 🔹 به حال آن خانواده فکر کردم و این که چگونه به راحتی همه فرصتها را از دست داده بودند ، سپس چشمم به قرآن روی طاقچه افتاد که در قوطی مخملی زیبایی قرار داشت. وای بر ما .....! 🔸 رفتار ما با كلام الله مثل رفتار آن بچه ها با نامه های پدرشان است! ما هم را میبوسیم روی چشمان میگذاریم مورد احترام قرار میدهیم می بندیم و در کتابخانه می گذاریم و آن را نمی خوانیم و از آنچه در اوست ، سودی نمی بریم، در حالی که تمام آنچه که در آن است روش زندگی ماست. •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• @anvar_elahee
📚 💠 یکی از یاران امام هادی علیه السلام در حال احتضار بود و به شدت بی تابی می کرد. حضرت به عیادت او رفتند و چون او را در آن حال دیدند فرمودند: ای بنده خدا، چون مرگ را نمی شناسی از آن می ترسی! آیا اگر بدنت کثیف باشد یازخمی شده باشد، دوست داری به حمام بروی وکثافتها و زخمها را شستشو دهی؟ عرض کرد: بلی فرزند رسول خدا. حضرت فرمودند: مرگ همان حمام است. و چون از آن بگذری، از هر همّ و غمّی راحت می شوی و به خوشیهائی که در انتظار توست می رسی. 📗شگفتیهای عالم برزخ، ص: 14 •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• http://eitaa.com/joinchat/1957232640Cc05c31408d
📚 💠 یکی از یاران امام هادی علیه السلام در حال احتضار بود و به شدت بی تابی می کرد. حضرت به عیادت او رفتند و چون او را در آن حال دیدند فرمودند: ای بنده خدا، چون مرگ را نمی شناسی از آن می ترسی! آیا اگر بدنت کثیف باشد یازخمی شده باشد، دوست داری به حمام بروی وکثافتها و زخمها را شستشو دهی؟ عرض کرد: بلی فرزند رسول خدا. حضرت فرمودند: مرگ همان حمام است. و چون از آن بگذری، از هر همّ و غمّی راحت می شوی و به خوشیهائی که در انتظار توست می رسی. 📗شگفتیهای عالم برزخ، ص: 14 http://eitaa.com/joinchat/1957232640Cc05c31408d
📚 🔴 زود پسرکی دو سیب در دست داشت مادرش گفت : یکی از سیب‌هاتو به من میدی ؟ پسرک یک گاز بر این سیب زد و گازی به آن سیب ! لبخند روی لبان مادر خشکید ! سیمایش داد می‌زد که چقدر از پسرکش ناامید شده اما پسرک یکی از سیب‌های گاز زده را به طرف مادر گرفت و گفت : بیا مامان ! این یکی، شیرین تره ! مادر، خشکش زد چه اندیشه‌ای با ذهن خود کرده بود ..! 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 هر قدر هم که با تجربه باشید، بهتر است قضاوت خود را کمی به تأخیر بیاندازید و اجازه دهید طرف مقابل فرصتی برای توضیح داشته باشد. ⚜در نیز قضاوت زودهنگام و قضاوت بر اساس حدس و گمان در مورد دیگران نکوهش شده است. در آیه‌ی ۱۲ سوره حجرات آمده است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیم»؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید از بسیاری از گمان‌ها دوری کنید، همانا بعضی از گمان‌ها گناه است و از عیوب مردم تجسس نکنید و پشت سر یکدیگر غیبت ننمائید، آیا کسی از شما هست که دوست بدارد، گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ قطعاً از این کار کراهت دارید و از خدا پروا کنید همانا خداوند توبه‌پذیر مهربان است •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• http://eitaa.com/joinchat/1957232640Cc05c31408d
