هدایت شده از تنهامسیرآرامش 💞
"نگاه عاقلانه به حجاب"
🌺 امیرالمومنین علی علیه السلام فرمود:
🌹 عاقل ترین مردم کسی هست که به "عاقبت" کارها نگاه کنه.
❤️ عزیز دلم هر کاری که توی زندگیت خواستی کنی، "بعدش رو هم ببین".
بعد از بعدش رو هم ببین.👌
🔷 مثل یه شطرنج باز حرفه ای که چند حرکت بعدش رو هم محاسبه میکنه و یه حرکتی رو انجام میده
🍰 به شیرینی سطحی کارا نگاه نکن، بلکه به "تلخی بعد از شیرینیش" هم یه نگاهی بنداز.
آدم #عاقل کسی هست که بیشتر به عاقبت کاراش نگاه میکنه....✔️
🔺مثلا درسته که رقاصی و هرزگی و بی حجابی کیف میده و لذت داره
ولی وقتی آدم به بعدش نگاه میکنه و تلخی هاش رو میبینه بی خیال هرزگی میشه....☺️
ببخشید! مگه بعدش چه اتفاقی می افته؟
🔷 عزیز دلم وقتی هرزگی و چشم چرانی و بی حجابی توی یه جامعه گسترش پیدا کنه💋💄💝
⛔️ اولا مردهای اون جامعه خصوصا جوانان فکر و ذکرشون این میشه که صبح تا شب دنبال هرزگی برن و از "تحصیل و کار موثر" و موفق باز میمونن و فساد توی جامعه بیشتر میشه.
💢 دوم اینکه مردهای متاهل نسبت به همسرشون "سرد و خشن" میشن👺
⛔️ معلومه مردی که صبح تا شب هزاران زن زیبا و آرایش کرده رو توی خیابون میبینه، دیگه رغبتی به همسر خودش نداره...
⛔️ آرایش کردن بیرون از خونه توسط خانم ها، عاقبتش "بداخلاق و خشن شدن مردها نسبت به همسرانشون" خواهد شد که هزاران بلای خانمان سوز دیگه رو به دنبال خواهد داشت...
🌹چقدر دقیق فرمودن که به عاقبت کاراتون فکر کنید.
یه سوال؟
⁉️ به نظرتون بالاخره بعضی از خانم ها، آرایش و بدحجابی رو کنار میذارن یا هنوز میخوان چوبش رو بخورن؟!☺️
🔷 @IslamLifeStyles
❣🖇❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣
❣
🎗#بدون_تو_هرگز ۸
📢‼️ این داستان واقعی است !!
🎬 این قسمت | خرید عروسی
با نگرانی تمام گفت: سلام علی آقا میخواستیم برای #خرید جهیزیه بریم بیرون امکان داره تشریف بیارید؟
- شرمنده #مادرجان، کاش زودتر اطلاع میدادید من الان بدجور درگیرم و نمیتونم بیام،
هر چند، ماشاء الله خود #هانیه خانم خوش سلیقه است فکر میکنم موارد اصلی رو با نظر خودش بخرید بالاخره #خونه حیطه ایشونه ...
اگر کمک هم خواستید بگید، هر کاری که #مردونه بود، به روی #چشم
فقط لطفا #طلبگی باشه
اشرافیش نکنید!!
مادرم با چشمهای گرد و #متعجب بهم نگاه میکرد ، اشاره کردم چی میگه؟
از شوک که در اومد، جلوی دهنی گوشی رو گرفت و گفت میگه با #سلیقه خودت بخر، هر چی میخوای ...
دوباره خودش رو کنترل کرد
این بار با #شجاعت بیشتری گفت:
علی آقا، پس اگه اجازه بدید من و هانیه با هم میریم
البته زنگ زدم به چند تا آقا که همراهمون بیان ولی هیچ کدوم وقت نداشتن تا #عروسی هم وقت کمه و ...
بعد کلی تشکر، گوشی رو قطع کرد هنگ کرده بود چند بار تکونش دادم #مامان چی شد؟
چی گفت؟
بالاخره به خودش اومد، گفت خودتون برید
دو تا خانم #عاقل و بزرگ که لازم نیست برای هر چیز #سادهای اجازه بگیرن ...!!
برای اولین بار واقعا ازش خوشم اومد
تمام خریدها رو خودمون تنها رفتیم
فقط خریدهای بزرگ همراهمون بود
#برعکس پدرم بود، نظر میداد و نظرش رو تحمیل نمیکرد ... حتی اگر از چیزی خوشش نمیاومد اصرار نمیکرد و میگفت :
شما باید راحت باشی
باورم نمیشد یه روز یه نفر بهراحتی من فکر کنه!
یه مراسم ساده یه #جهیزیه ساده
یه شام ساده
حدود ۶۰ نفر مهمون
پدرم بعد از خونده شدن #خطبه #عقد و دادن امضاش رفت
برای عروسی نموند
ولی من برای اولین بار خوشحال بودم
علی جوانِ آرام، #شوخ طبع و #مهربانی بود...
✍نویسنده: شهید سید طاهای ایمانی
#همچنان ادامه دارد
@anvar_elahi
❣
❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣🖇❣