#شهیدانه ♥️↓
مادری نگران، به امید دیداری و نگاهی از سرِلطف، بار سفر به مقصد شش گوشه بست و در کنار ضریح آن غریبِ مادر به تمنا نشست که یاحسین! حسینم را از تو میخواهم! کمی بعد در کنار ضریح بیهوش شدم و در عالم رؤیا آقایی مهربان را بالاسر خود دیدم که میگفت: چرا اینقدر بیتابی میکنی؟ گفتم: آمدهام حسینم را از شما بگیرم! گفت: میخواستیم زمانی بگذرد و صبرت را ببینیم اکنون حسینت اینجاست! نگاهی کردم؛ محمد حسین در کنارم بود او پارچه سفیدی را به من هدیه داد و گفت: از این پارچه برای خود و خواهرانم پیراهن و چادر تهیه کن. با ریختن آب به سرو صورتم به هوش آمدم و پس از دقایقی دریافتم که همه آنچه دیدم رؤیا بوده است و...»
یک سال بعد، در یکی از روستاهای علی آباد کتول پاهای یکی از ۵ شهید گمنام، درون پوتین بود و قسمت بیرونی از بالای پوتین تا زانو فقط دو استخوان بیش نبود که آن هم از پیکر جدا شده بود.بند پوتین را که باز کردند دیدند پاهای شهید سالم هستند و روی جوراب شماره و داخل پوتین اسم شهید نوشته شده....
سرباز روح الله
#شهیدمحمدحسیننیلساز
═🍃🕊🍃═════