📚 ارباب به نوکرش دستور داد که در زمینش ، برای او ڪنجد بکارد. ولی او جُو کاشت. 🌹 وقتِ درو ، ارباب گفت : چرا جُو ڪاشتی؟ نوکر گفت : از خدا امید داشتم که برای تو کنجد برویاند. 🌹 اربابش گفت : مگر این ممڪن است؟! نوکر گفت : تو را می بینم که خدای تعالی را نافرمانی می ڪنی و در حالی که از او امید بهشت داری. لذا گفتم شاید آن هم بشود. 🌹 ➖ آنگاه اربابش گریست و او را آزاد ساخت. دقت ڪنیم که در زندگی چه می کاریم هر چه بکاریم همان را برداشت میکنیم. 🙌 خدایا چشم ما را به جمال روشن فرما ⛅️اللهم عجل لولیک الفرج⛅️ •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• http://eitaa.com/joinchat/1957232640Cc05c31408d
ا 💐🍃🌿🌸🍃 ا 🍃🌺🍂 ا 🌿🍂 ا 🌸 🔹🍃💐لطفا از اين متن آسون نگذريد : 🌟خدا چه شكليه❓ 🗯 سوألى كه براى اكثر مردم ، مسلمون و غير مسلمون ، كوچيك و بزرگ حتما پيش اومده !؟ اینه كه خدا از كجا اومده ، الان كجاست ؟ 🗯 از چى درست شده و قبل از خدا چى بوده !؟؟ 🌀 اگر شما هم دوست داريد جواب اين سؤالها رو بگيريد بايد بدونيد عقل و درك و فهم ما قادر نيست به اون مرحله برسه ولى امام على (ع) در مقابل سؤال كفار راجع به خداوند به زيبايي جواب دادند و هم ضعف و عدم درك ما از وجود خداوند را شرح دادند .👌🌺 ✅ سؤال كفار از امام (ع) ❓در چه سال و تاريخى خدايت به وجود امد ؟ 🌀 امام فرمود ؛ خداوند وجود داشته قبل از وجودامدن زمان و تاريخ و هرچيزى كه وجود داشته . كفار گفتند : چه طور ميشود؟ ! هرچيزى كه به وجود أمده يا قبلش چيزى بوده كه از او به وجود أمده ويا تبديل شده !؟ ❗️ امام على (ع) فرمود : قبل از عدد ٣ چه عددى است ؟ گفتند ٢ امام پرسيد قبل از عدد ٢ چه عدديست ؟ گفتند ١ امام پرسيد و قبل از عدد ١ ؟ گفتند هيچ امام فرمود چطورميشود عدد يك كه بعدش اعداد بسیاری هست قبل نداشته باشد ولی قبل ازخداوند كه خود احد و واحد حقيقى است نميشود چيزى نباشد ؟؟ كفار گفتند خدايت كجاست وكدام جهت قرار گرفته !؟ ❗️ امام فرمود همه جا حضور دارد وبر همه چيز مشرف است . گفتند چطور ممكن است كه همه جا باشى و همه جهت اشراف داشته باشى !❗️ امام فرمود : اگر شما در مكانى تاريك خوابيده باشيد صبح كه بيدار شويد روشنايي را از كدام طرف و كجا مي بینيد ؟ كفار گفتند همه جا و از همه طرف امام فرمود پس چگونه خدايى كه خود نور سماوات و ارض است نميشود همه جا باشد؟؟ كفار گفتند : پس جنس خدا از نور است اما نور از خورشيد است خدايت از چيست !؟ چطور ميشود از چيزى نباشى همه جا هم باشى قدرت هم داشته باشى !؟❗️ امام فرمود خداوند خودش خالق خورشيد و نور است ايا شما قدرت طوفان و باد را نديده أيد؟ باد از چيست كه نه ديده ميشود نه از چيزى است در حالى كه قدرت مند است خداوند خود خالق باد است. گفتند :خدايت را برايمان توصيف كن از چى درست شده ؟ ايا مثل آهن سخت است ؟ يا مثل آب روان ؟ ويا از گاز است و مثل دود و بخار است !؟❗️ امام فرمود : ايا تا به حال كنار مريضى در حال مرگ بوده أيد و با او حرف زده أيد ؟ گفتند : آرى بوده ايم و حرف زده ايم . امام فرمود : آيا بعداز مردنش هم بااو حرف زديد ؟ گفتند نه چطور حرف بزنيم در حالى كه او مرده ؟! امام فرمود : فرق بين مردن و زنده بودن چه بود كه قادر به تكلم وحركت نبود؟؟ گفتند :روح ، روح از بدنش خارج شد . امام فرمود شما اًنجا بوديد و ميگوييد كه روح از بدنش خارج شد و مُرد؛ حال آن روح را كه جلو چشم شما خارج شده برايم توصيف كنيد از چه جنس و چگونه بود !؟ همه سكوت كردند . امام على (ع) فرمود: شما قدرت توصيف روحى كه جلو چشمتان از بدن مخلوق خدا بيرون أمده را نداريد؛ چطور قادر به فهم و درك ذات أقدس احديت و خداى خالق روح هستيد •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• 🍁http://eitaa.com/joinchat/1957232640Cc05c31408d 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃
🌸ادب و تواضع مرحوم شیخ اعظم ، (استاذ الفقهاء والمجتهدین) در برابر 🌸 مرحوم شیخ اعظم انصاری رحمة الله تعالی علیه، فقیه بزرگ، مادرش را تا نزدیک حمام به دوش می گرفت و او را به زن حمامی سپرد و ایستاد تا بعد از پایان کار او را به خانه برگرداند. هر شب به دست بوسى مادر مى آمد، و صبح با اجازه او از خانه بیرون مى رفت. پس از مرگ مادر به شدت مى گریست فرمود گریه ام براى این است كه از نعمت بسیار مهمى چون خدمت به مادر محروم شدم، شیخ پس از مرگ مادر با كثرت كار و تدریس و مراجعات تمام نمازهاى واجب عمر مادرش را خواند، با آنكه مادر از متدیّنه هاى روزگار بود. 🆔 @niki_be_valedein
زن سالخورده‌ای می‌گوید: سه تا پسر دارم که همه آنها ازدواج کرده‌اند. روزی به دیدن پسر بزرگتر رفتم و قصدم این بود که شب نزد او بمانم؛ صبح از همسرش (عروسم) خواستم برایم آب وضو بیاورد. وضو ساخته و نماز خواندم و آب باقیمانده را بر بستری که شب بر آن خوابیده بودم ریختم؛ هنگامیکه عروسم چایی آورد به او گفتم: دخترم! این وضع بزرگسالان است. دیشب بر فراشم ادرار کردم. او برافروخته شد و کلمات بسیار زشتی را نثار من کرد و دستورم داد تا آنجا را شسته و سپس خشک کنم. با تظاهر خشمم را فرو بردم و بستر را شسته و خشک کردم. شب بعد به خانه پسر دوم رفتم و عین همان کار را تکرار کردم. واکنش عروس دوم نیز مشابه واکنش عروس اول بود. وقتی با شوهرش در مورد برخورد زنش حرف زدم عکس‌العملی از خود نشان نداد. سرانجام نوبت به پسر کوچکتر رسید و همان کاری را که در خانه دو برادرش انجام داده بودم اینجا نیز انجام دادم. صبحگاه وقتی که عروسم چایی آورد گفتم: دخترم! متاسفانه دیشب بر فراشم ادرار کردم. او گفت: مادرجان هیچ اشکالی ندارد. همه افراد مسن این وضعیت را دارند؛ ما هم در سن خردسالی بر لباس و بدن شما ادرار می‌کردیم. سپس برخاست و آنجا را شست و خشک کرد. آنگاه من به عروسم گفتم: دخترم! من دوستی دارم که مقداری پول به من داده تا برایش النگو و جواهرات بخرم اما من سایز دستش را نمی‌دانم ولی سایز دست او اندازه سایز دست توست بنابراین سایز خودت را بده تا برایش بخرم. سپس پیرزن ثروتمند به بازار رفت و با همه پولش طلا و زیورآلات خرید. روزی هر سه فرزند را به همراه همسرانشان به خانه‌اش دعوت کرد. طلاها را درآورد و به آنها گفت: در آن شب‌ها بر فراش آب ریخته‌ام و اصلا ادراری در کار نبوده است. طلاها را در دست عروس کوچکترش گذاشت و گفت: این همان دختری است که من به زودی نزد او پناه می‌برم و باقیمانده عمرم را در کنارش خواهم گذراند. در این لحظه پسرهای اول و دوم سرگیجه شدند و از رفتار خود پشیمان شدند. مادر به آنها گفت: نتیجه عملتان را خواهید دید و قطعا فرزندان شما نیز با شما چنین رفتار خواهند کرد ولی برادر کوچکتر شما محفوظ خواهد ماند و با خوشحالی پروردگارش را ملاقات خواهد کرد؛ و این همان چیزیست که زنانتان شما را از آن محروم کردند زیرا شما به آنان آموزش نداده‌اید که مادر چه گوهر ارزشمندیست. 🆔 @anvar_elahi
@dars_akhlaq(3).mp3
5.12M
🔊 | حضرت آیت الله سید محمد ضیاءآبادی در مورد الطاف امام رضا علیه السلام 🔴 پیر زنی که از (ع) پول می‌گرفت برای سوغاتی خریدن برای فرزندان و آشنایان... (ع)
💥پاداش نماز اول وقٺ ✨حضرت عبدالعظیم حسنى از امام یازدهم حضرت حسن عسکرى علیه السّلام روایت کرده است که حضرت فرمود:(موسى بن عمران با خداوند سخن گفت و عرض کرد: بار خدایا، جزاى کسى که نمازش را در اول وقت مى خواند چیست ؟ خداوند فرمود: خواسته هایش را بر مى آورم و بهشتم را به او مباح مى گردانم .) ✨آرى ، چون نمازگزار محبوب ترین کارهاى خود را نادیده مى گیرد و فریضه الهى را بر همه منافع خود مقدّم مى دارد، خداوند نیز محبوب ترین و بهترین جایگاه را که بهشت است ، ✨ براى او مباح و حلال مى گرداند و او را به بهترین نعمتهاى بهشت خویش متنعّم مى سازد.
💥نماز اول وقت در لنـدن ✨حدود پانزده سال پیش ، مقاله اى از استاد محمّد على حومانى خواندم که خلاصه آن ، این بود: ✨هنگام ظهر بود که در یکى از خیابانهاى شهر لندن به پیرمردى برخوردم که جلوى در خانه خود ایستاده بود و براى نماز ظهر اذان مى گفت . ✨ من آنجا ایستادم تا اذانش به پایان رسید، سپس گفتم : (السّلام علیکم .) پاسخ داد: (و علیکم السّلام و رحمة اللّه و برکاته ) تا به آیه شریفه (و اذا حیّتم بتحیّة ...)(38) عمل کرده باشد. ✨ سپس به من تعارف کرد و از من خواهش نمود که داخل خانه اش شوم . من داخل شدم ، دیدم او و همسرش به نماز ظهر مشغول شدند. ✨ پس از نماز ظهر، بر سر سفره نشستند و با اصرار زیاد مرا هم به خوردن غذا واداشتند. ملاحظه کردم که با گفتن (بسم اللّه الرّحمن الرّحیم ) مشغول خوردن شدند و پس از صرف غذا گفتند (الحمدللّه ربّ العالمین ). ✨و یکى از اساتید دانشگاه لندن بود که بر اثر تحقیق و تتبّع و کنجکاوى هاى فراوان ، به آیین اسلام گرویده بود و امثال او در دنیاى غرب زیاد به چشم مى خورند.
📚 زن گفت: خدا تو را بیامرزد ، در این جا بنشین . شوهر آن زن آمد و گفت : من زنی داشتم در نهایت عفت ، بدون رضایت اوبه مسافرت رفتم وقتی برگشتم ،فهمیدم او را به عنوان ارتکاب زنا سنگسار کردند ، می ترسم درباره او کوتاهی کرده باشم ، ازخدا بخواه شوهر آن زن آمد و گفت : من زنی داشتم در نهایت عفت ، بدون رضایت او به مسافرت رفتم وقتی برگشتم ،فهمیدم او را به عنوان ارتکاب زنا سنگسار کردند ، می ترسم درباره او کوتاهی کرده باشم ، از خدا بخواه مرابیامرزد . زن گفت : خدا تو را بیامرزد ، و کنار پادشاه بنشین . در این هنگام دادستان جلو آمد و جرم خود را در مورد اتهام به زن برادرش و سنگسار کردن اوگفت و از او خواست از خدا بخواهد تا او را بیامرزد . زن کفت : خدا تو را بیامرزد و کنار بنشین . سپس غلام عابد جلو آمد و ماجرای خود را با آن زن گفت و سپس خود عابد آمد و در مورد اخراج آن زن  گفت و در خواست دعا کردند . زن به آن ها گفت : خدا شما را بیامرزد ، بنشینید . در آخر آن مردی که این زن را فروخت و رفت با این که این زن او را از اعدام نجات داده بود به پیش آمد و ماجرای خود را گفت و تقاضا کرد که زن از خدا بخواهد تا او را بیامرزد . زن گفت : خدا تو را نیامرزد (چرا که او در برابر نیکی بدی کرده بود ) آن گاه آن زن خود را به شوهرش معرفی کرد و گفت : داستان همه این افراد با من است ، آن زن من هستم ، مرا در این جزیره بگذار ؛ این کشتی و متاعش مال تو باشد ، می خواهم تنها در این جا باشم تا به شکرانه لطف خدا نسبت به من ، به عبادت او به سر برم . به این ترتیب این بانوی پاکدامن با اراده محکم در همه مراحل و خطرات ، دامن و عفت خود را حفظ کرد و در نتیجه این چنین مورد لطف  خدا قرار گرفت و عزت و احترام ویژه ای پیدا کرد . 📚پوشش زن در اسلام ، محمدی اشتهاردی ، ص 74 ،8 ‎‌‌‌‎‌‌ @anvar_elahi
داستان کودک معلول و حضرت عباس شیخ عباس افزود: حدود 30 سال پیش در یک روز جمعه بنده در حرم نشسته بودم که شب فرا رسید و یک مرد جوان عرب بیابان گرد وارد حرم شد، در حالی که فرزندی علیل به‎روی دست داشت که آن فرزند پسر حدود 8 سال سن داشت و به دلیل معلولیت توان هیچ گونه حرکتی حتی تکلم نداشت و مانند تکه ای گوشت به‎روی دست پدر جابه جا می شد.   خادم حرم حضرت ابوالفضل(ع) افزود: ساعت 12:30 دقیقه شب بود که پدر این کودک معلول به همان لهجه عربی و محلی خود با ابوفاضل صحبت می کرد و گلایه داشت که: «آقا اباالفضل! من از تو اولاد سالم خواسته ام، اما اولاد ناقص داده ای و چه فایده دارد، من 8 سال است که مبتلای این بچه شده ام حال این بچه را بگیر و برای خودت باشد».   شیخ عباس می گوید: به چشم خود دیدم آن پدر جوان کودک 8 ساله معلول خود را به سمت ضریح چنان پرت کرد که صدای برخورد سر کودک با میله های ضریح به بیرون از ایوان رسید و کسانی که در بیرون از حرم نشسته بودند، کنجکاو شدند که این صدای چیست و پس از این واقعه خود پدر نیز به سرعت از حرم گریخت و رفت.   شیخ عباس گفت: با دیدن این منظره بسیار ناراحت شدم و پیش خود گفتم: ای بی حیا! این چه‎کاری بود کردی! و پس از آن که پدر طفل را پیدا نکردم؛ بسیار گریستم، فرزند را در بغل گرفتم و با خود گفتم: این بچه بیمار چه گناهی دارد، و سر او را در بغل گرفتم.   شیخ عباس افزود: این جریان ادامه داشت تا ساعت 1 بعد از نیمه شب رسید، در حالی که بچه را در بغل آرام می کردم کم‎کم متوجه شدم انگشتان پای بچه حرکت کرد. ابتدا فکر کردم توهم دارم و چشمانم را مالیدم که مبادا در حالت خواب بوده ام، اما دیدم کم‎کم پاهایش حرکت کرد سرش را روی زانو گذاشتم و در حالی که اشک می ریختم، دیدم یک چشم او باز شد و پس از آن چشم بعدی باز و بعد نگاه کرد و گفت: پدر و مادرم کجا هستند؟   شیخ عباس گفت: در این بین سایر خدام حرم را صدا زدم که بیایند و ببینند که آیا من اشتباه نمی کنم که آنها نیز تأیید کردند بچه می تواند حرکت و صحبت کند.   شیخ عباس افزود: این پدر و فرزند از اعراب بادیه نشین بودند که به شغل زراعت و کشاورزی مشغول بودند و پس از شفای این طفل 8 ساله، چشمان او باز شد دنبال پدر و مادرش می گشت. به او گفتم: پسرم، آیا می توانی سر و دست و پاهایت را حرکت دهی؟ و او گفت: بله! به راحتی می توانم دست و پا و چشمانم را حرکت دهم، فهمیدم معجزه ای شده و قمر بنی‎هاشم(ع) او را شفا داده است.   شیخ عباس افزود: سپس عبایی روی پسر انداختم و سه بار او را دور ضریح حضرت ابوالفضل(ع) طواف دادم و او را در اتاقی قرار داده و این واقعه را به استاندار، کلید دار و مرجع تقلید آن زمان خبر داده و در دفتر حرم ثبت کردیم و از طریق بلندگو اعلام کردیم مردم برای دیدن معجزه ابوالفضل(ع) بیایند و طفل شفایافته را به‎روی منبر گذاشته خود در کنارش نشستم.   شیخ عباس گفت: از کودک پرسیدم: زمانی که پدرت تو را به سوی ضریح پرت کرد، آیا سرت درد نگرفت؟ گفت: اصلاً متوجه نشدم، اما ناگهان دیدم دو دست بریده از سمت ضریح بیرون آمده و من را در آغوش گرفت و سرم را در بغل گرفته و آن دو دست ابتدا به پاها سپس به دست و پس از آن چشمان و سرم کشیده شد و احساس کردم هیچ مشکلی از نظر معلولیت ندارم و می توانم دست و پا، زبان و چشم خود را حرکت دهم و هیچ مشکلی ندارم.   شیخ عباس افزود: وقتی صبح شد، مردم برای دیدن این معجزه هجوم آوردند و حدود 20 بار پیراهن به تن این کودک شفایافته کردیم که هربار به وسیله مردم تکه تکه شد و به نیت تیمّن و تبرّک، مردم بخشی از لباس کودک را با خود بردند.
✴️ 🎁 در بدون پرداخت ریالی دوره های عالی و کاربردی را شرکت کنید😍👏👇 🔺دوره 🔺دوره 🔺دوره 🔺دوره کلی و آموزنده و عاشقتانه💞👏 فقط کافیه لینک زیر را لمس کنید😍👇 http://eitaa.com/joinchat/2376597514Cd7df27c490